مسابقه اروپا و آمریکا در فروپاشی زندگی خانوادگی/ از مادی‌گرایی تا هرج و مرج جنسی

|
۱۴۰۲/۰۹/۱۹
|
۱۵:۵۴:۵۵
| کد خبر: ۲۰۲۹۹۹۷
اندیشکده‌های غربی تحلیل می‌کنند: انحطاط جامعه غربی؛ وقتی ارزش‌های خانوادگی از دست می‌رود چه اتفاقی می‌افتد؟

به گزارش برنا؛ «امروز جامعه غربی با زوال ارزش‌های خانواده رو‌به‌روست؛ رضایتمندی شخصی، مادی‌گرایی و لذت آنی بر استحکام و سعادت جمعی که با وجود خانواده‌ای قوی محقق می‌شود، اولویت دارد؛ میزان تولدهای خارج از ازدواج در غرب رو به افزایش است؛ و...» اینها و بیشتر، حاصل اندیشه اندیشکده‌های غربی در واکنش به سست‌شدن پایه‌های خانواده در غرب است. در ادامه تحلیل منابع غربی از جمله اندیشکده « The Diplomatic Affairs» مستقر در ژنو، اندیشکده «بنیاد هریتیج» (Heritage Foundation) در آمریکا، نویسندگان و مراکز تحقیقاتی بریتانیا درباره بحران خانواده در جامعه غربی آمده است.

«در دنیای امروز که به سرعت در حال تغییر است، مفهوم ارزش‌های خانواده و هنجارهای اجتماعی دستخوش دگرگونی‌های چشمگیری شده است. این فروپاشی خانواده هسته‌ای (مرکب از پدر و مادر و فرزندان) ما را به وضعیت نابسامان فعلی کودکان و خانواده‌های از هم پاشیده سوق داده است. امروز جامعه غربی با کاهش ارزش‌های خانواده سنتی رو به روست.» اندیشکده « The Diplomatic Affairs» مستقر در شهر ژنو در کشور سوئیس تحلیل خود را از زوال جامعه غربی که حاصل بر باد رفتن ارزش‌های خانوادگی است، این طور آغاز می‌کند و در ادامه می‌گوید: فقدان «ارزش‌های خانواده سنتی» (مانند خانواده‌های دو والد، پایه‌های مذهبی قوی، و تجربیات پیوند خانوادگی) بار شدید استرس را در پی دارد و آثار آن در این واقعیت مشهود است که کودکان خانواده‌های تک‌والدی 50 درصد بیشتر در معرض مشکلات سلامتی قرار دارند. همچنین، زنانی که والدین‌شان در دوران کودکی طلاق گرفته‌اند، 83 درصد بیشتر از زنانی که والدین‌شان در کنارشان بوده‌اند، افکار خودکشی را تجربه می‌کنند. البته ماندن در ازدواجی که بر مبنای انتخاب غلط شکل گرفته، راه حل نیست، اما اهمیت ارزش‌های خانواده سالم بر اساس احترام متقابل، کمک و ارزش‌های اخلاقی مورد تاکید است. آشفتگی سیاسی، زوال اقتصادی و مسائل بین افراد برای خانواده‌ای که بر اساس اصول تنظیم خانواده و عشق بنا شده است، چیزی جز چالش‌های زودگذر نیست.»

