داستان ولادت پر بركت حضرت زهرا عليها السلام چيست؟
به گزارش برنا؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در سن بيست و پنج سالگى با بانوى بزرگوار و عظيمالشأن جامعه مكّه كه بسيار نيكو، صاحب مال بسيار و داراى علم و ادب و از نظر زيبايى و كمال روحى و جسمى به حدّ تمام بود، حضرت خديجه عليها السلام بنت خويلد كه رضوان الهى بر او باد، ازدواج كرد.
اين زناشويى با آن بانوى مجلله ادامه يافت تا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از ايشان صاحب چند پسر گرديد امّا آن كودكان همگى در كودكى يا اندكى پس از تولّد از دنيا رفتند تا اين كه عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به چهل سالگى رسيد و وحى پر بركت بر او نازل گشت و او را ابتدا مأمور به ابلاغ رسالت به خويشاوندان و اقربا و سپس ابلاغ و انذار همه مردم نمود.
آن گاه ايشان امر رسالت را آشكار كرد و خويشان را آگاه نمود. اولين كسانى كه او را اجابت كردند، على عليه السلام و خديجه عليها السلام بودند كه تا مدّتها خداوند يكتا را عبادت مىكردند و به تنهايى پشت سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز مىخواندند در حالى كه هيچكس به دين آنها اعتقاد نداشت و با آنها نماز نمىگزارد.
تا مدتها رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در كنار آنها به تبليغ رسالت و عبادت اشتغال داشت و بر آزار و اذيّت قريش و مانع شدن آنها از گسترش اسلام صبر كرد تا اين كه به تدريج اسلام در ميان قلبها راه خود را گشود و گسترش يافت و روز به روز تعداد مسلمانان و ياوران ايشان افزون گشت.
روزى جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و گفت: «خداوند جل جلاله تو را سلام مىرساند و فرمان مىدهد كه تا چهل روز از خديجه كنارهگيرى نمايى».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمان الهى را اجرا كرد و از خديجه عليها السلام كنارهگيرى نمود و در خانه عمويش ابوطالب يا خانه فاطمه بنت اسد - مطابق بعضى از روايات - اقامت نمود و عمار ياسر را نزد خديجه عليها السلام فرستاد تا او را از ماجرا باخبر نمايد. پس عمار به سرعت نزد خديجه عليها السلام شتافت و درب خانه او را كوبيد.
خديجه عليها السلام از پشت در گفت: «چه كسى در را مىكوبد؟».
عمار سلام كرد و پاسخ داد: «همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شما را سلام مىرساند و مىفرمايد: از شما دور نشدهام و قهر و هجران نگزيدهام بلكه پروردگارم مرا فرمان به اين جدايى داده است. پس اى خديجه جز گمان خير نداشته باش كه همانا خداوند جل جلاله به تو هر روز چندين بار به فرشتگان مباهات مىنمايد. پس چون شب فرا رسيد، در خانه را ببند و در بستر خود بيارام. من در منزل مادرم، فاطمه بنت اسد هستم».
در عمل، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چهل شبانهروز در آن جا باقى ماند. روزها روزهدار بود و شبها عبادت مىنمود در حالى كه خديجه صلى الله عليه و آله و سلم از دورى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار اندوهگين و مشتاق ديدار ايشان بود.
وقتى چهل روز تمام شد، جبرئيل نازل شد و گفت: «خداوند بلند مرتبه اعلى تو را سلام مىرساند و فرمان مىدهد كه آماده دريافت هديه و تحيّت او باشى».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اى جبرئيل! تحيّت و هديه خداوند عليّاعلى چيست؟»
جبرئيل گفت: «من نمىدانم چون خداوند تعالى هيچيك از مخلوقات خود را از اين مطلب آگاه نكرده است».
هنگامى كه اين گفتگوى مقدّس جريان داشت، ناگهان ميكائيل همراه اسرافيل نازل شدند و طبقى پوشيده شده با دستمالى از جنس سبز كه بر آن نقوشى از خطوط استبرق و ريشههاى طلايى و دانههاى مرواريد غلطان داشت، در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار داده و با ادب و احترام بسيار زياد گفتند: «سلام بر تو اى رسول خدا! همانا فرشتگان آسمان مشتاق آسمان زيارت تو هستند و هيچيك از آنها نيست جز اين كه طالب ديدار توست و بر تو سلام و درود مىفرستد. اين هديه پروردگارت و تحفه او براى توست».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «سلام بر شما اى ميكائيل و اى اسرافيل و سلام بر تمام برادران شما از ملائكه مقرّب درگاه الهى». سپس فرمود: «درون اين طبق پوشيده شده، چيست؟».
