یکی از نقاط عطف و قوت هر سریال و مجموعهی تلویزیونی شروع خوب و پایان جذاب است که میتواند در ماندگار کردن سریال در ذهن مخاطب موثر واقع شود.
یکسری از مجموعههای تلویزیونی و حتی شبکه نمایش خانگی در رعایت استاندارد آغاز سریال که میتواند فرصتی برای معرفی کاراکترها راهاندازی قصه و گره افکنیهای ابتدایی برای درگیر کردن مخاطب باشد آنچنان که باید و شاید موفق عمل نمیکنند. در واقع میتوان گفت فاکتور گرفتار کردن مخاطب برای ایجاد سوال در پیگیری و گرم شدن قصه به خصوص در قسمتهای ابتدایی و قسمت اول لحاظ نمیشود و این مسئله معمولا یک مانع در حفظ مخاطب در شروع کار است.
معمولا یک سریال تلویزیونی برای اقبال و استارت گیرا نیازمند معرفی مطلوب از کاراکترها و نزدیک کردن مخاطب به شخصیتها و معرفی آنها در استخوانبندی قصه است. این در حالی است که برخی از سریالهای تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی گنگ آغاز میشوند، معرفی کاملی از شخصیتها در مسیر ابتدایی ندارند و در واقع شرایط را برای قرار گرفتن مخاطب در دل داستان ایجاد نمیکنند به همین دلیل بارها شاهد این بودهایم که بعد از گذشت چندین قسمت تازه سریال جای خود را در میان مخاطبانش باز کرده است. گویی نویسنده به رغم انتخاب دو خطی جذاب برای طراحی مسیر داستان و شخصیتها، پیرنگهای قصه، بچه قصههای سریال و... عجلهای نداشته و شاید از این طریق به مطول کردن شما بخوانید آب بستن به سریال روی آوره است و البته گاهی این بد سلیقگی به وسواسهای نامرغوب نویسنده در اطلاعرسانی قطرهچکانی از داستان مرتبط میشود که این هم به نوعی نقصی قابل بررسی است.
بیاغراق نیست اگر بگوییم فاجعه در جایی است که برخی از سریالها بی در و پیکر پهن میشوند و عملا نویسنده در جمعبندی کار به عجزی محسوس میرسد که بسیار سریالهایی را دیدهایم که شروعی متوسط داشته اما پایانی ضعیف و دم دستی همهی زحمات تیم تولید را بر باد داده است.
داستانهایی که نیمه کاره میماند، شخصیتهایی که داستانشان تمام نمیشود، موقعیتهایی که رها میشوند، قصههایی که بیدلیل داستان را زخمی میکنند اما با تکلیفی نامعلوم به تیتراژ پایانی میرسند. نکاتی است که مخاطب باهوش و سریال ببینی را که به رغم دسترسی به انواع سریال از بهترین کمپانیهای دنیا به این سریال اعتماد کرده است پشیمان میکند و در واقع نمیتوانیم مخاطبمان را از سریالمان سیراب و اغنا کنیم طوری که گویی با ما در مسیری عبث همراه شده و حس آب در هاونگ کوبیدن برایش بعد از مدتها باقی میماند.
استراتژی نویسنده در شکلگیری داستان، معرفی شخصیتها، ایجاد به موقع روابط، آشنا کردن مخاطب با همهی اتفاقات در راه، تعلیقها، کششها، پیرنگها و اولویتهای روایت منطقی داستان و... مواردی است که در نشاندن مخاطب پای اثر موثر است و جمع کردن به موقع داستان ورود صحیح و منطقی قصه و به خصوص نیمه تمام نگذاشتن هر یک از این شخصیتها در پایانبندی سریال و هر اثر نمایشی در ماندگاری کار در ذهن مخاطب اثری شگرف خواهد داشت.
انتهای پیام/