به گزارش خبرگزاری برنا هرمزگان، امروزه یکی از ضرورتهای انکارناپذیر جامعه، عمل به فریضهی واجب و قطعیِ "جهادتبیین" است، نوعی از جهاد که بدون اغراق جنس دین اسلام برگرفته از آن میباشد و اگر پا را فراتر بگذاریم خواهیم دید که رسالت انبیا و مرسلین در این امر خلاصه میشود چرا که انبیا برای جلوگیری از غفلتها و انحرافات مبعوث میشدند و بهترین ابزار برای جلوگیری از چنین ضایعههایی تبیین است و بر همین اساس هم است که خداوند تبارک و تعالی معجزهی آخرین پیامبر خود را از جنس علم و تبیین قرار داد تا با تکیه بر آن دیگر نیازی به مبعوث پیامبران دیگری نباشد و از سوی دیگر نیز برای محکم کاریِ این تبیین و جلوگیری از سو برداشتها و تفسیرِ به رایها، ۱۲ امام را به عنوان انوار هدایت مامور کرد تا با نور خود گنجینههای پنهان کتاب تبیین الهی را استخراج کرده و در اختیار مردم قرار دهند.
رسول گرامی اسلام(ص) استوانهی بلافصل جهاد تبیین بود اما اگر از دوران پیامبر گرامی و عظیمالشان اسلام یک روز به سمت زمان حال حرکت کنیم خواهیم دید که وجود نازنین و مقدس صدیقهی طاهره حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان اسطورهای در جهاد تبیین ظاهر میشوند و در عمر شریف و کوتاه خود بعد از پیامبر(ص) مسیری را برای اهلبیت عصمت و طهارت پایهریزی میکنند که همگان بر روی آن محور حرکت کنند به طوری که از حیات تا ممات ائمه اطهار علیهم السلام در دایرهی " جهاد تبیین " جای بگیرد.
تلاشهای حضرت زهرا سلام الله علیها در دوران ۷۵ روزه تا ۹۵ روزهی حیات مبارکشان بعد از وفات رحلتگونه یکی از بزرگترین اتفاقات تبیینی تاریخ به شمار میآید، حضرت در این مدت کوتاه از رفتن به خانههای اصحاب گرفته تا خطبهخوانی و گریههای شبانه و حتی وصیت و مشخصکردن نوع تدفینشان جهاد تبیین کردند، مخفیبودن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها، خود یک پرانتزی برای تاریخ با علامت سوالی بزرگ است و موجب میشود که هیچکس نتواند پروندهی خلافت و امامت و حق غصب شدهی اهلبیت علیهمالسلام را ببندد.
بعد از انقلاب عظیم حضرت زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، امام مجتبی علیه السلام و حضرت سیدالشهدا علیهالسلام نیز همان رویه را ادامه دادند، حداقل نتیجهی تبیین این چهار معصوم گرانقدر را باید این بدانیم که موجب شدند نوعی دشمنیها با اهلبیت(ع) تغییر پیدا کند و دشمنی که در برابر آل الله شمشیر برهنه کرده بود و هیچابایی از کشتن و خون ریختن نداشت مجبور به حفظ ظاهر شود و در ظاهر خود را دوستدار اهلبیت رسول گرامی اسلام(ص) نشان دهد و همین ریای طاغوت نیز این فرصت را به امامان بعدی داد تا تمرکز خود را بر گسترش شبکه امامت و نشر معارف و در یک کلام گسترش سفرهی جهاد تبیین از دل دارالحکومهها تا پسکوچههای تمام ممالک اسلامی کنند تا جایی که شیعیان حتی توانستند تا وزارتها و مناصب خطیر نیز نفوذ کنند و از این طریق حیات مذهبی که حضرت زهرا سلام الله علیها برای حفظ آن جان ارزندهی خود را فدا کرده بودند حفظ شود.