با جامعه غربی آشنا شوید؛ مادی‌گرایی و لذت آنی ارجح است
در ادامه تحلیل اندیشکده «دیپلماتیک افرز» می‌خوانیم: «جامعه غربی با ماهیت فردگرایانه خود شناخته می‌شود، جایی که آزادی‌های شخصی و خود ابرازی ارزش زیادی دارد. با این حال، در سال‌های اخیر، تغییر محسوسی در ارزش‌های خانواده رخ داده که منجر به فرسایش ساختارهای سنتی خانواده شده است. رضایتمندی شخصی، مادی‌گرایی و لذت آنی بر استحکام و سعادت جمعی که با وجود خانواده‌ای قوی محقق می‌شود، اولویت دارد.
افزایش میزان طلاق، پذیرش ساختارهای غیرسنتی خانواده و اولویت دادن شغل بر مسئولیت‌های خانوادگی، همگی در این وضعیت نقش داشته‌اند. نقش‌های جنسیتی سنتی به چالش کشیده شده‌اند که منجر به بازتعریف انتظارات و نقش‌های خانوادگی در خانواده‌ها شده است. مفهوم خانواده هسته‌ای متشکل از مادر، پدر و فرزندان کمتر متداول است. علاوه بر این، پیشرفت تکنولوژی در کاهش ارزش‌های خانواده نقش داشته است. رسانه‌های اجتماعی، تلفن‌های هوشمند و سایر عوامل حواس‌پرتی دیجیتالی باعث کاهش تعاملات چهره به چهره در خانواده‌ها شده است. به جای درگیر شدن در مکالمات معنی‌دار و اختصاص زمان به خانواده، افراد اغلب ارتباطات مجازی را در اولویت قرار می‌دهند. علاوه بر این، تاکید بر آزادی شخصی و تمایلات فردی اهمیت ایثار و فداکاری را در روابط خانوادگی تضعیف کرده است.»

بریتانیا، پیشتاز فروپاشی زندگی خانوادگی
«خانواده بریتانیایی در حال فروپاشی است. در دهه‌های اخیر، در حالی که انقلاب سیاسی و فرهنگی الیت‌های جدید سراسر کشور را درنوردید، بریتانیا به پیشتازی جهانی در فروپاشی زندگی خانوادگی رسیده است، اما هیچ‌کس نمی‌خواهد درباره آن صحبت کند.» متیو گودوین، نویسنده و استاد علوم سیاسی بریتانیایی، نوشتار خود را با عنوان «فروپاشی خانواده بریتانیایی» که از نتایج تحقیق‌هایی جامع درباره وضعیت خانواده در انگلیس در آن استفاده شده، این‌گونه ادامه می‌دهد: «بر بزرگی این مشکل تحقیقی که اخیرا در انگلیس انجام شد، تاکید می‌کند. این تحقیق نشان داد تا زمانی که کودکان بریتانیایی به 14 سالگی می‌رسند، تقریبا نیمی از آنها (46 درصد) دیگر با هر دو والدین خود زندگی نمی‌کنند. کمتر از یک‌سوم این اتفاق (14 درصد از 46 درصد) ناشی از شکست در ازدواج است. اما بیشتر آن (32 درصد از 46 درصد) نتیجه جدایی زوج‌هایی است که بدون اینکه رسما ازدواج کنند با یکدیگر زندگی می‌کنند.»
در ادامه این تحلیل آمده است: «اگر به روند بلندمدت نگاه کنید، این تصویر حتی چشمگیرتر می‌شود. در میان کودکان بریتانیایی که در سال 1958 متولد شدند، فقط 9 درصد تا 16سالگی فروپاشی خانواده را تجربه کردند. در میان نسل بعدی، متولدان 1970، این رقم 21 درصد بود. در میان کودکان متولد شده در سال‌های 2001-2002، این آمار تقریبا پنج برابر بیشتر شد؛ 43 درصد!
در نتیجه این روند، خانواده‌های تک‌والد -مانند خانواده‌ای که من (نویسنده) در آن بزرگ شدم- باب روز شده‌اند. امروزه، تقریباً از هر چهار خانواده یکی (۲۳ درصد) تک‌سرپرست است که بسیار بالاتر از میانگین ۱۳درصد در اروپاست.»

تعداد روزافزونی از کودکان هرگز زندگی با هر دو والدین را تجربه نمی‌کنند
این تحلیل با استناد به تحقیقی بزرگ بنا بر آخرین شواهد می‌گوید: «مشخصه بارز خانواده‌های بریتانیایی، شکنندگی و پیچیدگی بیشتر آنها در مقایسه با خانواده‌های سایر کشورهای اروپای غربی است. فرزندان بیشتری در خانواده‌های تک والد (مادر) متولد می‌شوند و میزان جدایی والدین بیشتر است. بریتانیا در حال حاضر نیز سرآمد پدیده‌ای با عنوان «مادران بدون همسر» است، یعنی زنانی که اصلا بدون همسر زایمان می‌کنند. در بقیه اروپا، این حدود 5 درصد از مادران یا کمتر را تشکیل می‌دهد. اما در بریتانیا، مانند آمریکا، این رقم بیش از سه برابر است، 16 درصد. تعداد روزافزونی از کودکان به راحتی هرگز زندگی با هر دو والدین را تجربه نکرده‌اند.»