ميكائيل گفت: «اين طبقى از بهشت است كه در آن شاخهاى از خرما و خوشهاى از انگور و كاسهاى آب آميخته با طعم كافور از چشمه تسنيم قرار دارد كه هر دوى آنها از نوشيدنىهاى مقرّبين درگاه الهى هستند. خداوند تو را به اين اطعام اختصاص داد و غير تو از جن و انس و ملائكه در آن سهمى ندارند و اين حلال و گواراى توست و به غير تو، حرام است و پروردگارت تو را فرمان داده كه افطار امشب خود را از اين خوراك قرار بدهى».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين هديه ربّانى، خير و بشارت دريافت نمود و قلب ايشان سرشار از سرور و شادى شد و سينهاش گشايش يافت و از وراى اين تحيّت پر بركت و هديه مقدّس، رازى بزرگ و امرى خير را احساس نمود.
سپس با حمد و شكر و ستايش نيكو به جانب پروردگار توجّه نمود و دعاى خود را به سجدهاى طولانى متّصل نمود تا نزديك غروب آفتاب شد.
اميرالمؤمنين عليه السلام دراين مورد مىفرمايند: هرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اراده افطار مىكرد مرا فرمان مىداد تا در خانه را باز كنم تا هر كس مىخواهد وارد شده و همراه ايشان افطار كند امّا چون آن شب فرا رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا بر درِ خانه مأمور كرد تا نگذارم كسى داخل شود و فرمود: «اى پسر ابوطالب! اين غذا بر هر كس به جز من حرام است».
پس من بر در خانه نشستم تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به تنهايى افطار كند. آنگاه ديدم كه آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم كه جانم فدايش باشد با آن طبق پوشيده پيش آمد و از آن خرما و انگور به حد كفايت، خود را سير نمود - در حالى كه پيش از اين هرگز چنين نمىكرد - سپس آنچنان كه شايسته كرامت و فضل و جلال وجه پروردگار و عظمت سلطه او بود، شكر و ستايش خداوند را بجاى آورد.

پس از آن جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، ايشان را در برگرفتند. جبرئيل آب طهور را بر دست ايشان ريخت و ميكائيل آن را با مشك و عنبر معطر كرد و اسرافيل با دستمالى، دستهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را خشك نمود و از نسيم بهشتى بر دستان ايشان دميد.
سپس هر سه اجازه مرخصى گرفته و خداحافظى نمودند و به سوى آسمان بالا رفتند و آنچه از طعام و شراب بهشتى باقى مانده بود را نيز با خود به آسمان بردند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست تا طبق عادت خود نماز بجا آورد و قصد داشت بيشتر به عبادت بپردازد چون آن هديه، لازمهاش شكر و سپاس بيشتر بود امّا جبرئيل بازگشت و گفت: «اى محمّد! همانا خداوند عليّاعلى تو را سلام مىرساند و فرمانت مىدهد كه نماز را ترك كنى و به سرعت به سوى خانه و همسرت خديجه بشتابى چون خداوند تعالى بر خود بر خود واجب نموده كه امشب از صلب تو نسلى پاكيزه و مبارك ايجاد فرمايد».
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به فرمان الهى عمل كرد و با شوقى كه به همسرش خديجه عليها السلام داشت راهى منزل شد و درب خانه را مطابق عادت كوبيد.
خديجه عليها السلام چون صداى در را شنيد، گفت: «اين كيست كه حلقه درى را مىكوبد كه جز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچكس آن را نمىكوبد؟»
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با كلام و لحنى شيرين و جذاب فرمود: «خديجه در را بگشا! من محمّد هستم».
در اينوقت خديجه عليها السلام با شتاب به سوى در رفت و آن را با خوشحالى گشود، در حالى كه التهاب و شوقى تمام داشت و سرور و شادى چهرهاش را فرا گرفته و قلبش از شوق ديدار مىتپيد، به جهت اين ديدار فرخنده اشك شادى از چشمانش جارى بود.
سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داخل خانه شد و برخلاف هميشه كه هرگاه وارد منزل مىشد ظرف آبى درخواست مىنمود و براى نماز وضو مىگرفت و پس از بجاى آوردن دو ركعت نماز مختصر به بستر مىرفت، ليكن اين بار آب نخواست و آماده نماز نشد بلكه بلافاصله خديجه صلى الله عليه و آله و سلم را فراخواند و آن چه ميان زن و شوهرش واقع مىشود، ميان ايشان واقع شد و حضرت خديجه عليها السلام با سوگند فرمود: «پس قسم به آنكه آسمان
را برافراشت و آبها را جارى نمود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از من جدا نشد جز اين كه سنگينى فاطمه را در شكم خود احساس كردم».
در سيره نبوّيه شريف از اين حمل مىگويد: زمانى اين اتفاق واقع شد، زنان مكّه كه مشرك بودند، همگى از خديجه عليها السلام دورى گزيده و با او قهر كردند و به خانه او رفت و آمد نمىكردند و بر او سلام نمىدادند و نمىگذاشتند هيچ زنى به سوى او رفته يا نزد او برود و اين جريان، جزئى از قرارداد و تحريمى بود كه قريش پس از بعثت مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر ايشان تحميل كرده بود.
