به گزارش خبرگزاری برنا، پیرمرد غمگین و ناامید روبروی افسر پرونده نشسته بود.
افسر در حالی که نکاتی را در پرونده پیش رو یادداشت میکرد گفت: فعلا اقدام دیگری نمیتوانیم انجام بدهیم. من سعی میکنم دخترتان را مجاب کنم به خانه بازگردد.
پیرمرد سری تکان داد و گفت: من که دیگر مغزم کار نمیکند، انشالله شما بتوانید ما را از این بن بست نجات بدهید و بعد از گفتن این جمله از اتاق خارج شد.
خیلی کنجکاو بودم بدانم مشکل پیرمرد چیست؟
افسر، پوشه پرونده را بست و داخل کشو گذاشت و در حالیکه در کشو را میبست گفت: اینهم عاقبت سخت گیری افراطی به فرزند.
شاکی یک دختر ۳۰ ساله دارد که اعتقاداتش از زمین تا آسمان با والدینش متفاوت است. همیشه در خانه با هم درگیر بوده اند و حتی اجازه اشتغال به فرزندش نداده و به خیال خودش با اینهمه سخت گیری خواسته از او محافظت کند.
آنقدر شیوه تربیتی اش اشتباه بوده که حتی یک نقطه مشترک بین اعتقادات و سبک زندگی اشان وجود ندارد و سادهترین باورها را نیز نتوانسته در ذهن دخترش نهادینه کند.
خلاصه که در مقایسه با سبک زندگی والدینش درست مثل این است که دختر از یک سیاره دیگر آمده باشد.
جنگ و درگیریهای بین آنها و دخترشان آنقدر ادامه پیدا میکند که یک روز به خودشان میآیند و میبینند دختر خانه را ترک کرده است.
فقدانش را که اعلام کردند ما تحقیقاتمان را شروع کردیم و متوجه شدیم دختر برای اینکه بتواند مستقل و بدور از خانواده اش زندگی کند تن به ازدواج سفید داده و با یک فرد لاابالی و خلافکار همخانه شده است.
در حال حاضر با او زندگی میکند و حاضر به برگشت نیست. اینطوری میشود که از شدت سخت گیری والدین فرزند از آن طرف بام افتاده است.
نظریه کارشناس
سرگرد سمانه مهربانی – معاون اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: شکل گیری هویت دینی در افراد موضوعی است که به تدریج و در طی سالهای بلوغ و نوجوانی اتفاق میافتد و امکان ندارد با اجبار و دیکته کردن اعتقادات شکل بگیرد. وظیفه والدین در این دوران کمک به فرزند میباشد آنهم با در اختیار گذاشتن کتاب، فیلم ومنابع مفید و سوق دادن او به سمتی که پاسخ شبهات و سوالات را شخصا پیدا نموده و به باور برسد. اعتقاد و هویت دینی که تحت فشار خانواده شکل بگیرد شخص را به سمتی میبرد که به محض دور دیدن چشم خانواده همه قوانین دیکته شده را زیر پا میگذارد.
انتهای پیام /