به گزارش برنا، روزنامه اعتماد نوشت: «آلکسی تولستوی رمانی درباره زندگی او نوشت؛ درباره فرمانروایی که مصمم شده بود کشورش روسیه را مثل پوستین پشت و رو کند و آن را از نو بسازد. از هر چه به گذشته تعلق داشت متنفر بود؛ بهویژه از آدمهای کهنهپرستی که دودستی به سنتهای وحشیانه چسبیده بودند و با هر فکر و طرح تازهای مخالفت میکردند. اینان نسل پشت نسل در تار و پود حکومت نفوذ کرده بودند و «غیر از تباهی و رشوهخواری و بیعدالتی، هیچ انتظار دیگری از آنان نمیرفت.»
پتر میخواست رو به جلو گام بردارد و روسیه را هم با خودش همراه کند. مردم را از باتلاق عقبماندگی که در آن گیر کرده بودند، بیرون بکشد و پرده جهلی که جلوی چشمانشان را گرفته بود پاره کند. از همان سالهای نوجوانی فهمیده بود «کارهای تازه به انسانهای نو نیاز دارد» و با تکیه به چهرههای تکراری و رجال قدیمی، تغییر و تحولی ایجاد نمیشود. او هم سیاستمداران قدیمی را کنار زد و دستشان را از دخالت در امور کشور برید و هم قوانین تازهای برای اداره کشور و جامعه وضع کرد. یکی از مشهورترین این قوانین که سال ۱۶۸۹ در چنین روزی اعلام و اجرایی شد، قانون ممنوعیت بلند کردن ریش بود. ویل دورانت در جلد هشتم از تاریخ تمدن مینویسد پتر در آن سال «کمی پس از آن که از دیار غرب برگشت، ریش تنک خود را تراشید و دستور داد تا همه کسانی که میخواهند از لطف او برخوردار باشند، غیر از اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس چنین کنند. بهزودی فرمانی در سراسر روسیه صادر شد که همه مردم غیر روحانی باید ریش بتراشند ولی اجازه دارند که سبیل خود را همچنان نگه دارند. در روسیه، ریش نشان مذهب بود؛ پیامبران همه ریش داشتند و حواریون نیز. هشت سال پیش بطرک حاکم، به نام آدریان، تراشیدن ریش را به عنوان بیدینی محکوم کرده بود.
پتر مبارزه را پذیرفت. تراشیدن ریش باید نشان تمدن باشد و نشان تمایل ورود در تمدن مغربزمین. غیر روحانیانی که احتیاج مبرم به ریش احساس میکردند باید مالیاتی سالانه بپردازند که مقدار آن برای روستاییان یک کوپک و برای بازرگانان توانگر صد روبل بود. یکی از تواریخ قدیمی مینویسد: چهبسا روسهای پیری که چون ریششان را - به اکراه - تراشیدند، آن را گرامی نگه داشتند تا چون بمیرند در تابوتشان بگذارند، زیرا میترسیدند که بدون ریش آنان را به بهشت راه ندهند. این قانون پتر، هم یکی از سطحیترین و شاید مبتذلترین بخش اصلاحاتش بود و هم نشانهای از حد مداخله او در زندگی مردم. به هدف بریدن از گذشته و هرچه غربیتر کردن کشورش روسیه، با هر چیزی که به نظرش غیر غربی میرسید سر جنگ داشت، حتی مویی که در صورت مردان روس میرویید. همه کسانی که سد راهش میشدند به سختی و بدون مسامحه تنبیه میکرد و برخی از آنان را هم میکشت (به قول لنین: مبارزه با وحشیگری با ابزارهای وحشیانه). برای تحقق هدفی که در سر داشت، زندانها را پر کرد و زندگی به شیوههای قدیمی را به زوایای تاریک راند (حتی پسرش را هم کشت، چون میدید که جمع بزرگی از دشمنانش پشت او پناه گرفتهاند.) مورخانی مثل رابرت پالمر میگویند روسیه با یا بدون پتر اول هم غربی میشد اما او این روند گریزناپذیر را تسریع کرد.»