به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری برنا، پس از کشوقوسهای فراوان بالاخره جواد نکونام به عنوان سرمربی جدید استقلال برای لیگ بیست و سوم انتخاب شد.
نکونام در سال ۹۱ پس از سالها بازی در اوساسونا در انتقالی بزرگ به استقلال پیوست و دلیل این انتقال را علاقه شخصی خود به پوشیدن پیراهن آبیپوشان دانست. او بارها در مصاحبههای خود از علاقه به استقلال از دوران کودکی سخن گفته. به همین دلیل به سراغ یکی از نزدیکان خانوادگی او رفتیم تا ماجرا بررسی کنیم؛ آیا نکونام واقعا از کودکی استقلالی بوده؟
*گرایش به استقلال در خانواده نکونام را باید میراث حسن آقا، پدر جواد دانست. او در مجموعه نیروی هوایی کار میکرد و همه اطرافیان از علاقه وصفنشدنی او به استقلال باخبر بودند. منزل آنها در شهرری بود و از همان زمان بچهها را به ورزشگاه میبرد؛ اما به شیوهای جالب. خانواده نکونام تمام و کمال به یک پارک در بهجت آباد میآمدند، مادر از فرزندان کوچک مراقبت میکرد اما خود جواد، برادر بزرگتر و پدر به ورزشگاه شیرودی میرفتند. در دهه ۶۰.
*در جمعهای دوستانه جواد نکونام سرآمد اطلاعات ورزشی درباره استقلال بود. روزی در یک کل کل و مسابقه یک نفر عکسی از بازیکنان کمتر شناخته شده رو میکند و از همه درباره نام آن فرد میپرسند که جواد اولین نفر پاسخ درست میدهد: «او غلامرضا برهانزاده است و در استقلال ۱۹ میپوشید». ماجرا آنجایی جالب میشود که بدانید زمانی که برهانزاده بازی میکرد و بیشتر هم روی نیمکت مینشست، نکونام خردسال بوده است!
*نکونام آنقدر تاریخ استقلال، به خصوص بازیکنان در دهه ۶۰ را به خوبی میشناسد که اوایل به او طعنه میزدند صغر سنی دارد و ممکن نیست متولد سال ۵۹ باشد.
*همه ماجرای چالش فکری و نکونام را از لنز دوربین ها دیدند. چندی بعد اما وقتی نکونام شنید یک بازیکن با افتخار اعلام کرده برای فکری بازی نکرده به شدت ناراحت شد و به اطرافیان گفت: فکری از بزرگترینهای تاریخ استقلال است. به چه حقی آن بازیکن چنین اظهارنظری به زبان آورده؟
*برادر بزرگتر او از هواداران کتک هم خورده. او روی سکوها درخواست تشویق حجازی را داشته که لیدرها به جرم دخالت در کار، او را کتک میزنند.
*یکی از دلایلی که نکونام به استقلال آمد هم امیر قلعهنویی بود. او دوست داشت زیر نظر این سرمربی کار کند. او با صادقی و حیدری در آن تیم رابطه خوبی داشت و با رحمتی هم اتاق بود.
*زمانی که ناصر حجازی در بیمارستان بستری بود با یک تلفن از خارج از ایران مواجه میشود. خود ناصر حجازی تلفن را جواب میدهد و صدای نکونام را میشنود. نکونانم هیچگاه شاگرد حجازی نبوده اما با تماس تلفنی اعلام میکند هر دارویی نیاز دارید من از اسپانیا برایتان میفرستم. شاگرد شما نبودم اما شما اسطوره استقلال هستید. اتفاقی که به شدت مورد توجه ناصرحجازی قرار میگیرد.
*زمانی که او قرار بود به استقلال بپیوندد، یکی از باشگاههای متمول خواهان نکونام بود و برای جلب نظر با یک کیف پر از پول نقد نزد او میروند. نکونام اما به شیوهای که اصلا انگار آن پولها را ندیده، اصلا مذاکرهای انجام نمیدهد. تنها کلمه رد و بدل شده در آن ملاقات «سلام» بود.
*جواد یک فصل در استقلال حضور پیدا کرد و قهرمان شد. برای تمدید حضورش در فصل دوم، او یک خواهان ویژه داشت. یکی از بزرگان استقلال که سالها با پیراهن آبی و تیم ملی بازی کرد شخصا وارد دفتر فتحاللهزاده شد و گفت: هر طور شده باید او را نگه داریم. کاپیتان تیم ملی مال ماست. نکونام باید بماند!
*نکونام در یک گفت و گوی تلویزیونی اعلام کرده وقتی استقلال در دربی مشهور از پرسپولیس کامبک میخورد فورا از اسپانیا تماس میگیرد و با ناراحتی از بازیکنان دلیل این شکست را میپرسد. او در دوران حضور در تیم ملی همواره بازوبند کاپیتانی را آبی انتخاب کرده و در بیانیه خداحافظی خود تاکید کرده دوست داشته این اتفاق با پیراهن آبی رخ میداد. با تمام این تفاسیر به نظر میرسد او را باید استقلالی ترین گزینه ممکن برای نیمکت آبیها دانست.
انتهای پیام/