به گزارش برنا، ژوزه ادوآردو آگوآلوسا سال 1960 در آنگولا به دنیا آمده و به زبان پرتغالی می نویسد. کشورش انواع کودتاها و درگیری های نظامی و خونین را در نیمه ی دوم قرن بیستم گذرانده و سابقه ی استعمار شدنش نیز در ادبیات روایت شده.این رمان برامده از روح جهان مسخ کافکا و روایت های بورخس است.
راوی رمان یک آفتاب پرست است که در خانه ای کهنه زندگی می کند. او شاهد تاریخ بوده و هست. کسانی به این خانه می آیند که خواستار ابداع ابداع گذشته هستند. هم خانه این آفتاب پرست زالی است با ذهنی عجیب و همین امر باعث دیالوگی می شود بین این دو درباره ی ماجراهایی که در خانه می گذرد.
آگوآلوسا با در هم آمیختن بیان استعاری و رئالیسم تاریخی ترکیبی بدیع می سازد درباره فساد قدرت جهان متصلب انسان های پیرامون. «آفتاب پرست ها» در لایه هایش رمانی سیاسی است در فضایی که شخصیت ها ناچارند از خود بگویند و از آن چه رقم زده اند. رمانی درباره ی زوال روح بشری به روایت یک آفتاب پرست کهنسال.
بخشهایی از کتاب:
توی همین خانه به دنیا آمده و همین جا بزرگ شدهام. هیچوقت بیرون نرفتم. دیروقت که میشود، تنم را به پنجره فشار میدهم و آسمان را تماشا میکنم. تماشای شعلههای آتش، ابرهایی که سر به دنبال هم گذاشتهاند و بالایشان فرشتهها را دوست دارم ــ خیل فرشتهها ــ که از موهاشان جرقه به زیر میجهد و بالهای پهن آتشین خود را بههم میزنند. چشماندازْ همیشه یکسان است، اما هر غروب میآیم اینجا و از آن کِیف میکنم و به هیجان میآیم، انگار برای اولینبار میبینمش. هفتهٔ پیش فلیکس ونتورا زودتر از همیشه به خانه آمد و در حال خندیدن به ابر انبوهی غافلگیرم کرد ــ آن بالا در آن آبیِ متلاطم ــ که مثل سگی که بخواهد دُم آتشگرفتهاش را خاموش کند دور خودش میچرخید.
«باورم نمیشود! داری میخندی؟»
تعجب این موجود دلخورم کرد. ترسیدم اما جُنب نخوردم، حتا عضلهای. زال عینکآفتابی را از چشم برداشت، گذاشت توی جیب کتش، کت را درآورد ــ آهسته، غمگین ــ و بادقت به پشت یک صندلی آویختش. یک صفحهٔ موسیقی را برداشت و گذاشت روی صفحهگردان گرامافُن قدیمی. لالایی برای رود۱۰ از دورا سیکادا، خوانندهای برزیلی، که گمانم در دههٔ هفتاد شهرتی بههم زده بود. خیال میکنم به خاطر جلد صفحه بود که زن سیاهپوست خوشگلی را با بیکینی نشان میداد و بالهای بزرگ پروانه پشتش نصب شده بود، «دورا سیکادا ــ لالایی برای رود ــ کار موفق امروز». صدایش در هوا گُر گرفت. هفتههای اخیر این موسیقیِ متن غروبدمهای ما بوده. کلامش را از برم.