راسته چوب فروشها که زمانی هم به آن خیابان فرمانفرما میگفتند، یکی از قدیمی ترین محلههای شهرکرمانشاه است.
مردمی کارگر، تلاش گر، ساده و پراز مهر وصفا دارد. آهنگر، نجار، مکانیک، مغازه دار، کارگر، معلم، کارمند، دستفروش و بازاری که سرمایه چندانی برای زندگی ندارند، اما دلهای بزرگی دارند، بخشنده و مهربان ان، با این که مردمانی فقیر و کم درآمد هستند، اما بزرگ منش و متکی به خود هستند.
پدر و مادرهایی که تمام زندگی خودشان را برای درست تربیت کردن و بزرگ کردن فرزندان شان، وقف آنها میکنند. به سختی کارمی کنند، به سختی پول اندکی به دست میآورند و با دشواری تمام؛ هزینههای زندگی خود و فرزندانشان را تهیه میکنند، اما در مقابل دنیا سرخم نمیکنند. طرفدار انقلاب و دین اسلام و ولایت هستند. چون فریاد نمیزنند، هرگز صدایشان به جایی نمیرسد و در بدترین شرایط تنها توکل و توسل دارند.
اما بالاخره باید گفتنیها را گفت، ستمهایی را که برآن ها روا داشته میشود، آشکارساخت و صدایشان را به گوش مسوولان رساند. بارها در نقاط مختلف این شهر بزرگ و پرجمعیت، از معضلات و ازجمله خطرات فزاینده آسانسورهای غیراستاندارد گفته شده و حتی حوادثی که به خاطر این مساله به وقع پیوسته، کم و بیش رسانهای شده، اما دریغ از یک پاسخ صریح و سریع و دریغ از پیگیری مدیران مرتبط. رخداد تلخی را که این بار در مسکن مهر کیهانشهر، در شرق شهر کرمانشاه اتفاق افتاده، سعی میکنیم به بهترین وجه و با واقعیات ملموس، توضیح دهیم، باشد که این بارتاثیر گذار باشد:
پارسا دلفانی؛ کودک شیرین سخن، خوش خنده و خوش برخورد که به خاطر دانایی بالاتر از سن خود در بین مردم محل، شهرتی دست و پا کرده است، به همراه مادر و اعضای خانوادهاش، روز پنج شنبه، پانزده مرداد ماه سال نود و چهار، برای دیدار با اقوامش به منزل عمویش در شهرک کیهانشهر، آپارتمانهای مسکن مهر میرود تا لحظاتی را با بچههای عمویش به گردش و بازی در محوطه این آپارتمانها مشغول شود.
نزدیک به ششونیم است که پارسا برای مدت کوتاهی غیبش میزند و خانواده نگران به دنبال او میگردند، اما حادثه در لحظهای کوتاه اتفاق میافتد.
این کودک در طبقهی سوم ساختمان نرگس سه که در گلستان چهار واقع است، بیخبرازهمه جا، وارد اتاقک آسانسور میشود تا مثل همیشه، به طبقهی همکف و محوطهی باز برود. ورودش به اتاقک همان و سقوطش درون چاهک آسانسورهمان و به همین سادگی ضربهی مغزی میشود و دردم جان میسپارد.
پدر و عمویش مدارک را به من نشان میدهند و با چشمان گریان میگویند: ببینید، این هم تاییدیهی آتشنشانی که پس از بازدید و بازرسی از این آسانسور در طبقات مختلف ساختمان، اعلام کردهاند که درب آن در همهی طبقات باز میشود و نقص فنی دارد. بعد، در همین برگ بازدید، نوشته شده که این آسانسور نیاز به تعمیر دارد.
به آنها تسلیت میگویم و میپرسم: چرا اطلاع ندادهاید که آسانسور خراب است؟ عمویش میگوید: چند بار گفتهایم به هیئت مدیرهی پروژه، منظورش همان بلوک است، حتی کتبا" هم اطلاع دادهایم، یکی – دو بار تعمیرکار آمد، سری زدند و رفتند، اما این آسانسور همین طور خراب ماند. ما استشهاد محل داریم و مردم آپارتمان همه امضا زدهاند که این آپارتمان مدت زیادی است که خراب است و اطلاع دادهایم، اما هیچ اعتنایی نکردهاند.
پدر پارسا از آتش نشانی – ایستگاه میدان شهدا تشکر میکند و میگوید: آنها در هشت دقیقه خودشان را به محل رساندند و با توجه به این که روز پنچ شنبه بود و مردم به مزار شهدا میآیند و این جا خیلی شلوغ میشود، در ترافیک شدید و ازدحام مردم، خیلی خوب آمدهاند و من از توجه و سرعت عمل آنها صمیمانه قدردانی میکنم؛ اما چه فایده که بچهی من از دست رفته بود و هیچ کاری نمیشد بکنی.
کمی مکث میکند و میافزاید: واقعا" چه کسی باید پاسخ بدهد، چرا فکری به حال این مردم نمیکنند، چرا این آپارتمانها، به حال خودشان رها شدهاند؟!
او میگوید: من از آنها شکایت کردهام و به هیچ وجه از این قضیه نمیگذرم تا خاطیان به سزای عملشان برسند، فقط میخواهم بگویم که چرا نظارتی چگونگی ساخت و نصب و تعمیر مداوم و بازرسی از این آسانسورها نیست.
حادثهی مسکن مهر کیهانشهر باید برای مسوولان زنگ خطری باشد و به این مساله توجه کامل داشته باشند. اهالی آچارتمان همگی بالاتفاق تایید کردند که این آسانسور مدتهاست خراب است و نیاز به تعمیر دارد و ما چندین بار به هیئت مدیرهی ساختمان این مساله را گفتهایم، اما این قدر توجه نکردند تا این اتفاق ناخوشایند و تلخ افتاد. به قراراطلاع در کرمانشاه، فقط یک متخصص آسانسور وجود دارد و به همین خاطر بازرسی ادواری برای بررسی و بازدید فنی از مجموعهی آسانسورهای نصب شده در کرمانشاه وجود ندارد و برای شهری با این عظمت و این همه جمعیت، جای تعجب و تاسف دارد که چرا نظارتی دقیق و مداوم بر شرکتهای نصاب آسانسور نیست و هرچند گاه یک بار، با بروز چنین حوادثی، خانوادهای را داغدار میکند و البته طبق معمول، برای علت بروز این حوادث، پاسخی منطقی نیست و مسببین آنها نیز، آن گونه که باید مواخذه و بازخواست نمیشوند.