به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا ؛ مهدی قنبر، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران درباره اولین فیلم یوسف حاتمی کیا اینگونه نوشت؛
فیلم سینمایی «شب طلایی» نخستین ساخته بلند «یوسف حاتمی کیا» است. او در این فیلم سراغ سوژهای اجتماعی میرود که در «تک لوکیشن» میگذرد. این انتخاب از سوی حاتمی کیا و با توجه به سابقه پدرش در ساخت فیلمهای انتقادی و سیاسی مانند آژانس شیشه ای و ارتفاع پست و نیز سهل و ممتنع بودن ساخت فیلمهای تک لوکیشن دو پیام مهم را در اولین برخورد به مخاطب میدهد؛ یک اینکه فیلمساز، شخصیت و تفکری مستقل از پدر دارد و دو، توانایی پرداختن به داستانی تک لوکیشنی را نیز دارد؛ اما نتوانسته به هیچیک از این دو هدفش برسد و به آن جامه عمل بپوشاند!
ساخت فیلمهای تک لوکیشن همانطور که عنوان شد سهل و ممتنع است؛ زیرا سازندگان، دو رویکرد را در ساخت آنها در پیش میگیرند نخستین که مهمترین آن است کم کردن هزینهها، حذف عوامل مزاحم خارجی و تسلط سازنده بر بازیها و عوامل فیلم است. در ورطه دوم نیز به رخ کشیدن توانایی سازنده در مدیریت و ایجاد تنوع میزان سن، در فضایی بسته و تکراری به همراه ریتم مناسب است تا مخاطب را خسته نکند.
بیشک به دلیل آنکه «شب طلایی» فیلم اول سازنده بود و هزینه آن را نیز ابراهیم حاتمی کیا مدیریت میکرده مورد اول یعنی کاهش هزینهها، میتوانست امری طبیعی باشد و لاجرم هم محقق شده است.
در بخش دوم اما باید با شک تردید به نمایش قابلیتهای فیلمساز جوان نگریست؛ زیرا کارگردان انبوهی از شخصیتها را در داستان به حال خود رها میکند. او کاراکترهایی بدون کارکرد را در فضای خانه مادربزرگه گرد هم میآورد و نهتنها تکلیفشان در خلال و پایان قصه مشخص نمیکند بلکه درنهایت مخاطب را نیز با بلاتکلیفی بدون آنکه چیزی از داستان دستش را گرفته باشد با یک پایان بسیار بد و ضعیف از سالن سینما به بیرون مشایعت میکند.
درام فیلم بسیار ملتهب و بدون چفتوبست است. شخصیتهایی که وارد داستان میشوند اگرچه سِمت و نصبشان گفته میشود اما هویتشان مشخص نیست شناسنامهای ندارند و چرایی حضور معلوم نیست. آنها فقط وارد میشوند تا موضوع گمشدن شمشهای طلا را پیچیدهتر و ذهن مخاطب را مغشوش کنند. گاهی خدمتکار خانه و گاهی دیگران مانند رسول، مهربان، هانیه، بهرام، نسرین، محمد، فرامرز، مریم، علی و... وارد داستان میشوند. با نگاهی اجمالی میتوان فهمید آنها فقط اسامی و شخصیتهایی هستند که هیچ کارایی ندارند و با ورودشان قصه را مطول میکنند؛ و هیچ کارایی ندارد. قصههای فرعی نیز سرنوشتشان از قصه اصلی غمانگیزتر است. ماجرای عشق مثلثی قصه که اشاراتی به آن میشود و درنهایت سرانجامی ندارد. بقیه قصههای فرعی نیز همین سرنوشت را پی میگیرند و در نوع خودشان وضعیتی عجیبوغریب دارند. اگر قرار است از دل داستانهای فرعی چیزی دست مخاطب را نگیرد چرا باید مطرح شود. علت ورود اینهمه شخصیت بیاثر در قصه، ضعف در داستان اصلی است که بهقدر کافی نمیتواند مخاطب را روی صندلی سینما نگه دارد پس باید نویسنده دست به دامن داستان فرعی شود اما داستان فرعی باید در خدمت داستان اصلی باشد نه اینکه خودش باری بر دوش آن شود. اتفاقی که در داستان شب طلایی افتاده؛ و همه اینها از سر استیصال سازنده در چفتوبست فیلمی رها و بیسروته است. ورود شخصیت کارآگاه نیز تیر خلاص را به این قصه چندپاره میزند و آن را به یک کمدی مضحک تبدیل میکند و آش پسر حاتمی کیا را شورتر میکند.
