سریال سازی سخت است چون؛
قصه نویسی سخت است...
فیلمنامه نویسی سخت است...
طراحی شخصیت های جذاب سخت است...
بازیگری سخت است...
بازیگر گران است...
تولید گران است...
کارگردانی کار آسانی نیست...
پول نیست...
سختر از همه چیز جمع کردن بازیگران خوب در کنار هم است!
عوامل پشت دوربین هم این روز ها گران کرده اند!
اما؛
اما اگر همه این متریال حیاتی در خدمت شما باشد وبعد سریال بد بسازی یعنی چه؟
یعنی تو اشتباه آمدی؟
کار را اشتباه به تو سپردند؟
یا چی؟
مشکل اصلی فیلمساز بازنده امروز در هر رسانه از تلویزیون و سینما گرفته تا شبکه نمایش خانگی نشناختن خواسته مخاطب و فاصله گرفتن از تماشاگری است که گویا قرا است برای او کار بسازد.
بی تردید خواسته مخاطب حرف اول را نمی زند و تو می توانی تاثیر خودت را حتی بر خواسته مخاطبت بگذاری به شرط آنکه در ساخت اثرت از مخاطبت عقب نمانده باشی!
اگرچه مرسوم است که آرتیست باید از مردم عادی جامعه اش چند خطی جلوتر باشد اما واقعیت این است که بسیاری از فیلمسازان امروز نه تنها از جامعه شان جا مانده اند و از نگاه مخاطب غافل مانده اند که در دنیای حرفه ای خودشان مخاطبی را که قرار است برای او فیلم بسازند را راه نمی دهند.
نشناختن سلیقه و خواسته مخاطب کم کم رسانه را تنها می کند و رسانه تنها به تکرار و معمولی سازی وشکست محکوم است.
برنامه ساز و فیلمساز رسانه ایی در قواره رسانه ملی نباید با این تفکر از پیش باخته که کسی ما را نمی بیند کار کند چرا که این تفکر ویران کننده نه تنها روی انگیزه های هنرمند موثر است و جلوی خلاقیت وتفکر را از او می گیرد که روی ارتباطش با مخاطب نیز اثر گذاشته و اجازه نمی دهد هنرمند در تمام لحظات کار به نقد و نکوهش یا حتی تشویق بیننده اش فکر کند.
نسخه شناخت مخاطب و خواسته اش که نیازمند تحقیق میدانی است شاید بتواند فاصله فیلمساز را با مخاطب کم کند و در ادامه فیلمساز را در ساخت اثر برای هر مدیومی کمک حال باشد که موفقیت هنرمند به داشتن مخاطب است چه عام چه خاص!
فراموش نکنیم رسانه ی تنها و بدون مخاطب حتی در دوران فعالیت هم می میرد چون بازخوردی از آنچه تصور می کند ندارد و این یعنی شکست!
جامعه شناسی و روانشناسی کوچه و خیابان و شنیدن مخاطب از هر قشری، فیلمساز را در اوج نگاه می دارد.