حضرت علیبن موسی الرضا علیه السلام، از همان بدو آغاز دور امامت مبارکشان جهاد تبیین، روشنگری و بصیرتافزایی را در اولویت خود قرار دادند تا جایی که برخی از یاران از صراحت لهجهی حضرت، احساس خطر میکردند که مبادا هارونالرشید قصد جان پیشوای هشتم را کند.
از صفوان بن یحیی نقل شده است که :امام رضا علیه السلام پس از رحلت پدرش سخنانی ایراد کردند که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: «مطلبی بزرگ را آشکار کردهای، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم. »
که حضرت در پاسخ میفرماید که بگذارید هر کاری میتواند انجام دهد یا در جایی دیگر که از محمد بن سنان نقل شده است حضرت در برابر ابراز نگرانیِ یاران میفرمایند: «آنچه مرا بر این کار بی پروا ساخته سخن پیامبر است که فرمود: «اگر ابوجهل یک مو از سر من کم کرد گواه باشید که من پیامبر نیستم.»
یکی از تفاوتهایی که دوران امامت، پیشوای هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا علیه با دیگر ائمه پیدا میکند، تغییر سبک رفتار حکومت با امام بود، مأمون خلیفهی عباسی، انسانی باهوش، زیرک، به ظاهر اهل علم و فقاهت و سیّاس بود و همین امر موجب شد که او از در دیگری به مقابلهی با شجرهی طیبهی امامت که آن روز علی بن موسی علیه السلام متولی آن بود؛ دربیاید.
مامون سیاستی پر مکر و فریب همراه با نفاق و تظاهر را در پیش گرفت و با آنکه به خون خاندان امامت تشنه بود برای جلوگیری از شورشهای احتمالی و جلب احترام ایرانیان که نقطهی قوتش در برابر با رقبایش بودند، خود را دوستدار مولیالموحدین امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نشان میداد و برای اثبات تظاهرش از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد، البته شاید مأمون چارهای هم نداشت چرا که درگیریهای او و برادرش امین بر سر خلافت موجب شده بود که سرزمینهای اسلامی در نوعی هرج و مرج فرو برود و گروههای مخالف عباسیان مانند علویان دست به شورشهایی بزنند و حتی شهرهایی را در اختیار بگیرند، در این بین خطرناکترین نیروها - ایرانیها بودند - که از ابتدا ارادت خاصی به مرتضی علی علیهالسلام و خاندان پاک و مطهرش داشتند و همین ارادت و علاقهی آنها بود که بر علیه بنیامیه به یاریِ بنیعباس شتافتند چرا که عباسیان خود را منتسب به پیامبر(ص) و خونخواهِ اهلبیت معرفی میکردند؛ بر همین اساس این بیم وجود داشت که ایرانیها به علویان بپیوندند و نسخهی عباسیان در هم پیچیده شود از این رو مأمون در حرکتی حیلهگرانه و برای به دست آوردن اعتماد شیعیان و ایرانیها، مسئلهی خلافت امام رضا علیه السلام را مطرح کرد.
بعد از عدم پذیرش امام رضا علیه؛ مأمون امام را مجبور به پذیرش ولیعهدی کرد تا از خود چهرهای محبوب بسازد، البته آنچه که مشهود است این است که تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شدهی سیاسی به شمار میآید چرا که مأمون برای حکومت حتی به برادرش نیز رحم نکرد از این رو نمیتوان باور کرد که چنین شخصیتی به راحتی حکومت و خلافت را واگذار کند و قطع به یقین امام رضا علیه السلام که هیچکس جزو او شایستگی حکومت را نداشت به دلیل مطلع شدن از نقشه و فتنهی شوم مأمون خلافت را نپذیرفت تا بازیِ تاج و تخت برای این خلیفهی خودخوانده به هم بخورد چرا که از چون مأمونی بعید نبود که بعد از پذیرش خلافت توسط امام رضا علیه السلام، مخفیانه امام را به قتل برساند و به عنوان یک خیرخواه و البته یک شخصی فداکار و ایثارگر که حق اهلبیت پبامبر را به آنها بازگردانده است به تخت بنشیند و یکهتاز عالم اسلام شود.
