پرونده عجیب ناموسی - جنایی زوج افغانی

|
۱۳۹۴/۰۱/۲۴
|
۱۱:۵۱:۵۹
| کد خبر: ۲۷۷۱۱۵
پرونده عجیب ناموسی - جنایی زوج افغانی
مردی افغان به نام احمد، خرداد سال 1387 به پلیس شهریار خبر داد که همسرش گم شده ‌است. او گفت: «زنم مهرناز از خانه خارج شده و برنگشته در حالی‌که به من گفته ‌بود سرکار می‌رود اما چون آدرس محل کارش را هم نمی‌دانم، نتوانستم او را پیدا کنم.» مأموران چند روز بعد جسد زنی جوان را پیدا کردند که به‌طرز فجیعی به قتل رسیده‌ بود.

به گزارش خبرگزاری برنا، پارسینه نوشت: مردی افغان به نام احمد، خرداد سال 1387 به پلیس شهریار خبر داد که همسرش گم شده ‌است. او گفت: «زنم مهرناز از خانه خارج شده و برنگشته در حالی‌که به من گفته ‌بود سرکار می‌رود اما چون آدرس محل کارش را هم نمی‌دانم، نتوانستم او را پیدا کنم.» مأموران چند روز بعد جسد زنی جوان را پیدا کردند که به‌طرز فجیعی به قتل رسیده‌ بود.

 این زن بعد از به قتل رسیدن، مُثله و جسدش رها شده ‌بود. پلیس با توجه به نشانی‌هایی که شوهر مهرناز داده‌ بود، پی برد این جسد متعلق به زنی افغان است که 18 سال بیشتر نداشته. هویت مهرناز توسط شوهرش مورد تأیید قرار گرفت. او در بازجویی‌ها گفت: «نمی‌دانم چه اتفاقی برای زنم افتاده ‌است. او روزها سر کار می‌رفت. می‌دانم در تولیدی پوشاک کار می‌کرد اما از اینکه محل کارش کجا بود و با چه‌کسانی رفت‌وآمد داشت، خبر ندارم.» بی‌تفاوتی احمد نسبت به قتل همسرش، ظن مأموران را نسبت به او برانگیخت و این مرد بازداشت شد.

او همچنان مقاومت کرد و گفت از مرگ همسرش خبر ندارد. مأموران در ادامه تحقیقات، یکی از دوستان نزدیک مهرناز را شناسایی کردند و او را مورد بازجویی قرار دادند. این زن گفت: «سال‌هاست مهرناز را می‌شناسم. ما با هم در کارگاه پوشاک کار می‌کردیم تا اینکه احمد به خواستگاری مهرناز آمد و آنها با هم ازدواج کردند، بعد من به شهر دیگری مهاجرت کردم. بااین‌حال با هم ارتباط داشتیم. روز حادثه مهرناز با من تماس گرفت و گفت شوهرش رفتارهای عجیبی دارد و خیلی می‌ترسد و به او گفته لازم نیست سر کار برود. مهرناز از من خواست به خانه‌اش بروم، می‌ترسید با شوهرش تنها باشد. من نرفتم چون مریض بودم، بعد از آن هم خبری از مهرناز ندارم. می‌دانستم مهرناز با مردی دوست است. آنها با هم بیرون می‌رفتند اما رابطه خاصی نداشتند.»

دوست مهرناز در حالی این اظهارات را مطرح کرد که احمد به‌دلیل نبود دلایل کافی آزاد شده ‌بود و وقتی مأموران دوباره سراغ او رفتند، این مرد به کشورش بازگشته ‌بود. در ادامه بررسی‌ها، عموی احمد به نام جمعه شناسایی و بازداشت شد. او در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت با همدستی مردی به نام غلام، مهرناز را کشته ‌است.

او گفت: «یک شب که با احمد و پدرش به نام محمد در خانه‌ای بودیم، وقتی به دستشویی رفتم، تلفنم زنگ خورد و احمد از روی شماره متوجه شد مهرناز است. ما مدتی بود با هم در ارتباط بودیم و سینما می‌رفتیم یا قدم می‌زدیم اما رابطه خاصی نداشتیم. احمد خیلی عصبانی شد و گفت تو عموی من هستی و نباید این کار را می‌کردی. با اینکه توضیح دادم رابطه خاصی بین ما نیست اما برادرم محمد و احمد قانع نشدند. بنابراین به اتفاق برادر دیگرم و یکی از بزرگان فامیل جلسه‌ای تشکیل دادیم. در آن جلسه قرار بر این شد که مهرناز کشته شود. چون او به شوهرش هم دروغ گفته‌ و ادعا کرده ‌بود سر کار می‌رود، در حالی‌که وقتی در خانه نبود وقتش را با من می‌گذراند و از من پول می‌گرفت و به‌عنوان حقوقش به احمد نشان می‌داد.»

این مرد ادامه داد: «به من گفتند چون با مهرناز رابطه داشته‌ام باید خودم اقدامی بکنم. من هم گفتم می‌توانم آدمکش اجیر کنم که او را بکشد. به یکی از هموطنانم به نام غلام پول دادم و او مهرناز را به قتل رساند و بعد هم جسدش را بیرون انداختیم تا لکه ننگ از خانواده پاک شود. بعد از پیدا شدن جسد بود که احمد و پدرش محمد از ایران خارج شدند و به افغانستان رفتند.»

وقتی جمعه با این سوال مواجه شد که چرا با همسر برادرزاده‌اش رابطه برقرار کرده، گفت: «مهرناز به من مشروب می‌خوراند و بعد مرا به سینما می‌برد و من اصلا متوجه نمی‌شدم.»

در حالی‌که غلام بازداشت شده‌ بود، به‌دلیل فرار احمد و پدرش و دو فرد دیگر که در دادگاه خانوادگی علیه مقتول حضور داشتند، رسیدگی به پرونده به تعویق افتاد تا اینکه پدر مهرناز اعلام کرد بعد از اینکه متوجه شده احمد و پدرش به افغانستان رفته‌اند از آنها شکایت کرده و متهمان مطابق قوانین افغانستان به 20 سال حبس محکوم شده‌اند. بااین‌حال چون قتل در ایران اتفاق افتاده و متهمان دیگر نیز در ایران هستند، خواستار مسترد کردن متهمان به ایران و رسیدگی به این پرونده شده. با توجه به تکمیل تحقیقات و مشخص‌ شدن سرنوشت متهمان فراری، پرونده برای رسیدگی به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان به‌زودی پای میز محاکمه می‌روند.

نظر شما