افزایش تولدهای خارج از ازدواج از 8 درصد به 48 درصد
«در همین حال، تعداد روز افزونی از فرزندان توسط والدینی بزرگ می‌شوند که بدون اینکه ازدواج کرده باشند، با هم زندگی می‌کنند.» این مقاله در ادامه با بیان این مطلب می‌افزاید: «بین سال‌های 1971 تا 2019، میزان تولدهای خارج از ازدواج از 8 درصد به 48 درصد افزایش یافته است، به این معنی که تقریبا نیمی از همه تولدهای امروزی در میان زوج‌هایی که بدون ازدواج با هم زندگی می‌کنند یا والدینی که پیشتر جدا از هم زندگی می‌کردند، اتفاق می‌افتد. در حالی که زندگی مشترک بدون ازدواج (ازدواج سفید) رایج‌تر شده ‌است، احتمال جدایی آنها نسبت به همتایان متاهل‌شان نیز بیشتر است. تحقیقی که والدین بریتانیایی را در طول زمان با استفاده از مطالعه کوهورت هزاره (Millennium Cohort Study) ردیابی کرد، نشان داد که 60 درصد از والدینی که قبل از تولد فرزندشان هرگز ازدواج نکرده بودند، در نهایت از هم جدا شدند در مقایسه با 21 درصد از آنها که ازدواج کردند.»

تغییر فرهنگ غالب به تابو تبدیل شده است
این تحلیل در ادامه نتیجه می‌گیرد: «در حالی که بسیاری از این حقایق به‌طور معمول توسط طبقه حاکمی که خانواده و ازدواج را نهادهایی قدیمی یا منسوخ می‌دانند کم‌اهمیت شمرده می‌شود، تفاوت‌های بسیاری در میزان فروپاشی خانواده‌ها در میان گروه‌های نژادی و قومی نیز وجود دارد. خانواده‌های سیاهپوست بریتانیایی (کارائیب و آفریقایی) به مراتب بیشتر از سایرین توسط یک والد سرپرستی می‌شوند. در حالی که فقط ۲۲ درصد از خانواده‌های سفیدپوست بریتانیایی سرپرست تک والد دارند، این میزان در میان سیاهپوستان بریتانیایی آفریقایی ۴۴ درصد و در میان سیاهپوستان بریتانیایی کارائیب به ۵۷ درصد افزایش می‌یابد. تجزیه‌وتحلیل آزمایشی داده‌های دفتر آمار ملی نشان می‌دهد که بیش از 60 درصد از کودکان سیاهپوست بریتانیایی کارائیب اکنون در خانواده‌های تک‌والدی بزرگ می‌شوند.
نخبگان جدید مترقی لیبرال که بر نهادها تسلط دارند، به‌طور معمول این حقایق را نادیده می‌گیرند. بحث درباره اهمیت خانواده برای زندگی در کشور، تاکید بر نیاز دولت‌های ما به توسعه سیاست‌های بسیار قاطع‌تر طرفدار خانواده، یا تغییر شکل‌دادن فرهنگ غالب ما حول هنجارهای طرفدار خانواده، همگی به تابو تبدیل شده‌اند.»