وجود لوکیشن محدود همواره یک شائبه مشخصی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. چرا در یکخانه؟ چرا اتفاق باید در خانه مادربزرگه بیفتد؟ چرا شمش طلا و دلار و انواع ارزهای دیگر نه؟ چرا قرار است بهزودی خانه مادربزرگه خراب شود؟ وقتی قرار است این چراها پاسخ داده شود شائبهها، بیشتر و بیشتر میشود؛ و با گفتن قصد ساخت فیلمی انتقادی و اعتراضی نداشتم مخاطب اقناع نمیشود. اگر این سخن را فردی بگوید که با سینمای پدرش که سرشار از نشانه، المان و نقد و کنایه است بزرگشده وزندگی کرده قطعاً باورپذیری آن بهمراتب دشوارتر میشود.
اگر با نشانه شناسی سینمای ابراهیم حاتمی کیا فیلم «شب طلایی» یوسف حاتمی کیا را بررسی کنیم به چه نتایجی خواهیم رسید؟ جدای از المانهای رایج ابراهیم حاتمی کیا «خانه» یا در این فیلم «خانه مادربزرگه» به شکل تک لوکیشن شخصیتی مهم به خود میگیرد. همواره در سینما، زمانی که اتفاقات منحصراً در یکخانه رخ دهد آن محل یک نشانه است باید آن را به نزدیکترین المان یعنی وطن دید. مام وطن چیزی است که بسیار به شخصیت خانه مادربزرگه یوسف حاتمی کیا نزدیک است. مادربزرگ فردی پیر و بیمار است که اعضای خانواده برای اینکه او متوجه کم و کیف اتفاقات خانهاش نشوند سعی میکنند تا سمعکش را که گوش شنوای اوست را برداشته تا از اتفاقات و اختلافات اعضای خانوادهاش مطلع نشود. اعضای خانواده هر یک سهمی از شمشهای گمشده را دارند و به خاطر آن یکدیگر را متهم به دزدی کرده و به جان هم افتادهاند. خانه نیز در شرُف تخریب و صاحبخانه هم به تخریب آن رضایت داده است و هزینه ساخت مجدد آنهم با همین شمش طلا و سرمایه و اندوخته اعضای خانواده (سرمایه ملی) باید انجام گیرد؛ اما درنهایت موجهترین، مثبتترین و قابلاعتمادترین فرد خانه است شمش طلا را دور از چشم بقیه در گلدانی جا ساز کرده و از خانه خارج میکند؛ اما چرا تأکید سازنده بر شمش طلا است و هیچوجه رایج دیگری را مطرح نمیکند؟ این امر آنقدر برای سازنده مهم است و بر آن تأکید دارد که نام فیلم را بر مبنای آن انتخاب میکند. این شخصیت موجه در عالم واقع کیست که شمش طلا را از خانه خارج میکند؟ آیا او به برهه خاصی از زمان اشاره دارد یا موضوع لامکان و لازمان است؟ با همه این احوال زمانی که کارگردان اینگونه همه نشانهها را کنار هم میچیند، نمیتواند ادعا کند که تنها یک فیلم ملودرام ساخته و حرفی سیاسی در پس این نشانهها نهان نکرده است.
فیلم شب طلایی با همه این ادعاها، ملودرام بودن، شخصیتپردازی، انتخاب تک لوکیشن و ساختار فیلم و نشانهشناسیهایی که در دل آن نهفته است بازهم اثر خوب و قابل دفاعی حتی برای نخستین ساخته یک فیلمساز جوان نیست. بیشتر فیلم تلویزیونی و یا فیلمی کوتاه است که تنها موضوع آن کش پیداکرده و در قالب یک فیلم بلند سینمایی ساختهشده است.
انتهای پیام/