جای خالی براعت استهلال در «نبرد رستم و سهراب»/ وقتی صحنه‌آرایی و نورپردازی جای شعر را می‌گیرد

|
۱۴۰۳/۰۵/۲۹
|
۱۳:۰۴:۵۷
| کد خبر: ۲۱۲۹۵۰۷
جای خالی براعت استهلال در «نبرد رستم و سهراب»/ وقتی صحنه‌آرایی و نورپردازی جای شعر را می‌گیرد
ارمغان بهداروند شاعر و نویسنده طی یادداشتی درخصوص نمایش «نبرد رستم و سهراب» به کارگردانی حسین پارسایی که این روزها در مجموعه انقلاب به صحنه می‌رود، پرداخت.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ ارمغان بهداروند شاعر و نویسنده در یادداشتی در خصوص نمایش «نبرد رستم و سهراب» به قلم متین ایزدی و کارگردانی حسین‌ پارسایی نوشت: «مواجهه‌ی تئاتر با متون کهن ادبیات فارسی یا مبتنی بر احضار اصل متن و اجرای نعل‌ به نعل روایت شکل گرفته است و یا با دخالت‌ در چیستی رویداد و کیستی افراد، متنی که ناظر بر اراده‌ و آرمان نویسنده باشد آفریده شده است‌.

زایش نمایشی متون در هر دو وضع موصوف، منجر به یک هم‌افزایی ادبی‌ هنری‌ست. بازخوانی ادبیات در صحنه‌های تئاتری، خاصه در زمانه‌ای که سهم مطالعاتی جامعه در جذرترین وضعیت آماری ممکن تعریف می‌گردد، به غنای آگاهی وُ مهارتی مخاطبان و التذاذ هنری منتهی می‌گردد و به قدر و قدرت خویش، از فواصل فرسخی این نسل با میراث متون منظوم و منثور ادبیات فارسی می‌کاهد و در مقام مشوّقی مطالعاتی، بسیاری از سرمایه‌های مهجور مانده‌ی ادبیات را احیا می‌کند و به ذخایر معنوی زیست فردی و جمعی معاصر می‌افزاید. 

تراژدی رستم و سهراب شاهنامه‌ی فردوسی که: «یکی داستان است پُر آب چشم» از خوش‌اقبال‌ترین متون منظومی‌ست که در بازآفرینی‌های تئاتری، محل ارجاع و توجه بوده است. سازه‌ی دراماتیک و استعداد دیداری متن از مهم‌ترین دلایل این استقبال می‌تواند محسوب شود. دکتر قطب‌الدین صادقی این موقعیت را مرهون پویایی موقعیت و شخصیت می‌داند. از این منظر اثری که قهرمان آن دارای پویایی شـخصیت نیسـت و جدالی با خود، دیگری، سرنوشت یا ارزش‌های دیگران ندارد، تحولی نمی‌یابد و چنین اثری قابلیت‌های الزام نمایشی شدن را ندارد. بـر همین اسـاس قهرمان نمی‌تواند موقعیت پویایی را نیز خلق کند. 

داستان «نبرد رستم و سهراب» به دلیل دارا بودن جدلی دراماتیک و با تکیه بر الزام حرکات فردی و جمعی حماسه به خودی‌خود از امکاناتی نمایشی منتفع است که بسیاری از ناهمواری‌های دراماتیزه شدن را از پیش پای نمایشنامه‌نویس برمی‌دارد و به امکان دیداری این متن می‌افزاید. 

نام پارسایی به تئاتر لاکچری گره خورد

در تازه‌ترین بازآفرینی تئاتری، حسین پارسایی، داستان «نبرد رستم و سهراب» را به نویسندگی متین ایزدی به صحنه برده است که در نگاه نخست باید برای انتخاب بازیگر، موقعیت اجرا، جلوه‌های ویژه و طراحی نور او را تحسین کرد. انتطام و انسجام چنین صحنه‌ای عظیم، مستخرج از اجرای نمایش‌های اولیورتوئیست، بینوایان، هفت‌خوان اسفندیار می‌باشد که به مدد ریسک سرمایه‌گذاری، صرف هزینه‌های نامتعارف، موقعیت متمایز اجرایی و سلطه‌ی تبلیغی، نام حسین پارسایی را با پدیده‌ای به نام تئاتر لاکچری گره زد که فراتر از درستی و نادرستی این عنوان، جرات، جسارت و مهارت تولید این گونه‌ی تئاتری را در او تقویت و تثبیت کرد.

موقعیتی که عقبه‌ی آن را باید در رویکرد مدیریتی دهه‌ی نود تئاتر که به تاسیس کمپانی‌های غیردولتی، تربیت تهیه‌کنندگان و جلب مشارکت سرمایه‌گذاران تئاتری توجه ویژه‌ای معطوف داشت، رصد کرد. رویکردی که در کوتاه‌مدت به ایجاد تماشاخانه‌های غیردولتی، فعالیت موسسات تک‌منظوره‌ی تئاتری و هدایت جمعیت فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و هنرجویان آموزشگاه‌های تئاتری در تولیدات نمایشی منتهی گردید. پذیرش تئاتر به مثابه‌ی کالایی فرهنگی که می‌تواند موجّد سرگرمی، مولّد آگاهی و محل سرمایه‌گذاری باشد از دستاوردهای این رویکرد می‌باشد. 

