شماری از دانش آموزان مشهدی نیمه شهریور راهی دیار عشق میشوند تا سوگ خاندان نور را که بر دلشان نشسته با چله نشینی در حرمین خاک نینوا التیام بخشند. نوجوانان محصل خراسانی همه به شمایل و همایل حسینی یکرنگ شدهاند تا به تبعیت از قاسمبنالحسن(ع)، نوجوان حماسهساز دشت کربلا، با همین سن و سال کم، محب ولایت باشند.
بزرگترین کاروان زائران دانشآموزی پیادهروی اربعین که بیش از 600 گام عاشق را با پای پیاده به سرزمین عشق رهنمون کرده است، هرچند جلوههای ویژه و نابی دارد که بیان آن در این مجال اندک نمیگنجد، قابهای زیادی را از پیشواز این سفر معنوی از خود به یادگار گذاشته است.
کوله به جثه ریز و نحیفش نمی خورد. امیرعلی 13 تابستان را به چشم دیده و این نخستین باری است که می خواهد بدون خانواده راهی سفر شود؛ آن هم چه سفری. پرچم زردرنگی را به کناره کولهاش چسبانده تا همانند سایر اعضای کاروان یک دل و یکرنگ پای در رکاب مسیر دلدادگی بگذارد. «حال خوبی دارم. الان در خانه ما همه دوست دارند تا جای من باشند. فکر میکنم که میتوانم پیاده روی اربعین را بدون هیچ مشکلی انجام دهم. خیلی هیجان دارم». امیرعلی با خندهای روی لب به صحبت های شیرینش ادامه میدهد: «هنوز نمیدانم که چه مناظر و اتفاقاتی را در این سفر قرار است ببینم اما با هرکه صحبت می کنم می گویند از لحظه لحظه این سفر استفاده کن چون حتما متفاوتترین و بهترین سفر و تجربه زندگیات را خواهی دید.»
سمیرا هم از آن دست نوجوانان پرانرژی است که به صورت خودجوش، پیشگام چند نفر از همسالان خود شده و بدون هیچگونه پیش زمینهای، گروهی از دختران را مدیریت میکند. این را از نحوه صحبت کردن با دوستانش و پیش آهنگ بودن در سلام و صلواتی که میفرستد، میتوان فهمید. میگوید: «از مدرسه ما چند نفری در این سفر ثبت نام کردهاند و برای این که استفاده بهتری از این روزها داشته باشیم باید دوستان بیشتری پیدا کنیم.» شاید به همین دلیل است که با شوق و ذوق یک به یک ردیفها را گز می کند تا دوستان بیشتری را برای این پیادهروی بیابد.
محمدحسن هم که یک ماه دیگر وارد هشتمین مقطع تحصیلی زندگی خود میشود، با لهجه شیرین مشهدی، قول نائب الزیاره بودن به معلمان و مدیران مدرسه اش میدهد. وقتی با او هم کلام میشوم، میگوید: «انشالله این زیارت برای همه اتفاق بیافتد به ویژه برای شما. اسمتان را بگویید تا در دفترچه نائب الزیارهها بنویسم». وقتی با حالت تعجب از دفترچه عجیبش می پرسم، می گوید: «این دفترچه را به پیشنهاد مادربزرگم آمده کردهام تا اسم هرکسی که میشناسم را یادداشت کنم تا در کربلا و نجف و در حرمهای حضرت علی(ع)، امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) نائب الزیاره آن ها باشم. راستی اسمتان چیست؟»
اما یکی از خاصترین جلوههای این کاروان بی شک صدراست. صدرای 15 ساله نیابت یکی از دوستهای صمیمی اش و همکلاسی سالهای نه چندان دور را بر ذِمه دارد. داستان هم از این قرار است که محمدجواد، دوست و هم کلاسی افغانستانی صدرا که حالا همسایه دیوار به دیوارشان شده، وقتی متوجه سفر صدرا می شود، با یک دستمال و مقداری پول نقد راهی خانه همسایه میشود. محمدجواد از صدرا میخواهد که به نیابت از او و مادربزرگ پیرش، این دستمال را متبرک به ضریحهای مطهر کند و پول نقد را هم در ضریح شش گوشه امام حسین(ع) بیاندازد. صحبتهای صدرا این واژه که «عشق به حسین(ع)، زمان و مکان و جغرافیا نمیشناسد» را بیش از پیش در ذهنم تداعی میکند.
«زندگی از جایی آغاز میشود. دوران طفولیت به اراده و تحت نظر خانواده سپری شده و اکنون در مرحلهای از عمر هستید که خودتان میتوانید زندگی را شروع کنید.» این صحبت های نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی بی ربط با حال و هوای این بچه ها نیست.
آیت ا... سیداحمد علم الهدی در جمع اعضای کاروان دانش آموزان راهی اربعین به درستی به حال و هوای این لحظات آن ها اشاره میکند و میگوید: شروع زندگی از نقطه حسینی شدن بسیار ارزشمند است و تمام جریان عمرتان در راستای همین نقطه حرکت میشود. این شروع هم به زندگی شما رنگ میدهد و هم خاطرهای فراموش نشدنی است. قدم برداشتن در مسیر و میهمان شدن در مواکب خاطراتی است که شما را در همه عمرتان میسازد. این سعادت را در زندگی خودتان قدردانی کنید و هنگام پیادهروی اربعین و در مسیر نجف به کربلا بیابانی خشک میبینید؛ با دیدن آن ترسیم کنید که عزیزان سیدالشهدا(ع) چگونه همین مسیر را و با چه شرایطی با پای پیاده طی میکردند.
این صحبت ها دوباره چشمان نوجوانان مشهدی را بارانی می کند تا در همین حال و هوا و در میان عطر دل انگیز عود و اسپند با والدین خود وداع گفته و راهی دیار حسین(ع) شوند.
انتهای پیام/
گزارش از بنیامین یوسف زاده