بود، و گرنه کسی که برای حکومت، برادر خود را به قتل رسانده بود، و نیز در زندگی خصوصی خود از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت ناگهان چنان دیانت پناه نمی شد که از خلافت و سلطنت بگذرد، بهترین شاهد مکر و تزویر مأمون نپذیرفتن امام از او است. چرا که اگر مأمون در گفتار و کردار خود صادق میبود هرگز امام از به دست گرفتن زمام خلافت، که جز امام هیچ کس صلاحیت آنان را ندارد، طفره نمی رفت.
نکتهی حائز اهمیت دیگر این است که امام رضا علیه السلام اگر هر یک از دو پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را به صورتی که مأمون خواسته بود میپذیرفت به سود مأمون تمام میشد؛ زیرا اگر امام خلافت را میپذیرفت مأمون شرط میکرد خودش ولیعهد باشد و بدین وسیله مشروعیت حکومت خود را تأمین و سپس پنهانی و با دسیسه امام را از میان برمی داشت و اگر امام ولایتعهدی را میپذیرفت باز حکومت مأمون پابرجا و امضا شده بود و کسی نمیتوانست با حکومت ولیعهدش بهتر خلق روی زمین است سر ناسازگاری داشته باشد.
بنابراین عملکرد امام رضا علیه السلام در رد کردن درخواستهای مأمون و ناگزیر کردن او به استفاده از زور جهاد تبیینی برای همهی نسلهای تاریخ بود تا بتوانند با چند استدلال ساده، حق را از باطل تشخیص دهند.
مأمون چنان انسان حیلهگر و متظاهری بود که برخی از خواص و شیعیان نیز مرعوبِ نمایشِ ارادتِ او به خاندان رسول الله (ص) شده بودند بر همین اساس امام رضا علیه السلام در صف یاران تلاش میکرد تا چهرهی زیبایی را که مأمون از خود ساخته بود نابود کند؛ امام (ع) به یاران خود همواره توصیه میکرد: «به گفتار او مغرور نشوید و فریب نخورید، سوگند به خدا کسی جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبایی ورزم تا وقت آن برسد. »
البته تبیین امام علیه السلام در برابر طاغوت و استکبارِ وقت به همین جا خلاصه نمیشود بلکه وی از هر روشی برای تبیین حقیقت و نشان دادن چهرهی حقیقی مأمون استفاده میکرد، یکی از نمونههای عملی تبیین زمانی بود که امام حرکت به سمت خراسان را پذیرفت، حضرت چند بار برای وداع، کنار قبر جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به گونه ای عمل مینمود که کراهت و ناراحتی اش کاملا آشکار شود. به هنگام وداع با صدای بلند گریه میکرد و چون مردی به نام مُخَوّل سجستانی به حضرت به جهت سفری که در پیش داشت تهنیت گفت، حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار. من از جوار جدّم خارج میشوم و در غربت از دنیا خواهم رفت.
امام (علیه السلام) هنگام بیرون رفتن از مدینه، تمام خویشان خود را فرا خواند و فرمود: بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه باز نخواهم گشت!
گریههای حضرت و امر ایشان به گریهی خویشان نمونهای از جهاد تبیین است که حضرت عملی کردهاند آن هم به شکلی که دشمن خیلی نسبت به آن حساس نشود.
در مسیر سفر نیز امام رضا علیه السلام به طرق مختلف تلاش میکرد که مردم را متوجهِ مقام امامت کند به عنوان مثال حضرت در دیار اهواز و در تابستان دچار بیماری میشوند، پزشکی که برای مداوای حضرت حاضر میشود از درمان عاجز بوده و موضوع را به اطلاع امام میرساند!