نبود براعت استهلال در نمایش «نبرد رستم و سهراب» به ابهامات دامن می‌زند

مهم‌ترین مواجهه‌ی من به عنوان مخاطب ادبی نمایش «نبرد رستم و سهراب»، ناظر بر سرنوشت متن، نحوه‌ی اقتباس، وقوع در زمانی روایت و بالاخره مصادره‌ی مفهومی متن است. مخاطب با پیش‌شناختی روایت و اشراف بر رویداد، به فراتر از سهم تاکنون خویش که در مرور مطالعاتی متن و یا اجرای صحنه‌ای به دست آمده است می‌اندیشد. در این اقتباس اگر چه در ترتیب و ترسیم روایت، تغییر و تحریفی تحمیل نگردیده است و داستان روال طبیعی خود را پشت سر می‌گذارد اما در مرور خرده‌روایات و زمینه‌های ظهور تراژدی، متوجه ترجیحِ برخی نبوده است. ترجیح اتفاقاتی که می‌توانست پاسخ پرسش‌های «وجدان» رستم و ابهامات این فرزندکُشی باشد. هم‌چنان که فردوسی در ابتدای غمنامه‌ی رستم و سهراب، با تکیه بر صنعت «براعت استهلال» می‌کوشد هم رستم را از این ننگ نجات ببخشد و هم چیرگی قضا را بر اراده‌ی انسان یادآور شود. 

وقتی صحنه‌آرایی و نورپردازی جای شعر را می‌گیرد

نکته‌ی دیگری که می‌تواند محل پرسش از نویسنده باشد، حذف امکان شعر (متن اصلی شاهنامه) در دیالوگ‌هاست که می‌توانست مثلا در صحنه‌ی روبرو شدن تهمینه و رستم به تغزلی‌تر شدن فضا و باورپذیری آن کمک کند. پارسایی کوشیده بود که با صحنه‌آرایی و نورپردازی این ظرفیت را ایجاد کند اما ضعف دیالوگ‌های تهمینه و رستم که هم در این صحنه و هم در برخی صحنه‌های دیگر پاشنه‌ی آشیل متن محسوب می‌شدند مانع از ایجاد لذت مضاعف هنری در این بازآفرینی گردیده بود. شگردی که نقالان در پرده‌خوانی‌های خود با ترکیبی از نقل عامیانه‌ی داستان و ذکر برخی ابیات متناظر در شاهنامه جذابیت دوچندانی به اجرای خویش می‌بخشند.

انتقال مفهوم در «نبرد رستم و سهراب» بر دوش جلوه‌های ویژه بود

فردوسی، طراحی شخصیت، تولید فضا و خلق حرکت را در تحرک زبانی خود آگاهانه رعایت کرده است و متناسب با هر حرکتی ریتم زبانی خود را تنظیم کرده است اما در این متن، ریتم گفتاری صحنه‌ی معاشقه‌ی تهمینه و سهراب چندان تمایزی با نبرد «سهراب و گردآفرید» و «نبرد رستم و سهراب» ندارد. بار انتقال مفهوم در این نمایش نه بر دوش گفت‌وگوها و باخودگویی‌ها که بر عهده‌ی جلوه‌های ویژه، شکوه صحنه‌ی نمایش و موسیقی بی‌کلام و با کلام قرار گرفته است که صد البته با همه‌ی ابتکار و اعجازی که کارگردان در خلق صحنه و موقعیت و شخصیت‌ها به خرج داده است اما این ضعف لااقل برای مخاطبی که ابیاتی از رستم و سهراب را به دقت مرور کرده باشد، آزرنده خواهد بود. 

وطن‌پرستی مقصد و مقصود «نبرد رستم و سهراب» است/ نمایشی که معاصرت‌آفرینی می‌کند

تکیه بر توان تئاتری تعزیه و تلفیق صحنه‌های حماسی و سوگ با تکنیک‌های تعزیه از جمله‌ی تمایزات این اجرا محسوب می‌شود که بروز آن را در طراحی البسه، غلبه‌ی رنگ سیاه و اسب می‌توان مطالعه کرد اما احتیاطی بیش از حد در اجرای نمایش، مانع از لمس محسوس‌تر و مواجهه‌ی مطلوب‌تر با الگوهای حرکتی و موسیقایی تعزیه می‌گردد.

«نبرد رستم و سهراب» حسین پارسایی، نمایش قابل احترامی‌ست که در ذیل نقد مفهوم قدرت، وطن‌پرستی را، مقصد و مقصود انسان ایرانی برمی‌شمرد و تلاش می‌کند جامعه‌ی هم‌عصر خود را به شناخت بیشتر اسطوره‌های ایرانی ترغیب نماید و معاصرت‌آفرینی کند.»

انتهای پیام/

نظر شما