«بحران واقعی که خانواده آمریکایی را متاثر می‌کند»
افزایش فرزندآوری خارج از ازدواج محدود به بریتانیا نیست و در سایر کشورهای اروپایی و آمریکا نیز وجود دارد. مطالب زیادی درباره روند فرزندآوری خارج از ازدواج نوشته شده، اما به‌طور شگفت‌انگیزی تحقیقات کمی در مورد تجربیات واقعی خانواده‌های والدین مجرد انجام شده که تا حدی به این دلیل است که افزایش فرزندآوری خارج از ازدواج، تا همین اواخر، دلیلی برای نگرانی در بیشتر کشورهای غربی تلقی نمی‌شد. اندیشکده «بنیاد هریتیج» (Heritage Foundation) در آمریکا در مقاله‌ای با عنوان «بحران واقعی که خانواده آمریکایی را تحت تاثیر قرار می‌دهد» تصریح کرده: «مشکل بزرگی که‌ امروز در آمریکا پدیدار می‌شود تشکیل ندادن خانواده است. آمریکایی‌ها امروزه کمتر ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند. بر اساس گزارش اخیر بنیاد «پیو» (Pew) باروری قبل از رکود بزرگ سال 2008 در حال افزایش بود، اما پس از آن به شدت کاهش یافت و هنوز بهبود نیافته است.»
اندیشکده هریتیج ادامه داده است: «در مستندات اخیر استفان جی شاو، متخصص علم داده، اشاره می‌شود که عامل اصلی کاهش زاد و ولد این نیست که مادران فرزند کمتری دارند، بلکه تعداد زنانی که بچه ندارند به شدت افزایش یافته است. بیشتر این زنان، حدود 80 درصد، بچه می‌خواستند، اما یا هرگز شریک زندگی‌شان را پیدا نکردند یا به موقع این اتفاق نیفتاد. آنها در مورد باروری زنان آموزش ضعیفی دیده بودند و فکر می‌کردند که زمان بیشتری دارند.»

«سنگ پایان بنا» به جای «سنگ بنا»
در ادامه تحلیل این اندیشکده از بحران خانواده در آمریکا آمده است: «این روزها باوری رایج است که زن و شوهر باید قبل از اقدام به ازدواج دنیا را تجربه کرده باشند. همان‌طور که اندرو جی.چرلین، جامعه‌شناس، توضیح داده است، در میان جوانان مجرد ازدواج به عنوان «سنگ پایان بنا» (capstone به معنی سنگی اغلب مسطح که معمولا به صورت افقی روی بالاترین بخش یک سازه سنگی قرار می‌دهند) به جای «سنگ بنای» زندگی در نظر گرفته می‌شود.
بسیاری از جوانان نیز اکنون محصول خانواده‌های درهم شکسته و نابسامان هستند و والدین مطلقه احتمالا فرزندان خود را تشویق نمی‌کنند که ازدواج را در اولویت قرار دهند تا آن را به سنگ بنای زندگی تبدیل کنند. فقط 62 درصد از نسل هزاره‌ (افراد ۲۷ تا ۴۲ ساله) توسط هر دو والدین بزرگ شده‌اند، در مقایسه با 71 درصد از نسل X (43 تا 58 ساله‌ها)، 85 درصد از بومرها (59 تا 68 ساله‌ها) و 87 درصد از سایلنت‌ها (77 تا 94 ساله‌ها). خانواده‌های از هم پاشیده یک نسل می‌تواند منجر به تشکیل ندادن خانواده در نسل دیگر شود.»

چالش کودکان تنها
اما مجله آمریکایی پرنتس (parents) هم با ارائه آماری می‌گوید: «در سال 1960 میلادی، در آمریکا 73 درصد از کودکان با هر دو والدین خود در اولین ازدواج‌شان زندگی می‌کردند. ولی در سال‌های بعد، میزان طلاق افزایش یافت. تا سال 2014، تعداد فرزندانی که با هر دو والدین در ازدواج اول‌شان زندگی می‌کردند به 46 درصد کاهش یافت. تا سال 2019، نزدیک به یک‌چهارم کودکان آمریکا در خانواده‌های تک والد زندگی می‌کردند. نزدیک به 632 هزار کودک در سال 2020 زمانی را در پرورشگاه سپری کردند. از میان کودکانی که در پرورشگاه بودند، 43 درصد سفیدپوست، 23 درصد سیاهپوست، 22 درصد اسپانیایی‌تبار و 8 درصد از نژادهای مختلط بودند. این کودکان، به‌ویژه آنهایی که به 18 سالگی می‌رسند، اغلب با چالش‌های سختی روبه‌رو هستند. آنها به احتمال زیاد بی‌خانمانی، حبس و حاملگی برنامه‌ریزی‌نشده را تجربه می‌کنند.»