معمولاً يك زن به همنشينى و صحبت با همجنسان خود تمايل دارد و از شنيدن سخنان آنان احساس آرامش مىكند لذا وقتى زنان، خديجه عليها السلام را ترك كردند و تنها گذاشتند، تاثير بدى روى او گذاشت و از اين تحريم ظالمانه احساس تنهايى و وحشت مىكرد و بيشترين ترس او از بابت همسرش بود كه مىدانست دشمنان در كمين او هستند.
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد اتاق شدو شنيد كه خديجه عليها السلام با كسى سخن مىگويد.
از او پرسيد: «اى خديجه! با چه كسى صحبت مىكنى؟»
خديجه عليها السلام فرمود: «كودكى كه در شكم دارم با من سخن مىگويد و با من انس گرفته و مرا آرام مىكند».
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اى خديجه! جبرئيل مرا بشارت داد كه اين كودك دختر است و از او نسلى مبارك و پاكيزه به ظهور مىرسد و خداوند تبارك و تعالى به زودى نسل مرا از وجود او قرار مىدهد و از او فرزندانى به ظهور مىرسند كه امامان و خليفههاى خدا بعد ار انقطاع وحى در زمين هستند»
روزها در پس يكديگر مىگذشتند و هنگام تولد اين كودك فرخنده نزديكتر مىشد آنهم در حالى كه هيچيك از زنان مكّه در اين موعد سخت و دشوار عهدهدار امور تولّد نوزاد نشدند و نزد خديجه عليها السلام بسيار ناراحت و غمگين بود كه ناگهان چهار زن گندمگون بلند قد كه شبيه زنان هاشمى بودند، وارد شدند. خديجه عليها السلام با ديدن آنها ترسيد. يكى از آنان گفت: «اى خديجه! اندوهگين مباش. ما فرستادگان پروردگارت به سوى توهستيم. ما خواهران تو هستيم. من ساره هستم. اين زن كه همنشين تو در بهشت خواهد بود، آسيه بنت مزاحم است و اين يكى مريم دختر عمران و ديگرى كلثوم خواهر موسى بن عمران است. خداوند ما را به سوى تو گسيل داشته تا عهدهدار امورى باشيم كه معمولاً زنان در اين مواقع انجام مىدهند».
پس يكى از آنان سمت راست او و ديگرى سمت چپ او و سومى مقابلش و چهارمى پشت سر تو نشست تا اين كه فاطمه زهراى طاهره مطهّر عليها السلام را به دنيا آورد.
وقتى فاطمه عليها السلام بر زمين قرار گرفت، نورى از وجود او شروع به تابيدن كرد كه تمام خانههاى مكّه را منوّر نمود و هيچ خانهاى در شرق و غرب عالم نبود جز اين كه اين نور وارد آن خانه شد. سپس بيست حوريه بهشتى از آسمان نازل شدند كه در دست هر يك تشت و ابريقى مملو از آبهاى بهشتى بود.
زنى كه در مقابل خديجه عليها السلام بود، فاطمه عليها السلام را گرفت و او را با آن آبهاى بهشتى شستشو داد و در دو پارچه سفيد كه سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك و عنبر بودند، پيچيد و قنداق نمود. سپس از كودك خواست كه سخن بگويد.
فاطمه عليها السلام به سخن آمد و ابتدا شهادتين را بر زبان خود جارى ساخت و فرمود: «شهادت مىدهم كه هيچ معبودى جز اللّٰه نيست و اين كه پدرم محمّد فرستاده خدا، سيّد انبياست و شوهرم سيّد اوصياء است و فرزندان من بهترين جانشينان او هستند» و سپس بر همه آن زنان سلام كرد و هر كدام را به نام خود خواند. آنها پيش آمده و او را در آغوش گرفته و بر روى او خنديدند و حوريان نيز مسرور گشته و به اهل آسمان ولادت فاطمه زهرا عليها السلام را بشارت دادند.
نورى درخشان در آسمان ظاهر شد كه فرشتگان قبل از اين نظير آن را نديده بودند و آن زنان گفتند: «جديجه! كودك خود را برگير در حالى كه پاك و مطهّره و پاكيزه و مبارك است و خداوند در او و نسل او بركت قرار داده است». خديجه عليها السلام با خوشحالى او را در آغوش گرفت و از سينه خود شير داد و همان لحظه شير جوشيدن گرفت. فاطمه كه درود خدا بر او باد در يك روز آنچنان رشد مىكرد كه ديگر كودكان در يك ماه رشد مىيابند و در يك ماه به اندازه يك سال ديگر كودكان رشد مىنمود.





