به گزارش گروه جوان و جامعه خبرگزاری برنا، نیما افشارنادری-استراتژیست شبکههای اجتماعی، مدیریت سایت و موسسه فرهنگی پندار، مدیریت پلتفرم رسانهای پیشخوان کتاب- معتقد است :
حضور شبکههای ارتباطی در ایران از یاهو مسنجر و مانند آن آغاز شد. در آن زمان کاربران زیادی روی این شبکهها به پیامرسانی میان یکدیگر می پرداختند اما پس از تجربیاتی مثل اورکات، با آمدن سرویسهای پیشرفتهتر مانند فیسبوک که حالت اجتماعی به خود گرفتند، این ارتباطات حرفهای تر و امروزیتر شد.
وی با بیان این که وایبر و تلگرام را میتوان به نوعی، بازسازی نوع روابط یاهو مسنجر در عصر امروز دانست ادامه داد :در حالی که فیسبوک و اینستاگرام برای کاربردهای دیگری به وجود آمدهاند. اشتباه گرفتن و رقیب دانستن این سرویسها با هم، از ضعف دانش کاربری فارسی و بویژه رسانههای مکتوبیاست که به این مسائل میپردازند. در حقیقیت وایبر، تلگرام و مانند آن از یک سو و فیسبوک و اینستاگرام و لینکدین و توییتر و مانند آن از سویی دیگر، راههای مختلفی را میروند که چندان ارتباطی با هم ندارد، اما فیلترینگ در ایران موجب شده اینها کارکردهای مشابهی از خود بروز دهند.
در حقیقیت در حال حاضر به واسطه فیلترینگ فیسبوک، گروههایی که میتواند در آن اکوسیستم منحصر به فرد خود شکل بگیرد، از طریق وایبر و مانند آن سازماندهی میشود و به همین خاطر این نابسامانیها در کاربرد وایبر و نرمافزارهای مشابه شکل گرفته است.
نیما افشار مداری در ادامه به برنا گفت :حریم خصوصی در حقیقت با فیلتر شدن فیسبوک از سویی و عدم دانش روزنامهنگارانی که سبک زندگی آنلاین را رواج دهند، از سوی دیگر موجب شده تا مزاحمتهای وایبری شکل بگیرد. شماره تلفن که جزو حریم خصوصی به شمار میرود در وایبر و نرمافزارهای مشابه ناخواسته در معرض عموم قرار گرفته و در دسترس بودن بیش از حد و لحظهای وایبر، کاربر ایرانی را برای استفاده درست از دیگر شبکههای اجتماعی تنبل کرده است.
چاره کار اما نه فیلترینگ وایبر که آموزش صحیح مردم به مردم است. در حقیقت سازمانهایی مثل سازمان ملی جوانان اگر میخواهند در این زمینه کار مفیدی انجام دهند بهتر است با انتشار جزوات آموزشی تصویری، و به کار گرفتن کارشناسانی اهل فن که شبکههای اجتماعی و اصول مدیریت آنلاین محتوا را میشناسند برای افزایش میزان نفوذ مطالبی تلاش کنند که این موضوعات را میتواند به زبان سادهتری آموزش دهد و یا در حقیقت میان کاربران به بحث بگذارد.
به نظر وی :در حقیقت شبکههای اجتماعی، این قابلیت را دارند که با توانمندسازی کاربران، پروژههای ملی، امدادی، نیکوکارانه و مردمنهاد را تقویت کنند اما این پتانسیل در حال حاضر بی استفاده افتاده و هیچ، تاکید میکنم که تقریبا هیچ استفادهای از آن نمیشود. با وایبربازی نمیتوان مشکلات را به صورت موسمی حل کرد، بلکه این کارها استراتژی میطلبد و در حال حاضر هم گروههای اندکی هستند که به صورت جدی به این مسئله میپردازند.
امکان آنالیز اطلاعات در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، توییتر و در جنبه بعدی آن اینستاگرام و مانند آن، میتواند یاری دهنده پروژههای مفید باشد. برای این کار اعتماد و تعامل دوجانبه میان برنامهریزان فضای مجازی و نهادهای مرتبط با فعالیتهای اجتماعی وجود دارد.
بروز ناهنجاری در هر جامعهای طبیعی است. فرق جوامع مختلف در میزان بازنمایی این ناهنجاری هاست. برای نمونه در فضایی که حریم خصوصی به رسمیت بشناسد، ناهنجاری پشت دیوارها میماند و به بیرون درز پیدا نمیکند. اگر در یک گروه خصوصی در فیسبوک اتفاق ناخوشایندی بیفتد تنها دوستان و علاقمندان و اعضای آن گروه از آن مطلع میشوند، در حالی که برای مثال شخص من ممکن است در صفحهای عضو باشم در وایبر که نه مدیرش را میشناسم و نه اختیارش را داشته باشم. از این روی، شاید بتوان گفت ما بدترین انتخابها را برای فعالیت اجتماعی انتخاب کردهایم و آمارهای دولتی رسمی هم میگوید استفادهکنندگان از وایبر حدود ۹ میلیون نفر هستند که دوبرابر فیسبوک به شمار میروند.
این موضوع میتواند نتیجه طبیعی فیلترینگ فیسبوک باشد. باید توجه کنیم که ما در اینجا از حق طبیعی کاربر ایرانی برای دسترسی آزاد به سایتها حرف نمیزنیم، بلکه از نتیجه یک عمل درست یا غلط صحبت میکنیم. فیلترینگ فیسبوک و سوق دادن کاربران برای همان کاربر سمت شبکههایی مثل وایبر، نتیجهاش عریان شدن جامعه آنلاین و تماشای ناراستیهای آن در فضاییست که نه تحقیقات امکان پذیر است و نه روشهایی برای یافتن راههای رفع آن نابسامانیها داریم. در حالی که از نظر فنی میتوان در شبکههایی مثل توییتر و فیسبوک برای کاهش بروز ناهنجاریها برنامه ریزی و تحقیق کرد.
وی با تاکید بر اینکه نمیتوانم نام تغییر شبکههای اجتماعی را تکنولوژی تازه بگذارم که بگوییم چه فرهنگسازی قبل از آن باید انجام شود گفت :در حقیقت با ورود هر سیستم تازه، خود سیستم در جاهای مختلفی فرهنگهای خود را میسازد که لزوما هم اتفاق ناخوشایندی نیست. مثلا گوگل ریدر یا فرندفید در ایران فرهنگ خود را داشتند که با کاربرد جهانی آن لزوما همسو نبود. این رخداد اتفاق بدی نیست. اما لازم است درباره همان فرهنگ جمعی شکل گرفته میان کاربران فارسی، رسانهها با دیدگاه درست و نه ذوقزدگی یا اینترنتزدگی به آن رسیدگی کنند. در این میان، چون با رسانههایی به شدت تمرکز گریز و تعاملگرا طرف هستیم، چاره کار انتشار مطالب یکسویه نیست و ارتباط از نوع اجتماعی و بدون نقش بالادستی میبایست ایجاد شود و فراهم کردن آن میتواند با یاری فعالان اجتماعی، نهادهای عمومی و اجتماعی با سرعت بیشتری به پیش رود. یاریای که نه به شکل سنتی آن،بلکه با استفاده از تجارب جهانی و شناخت جامعه کاربری ایرانی و بومی به سامان برسد.