جوانان آمریکایی‌ ازدواج و فرزندآوری را به تعویق می‌اندازند
محققان اندیشکده آمریکایی هریتیج در ادامه از میراث طلاق و به تعویق انداختن ازدواج جوانان می‌گویند: «در تحقیق «میراث غیرمنتظره طلاق»، پروفسور جودیت اس. والرشتاین از دانشگاه کالیفرنیا و پروفسور جولیا ام. لوئیس از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو تاکید می‌کنند که تأثیر طلاق بر کودکان کوتاه‌مدت نیست و تا بزرگسالی می‌ماند و بر روابط و ازدواج‌ها تأثیر می‌گذارد. فرزندان طلاق ممکن است به ازدواج بدبین باشند و اهمیت آن را برای خوشبختی انسان نادیده بگیرند. اساساً، آنها یک نمونه ترسیم شده از یک رابطه سالم را از دست می‌دهند، اینکه در همسر آینده‌شان به دنبال چه چیزی بگردند و چگونه ارتباط خوبی برقرار کنند.
جوانان آمریکایی‌ ازدواج و فرزندآوری را به تعویق می‌اندازند، نه تنها به دلیل تغییر در نگرش نسبت به ازدواج، بلکه به این دلیل که بسیاری از کسانی که می‌خواهند ازدواج کنند در تلاش برای یافتن شریک زندگی هستند. در این امر تأثیر آنچه به عنوان «بحران پسر» (boy crisis) شناخته می‌شود، نقش دارد. همانند کاهش میزان زاد و ولد، «بحران پسر» فقط پدیده‌ای آمریکایی نیست، بلکه در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته در سراسر جهان خود را نشان می‌دهد.»

بحران پسران در غیاب پدران؛ 40 درصد از فرزندان خارج از ازدواج متولد می‌شوند
این تحلیل در ادامه گفته: «بحران پسر، همان‌طور که در کتاب «بحران پسران: چرا پسران ما با مشکلات درگیرند و چه کاری می‌توان انجام داد» اثر وارن فارل، دانشمند علوم سیاسی، به‌طور شوکه‌کننده‌ای توضیح داده شده است، عمدتاً می‌تواند به دلیل غیبت پدران باشد، با توجه به اینکه اکنون 40 درصد از فرزندان خارج از ازدواج متولد می‌شوند. پسران نه تنها از نظر تحصیلی عقب مانده‌اند، بلکه طول عمر و ضریب هوشی آنها در حال کاهش است و مردان جوان در ناامیدی به مواد مخدر، الکل و خودکشی روی می‌آورند.
«بحران پسر» که عمدتاً به دلیل غیبت پدران و تشکیل‌ندادن خانواده شتاب گرفته، چرخه‌ای معیوب را شکل می‌دهد. آثار محرومیت از پدر برای پسرها شدیدتر از دختران است و به گفته فارل «این نه تنها در مورد آینده اقتصادی پسران، بلکه در مورد هوش عاطفی و پتانسیل ازدواج آنان نیز صادق است.» زنان در آمریکا تمایل دارند با کسانی ازدواج کنند که از نظر تحصیلات یا موقعیت اجتماعی-اقتصادی برابر یا بالاتر از آنها باشند. وقتی مردان عملکرد ضعیفی دارند، زنان شریک زندگی مناسبی پیدا نمی‌کنند.»

فرهنگ هرج و مرج جنسی
محققان آمریکایی در ادامه استدلال می‌کنند: «در چنین شرایطی، فرهنگ رابطه‌های جنسی گاه‌به‌گاه و کوتاه‌مدت -که با اختراع قرص‌های ضدبارداری و دوستیابی آنلاین امکان‌پذیرتر و با انقلاب آزادی جنسی تشویق شد- غالب می‌شود. این چرخه معیوب باعث می‌شود که زن و مرد ازدواج را به تعویق بیندازند. هنگامی که زنان تحصیلکرده و از نظر اقتصادی مستقل هستند، بسیاری از آنها تصمیم می‌گیرند به جای توافق با شریکی که به او اعتماد ندارند، فرصت‌های دیگر را دنبال کنند. سیاست‌گذاری‌های خانواده در آمریکا به خانواده‌هایی می‌پردازد که قبلا تشکیل شده‌اند، اما عامل اصلی کاهش زاد و ولد این است که مردم در وهله اول ازدواج نمی‌کنند. اگر امیدواریم که خانواده آمریکایی را نجات دهیم، باید این تغییر را بشناسیم و بر اساس آن واکنش نشان دهیم.»
منبع: شهروند

نظر شما
اخبار برگزیده