به گزارش خبرگزاری برنا، سعید شهرابی فراهانی تحلیلگر مسائل بین الملل در یادداشتی نوشت: ترور ناجوانمردانه حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و همرزمانشان در قتلگاه فرودگاه بغداد به دست تروریست های آمریکایی، صهیونیست و سرشاخه های خائن بوده است. به همین مناسبت و به منظور پاسداشت یاد شهدای مظلوم این حادثه تروریستی؛ نگاهی مختصر داریم به یکی از شاهکارهای فرمانده ای که در عین اقتدار و ابهتی که در چشم دشمن داشت؛ به تأسی از مراد و مرشد همه پهلوانان و جوانمردان و آزادگان عالم؛ امیرالمومنین امام علی (صلوات الله علیه و آله) آغوش خود را از یتیمان شهدا دریغ نمی کرد، در هنگامه عافیت طلبی ها با تیغ سخن به مصاف شبهات و یأس آفرینی ها می شتافت و در زمان بلایا با حضور جهادی خود؛ تسلای دلهای دردمند مردم شهرها و روستاهای آسیبدیده بود.
او که تا دیروز گرهگشای رهبر خود در مأموریت های خطیر نظامی و امنیتی به شمار میرفت، حالا حاج قاسمی است که کودکان سرزمین ما، او را قهرمان خود می دانند، جوانان از او الگو می گیرند و عموم مردم با مرام و مسلک او عشقبازی می کنند و ما نیز حسرت جا ماندن از او و یارانش را چون داغی سخت بر دل خویش تحمل میکنیم. یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً.
در سالهای ابتدایی اشغال عراق توسط امریکا به بهانه مقابله با تسلیحات کشتار جمعی دیکتاتوری صدام؛ اصطلاحی مجعول پای خود را به ادبیات سیاسی-امنیتی غرب آسیا باز کرد. «هلال شیعی» عبارتی بود که ملک عبداله پادشاه اردن، آن را برای هشداردهی نسبت به افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه به کار برد و البته این مفهوم سازی جای خود را در بین رقبای منطقه ای ایران باز نمود.
هلال شیعی صرفاً به گسترش آرمان انقلابی یا تسلط جمعیت شیعه منطقه غرب بر آسیا بر مناطق نفت خیز اشاره نداشت؛ بلکه با تلفیق منابع قدرت، گستره ی اطلاق خود را به حوزه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک توسعه می داد. از این حیث؛ ماجرای «برخورد تمدنها» و دمکراتیزه کردن منطقه نیز برای اهل معانی امنیتی، قابلیت فهم و درک بیشتر و البته ذهنیت خاصی را پدید می آورد.پس از اشغال افغانستان و عراق به وسیله جورج بوش پسر؛ اولین آزمون رودررویی با تهدید برساختهی «هلال شیعی» در تابستان 2006 و جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان و حزب الله رخ داد.
هنگام پایان این جنگ، معادلات حاکی از یک حقیقت هولناک برای آمریکا، مرتجعین منطقه و به ویژه دولت جعلی اسرائیل بود: جریانی به نام مقاومت در برابر استکبار و صهیونیستها که نزدیک به دو دهه قبل متولد شده بود؛ حالا به نیرویی بالغ و سرزنده، اثرمند و فعال تبدیل گردیده که قادر به برقراری موازنه با مجهزترین و خشن ترین ارتش منطقه شده است. به فاصله دو سال و از 2008 میلادی با درگیر شدن چندباره غزه با ارتش رژیم صهیونیستی؛ معادلات بازدارندگی به حوزه سرزمین های فلسطین اشغالی و بیخ گوش اسرائیلی های جنایتکار توسعه یافت.همزمان در عراق اشغال شده نیز انشعاب مخوفی از القاعده با هدایت ابومصعب الزرقاوی اقدام به حملات تروریستی علیه اهداف خود در مناطق مختلفی نموده و با رویکرد تکفیری عملاً علیه شیعیان وارد جنگ شد.
اگرچه مبارزه نمایشی و مصلحتی آمریکایی ها علیه القاعده و گروه زرقاوی، در مقاطعی با تضعیف شاخه عراقی سازمان مزبور همراه بود ولی بار اصلی مقابله با تهدیدات تکفیری بر دوش مقاومت عراق قرار گرفت. پس از طی شدن یک دوره فترت، با هجوم برقآسای داعش به شهرهای عراق و همچنین سربرآوردن معترضان مسلح در سوریه که با حمایت سرویس های اطلاعاتی غربی-عبری-عربی؛ حتی تا نزدیکی دروازه های دمشق پیش تاختند؛ فصل جدیدی در صحنه امنیتی منطقه رقم خورد.
سازماندهی مقاومت مردمی عراق با فتوای مرجعیت در شرایطی صورت پذیرفت که موجودیت نظام سیاسی عراق در معرض انهدام و حتی اقلیم کردستان در آستانه سقوط قرار گرفته بود.
امواج بحران های امنیتی یکی پس از دیگری در «هلال مجعول شیعی» رفت و آمد می کردند و در هم پیچیدگی و وخامت اوضاع باعث شد که حتی برخی ها در تهران – تحت فشار تحریم های فلج کننده، همچنان در برابر زیاده خواهی غرب به ویژه امریکا و خباثت های صهیونیست ها ایستادگی می کرد- شرایط موجود غیرممکن تلقی کرده و خواستار تغییر سیاست های کلان منطقه ای نظام شوند!
در این میان؛ حاج قاسم سلیمانی، فرمانده هوشمند سپاه قدس با فراستی که برآمده از شناخت دقیق منطقه و لایه های اجتماعی آن بود؛ به خوبی درک می کرد که ایده مقاومت، پتانسیل ایجاد یک «جریان پویا» و یک «جبهه توانمند» را برای رهایی بخشی تمامی مردم منطقه از شر خباثت های طراحی شده در اتاق های فکر و عملیات سرویس های موساد، MI6 و سیا دارد.
انتهای پیام/