حضرت گیاهی را به عنوان دارو به طبیب معرفی کرد و خواص آن را بیان داشت، ولی طبیب اظهار داشت: این گیاه در چنین وقتی یافت نمی شود، حضرت فرمود: مقداری نیشکر بیاورید. طبیب گفت: این از اولی مشکل تر است زیرا حالا وقت نیشکر نیست. حضرت فرمود: نیشکر و آن داروی گیاهی هر دو در همین سرزمین وجود دارد، از آب شادروان بگذرید، کنار آسیاب، مردی سیاه چهره است، از او بپرسید. شخصی را فرستادند و به همان آدرس رفت و آن دو را تهیه کرد. وقتی رجاء بن ابی ضحاک (مأمور حرکت حضرت) جریان را شنید، به همراهانش گفت: اگر بیشتر اینجا اقامت کنیم، مردم فریفته او میشوند و از آن جا کوچ کردند. [۱]
نمونهای واضح و مشهور از این تلاش حضرت موسی الرضا علیه السلام را نیز در روایت حدیث سلسله الذهب میتوان یافت که فرمودند «لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» و بعد از دقایقی تعلل بیان داشتند: «بشروطها و أنا من شروطها» و جالب است بدانید که طبق بیان تواریخ ۲۴ هزار قلمدان فرای کتابت و ثبت و ضبط حدیثی که حضرت رضا علیه السلام بنا به بیان داشتن آماده شده بود و حضرت از بین خیل روایات و احادیثی که میتوانست بیان کند، این حدیث را انتخاب کرد تا برای همیشه بماند و تبیین و چراغ راهی برای کسانی باشد که دنبال راه درست هستند.
دیگر درایتی که امام رضا علیه السلام در مقابله با پیشنهاد اجباری مأمون برای پذیرش ولایتعهدی به کار میگیرد، شرط پذیرش است، ایشان میفرمایند: «ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم. »
البته مأمون همواره تلاش میکرد که اموری را به امام تحمیل کند اما دعب امام بر این بود که تا حد امکان از اجرای گفتههای مأمون ممانعت کند یا شرایطی را پیش بیاورد که مأمون در پیشگاه مردم رسوا شود به عنوان مثال مأمون در یکی از اعیاد حضرت رضا علیه السلام را مجبور به اقامهی نماز عید میکند و حضرت نیز اعلام میدارد که برای نماز لازم است جمعیت در مقابل خانه ایشان تجمع کنند تا با هم به مصلی مراجعت کنند، امام در آن روز به مردم خطاب کرد که هر چه انجام میدهد تکرار کنند؛ آنگاه پای برهنه در حالی که شلوار و نیز دامن لباس را تا نیمه ساق پا بالا آورده بود، به راه افتاد. پس از چند گام سر به سوی آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گفت، [همراهانش به تکبیر او تکبیر گفتند …] امام به در سرای رسید و ایستاد.
فرماندهان و سپاهیان چون امام و مردم را در این حال دیدند پیاده شده و با آنها همراه شدند، مردم به شکلی به وجد آمده بودند که همه را گیره فرا گرفته بود بر همین اساس فضل بن سهل به مأمون خبر داد که ممکن است فتنه و آشوبی ایجاد شود و مأمون نیز حکم اقامه نماز توسط امام را لغو کرد و امام به خانه بازگشت؛ امام بدین شکل بیش از پیش جایگاه معنوی خود و دوز و کلکبازیهای مأمون را برای مردم روشن کرد.
بحث و مناظرههای حضرت رضا علیه السلام نیز که جلوهای کامل و روشن از جهاد تبیین بود، حضرت پاسخ عالمان هر دینی را از کتاب آسمانی آن دین و به زبان خودشان میدادند تا همهگان بدانند آنکسی که خزائن علوم در دست دارد علی بن موسی علیه السلام است نه مأمون بن هارون و دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست!
------------------------------------
[۱]: مسند الامام الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۷۵.
یادداشت: علی ستاری