تجلی عظمت تاریخی عاشورا در کلام دختر علی(ع)

|
۱۳۹۴/۰۸/۰۳
|
۱۸:۲۷:۰۶
| کد خبر: ۳۳۳۱۷۰
تجلی عظمت تاریخی عاشورا در کلام  دختر علی(ع)
«اسکوتوا» این نخستین جمله ای بود که نفس ها را در سینه ها حبس کرد. آنگاه اشاره ای به آسمان کرد وبا حمد و ثنا به پروردگار عالم، سخنان خود را با رساترین صدایی که برای همیشه در ضبط صوت تاریخ جهان باقی ماند، آغاز کرد. خطبۀ تاریخی آغاز شد.

شکوه و عظمتی که بنای آن، در وجود علی به ودیعه نهاده شده بود ،با درخشندگی خیره کننده ای در عاشورا درخشید و در کلام زینب تداوم یافت.

علی  وحسین، باید بار دیگر واینبار،با کلام او به امت معرفی می شد.

عاشورا پایانی بر یک آغازی دیگر بود،  ودستگاه اموی از درک این مهم، به کلی عاجز وناتوان بود. 

رئوس مطهر شهدا را برای رهسپاری به کوفه و شام، میان سران قبایل تقسیم کردند.آنها  شب را در کربلاماندند و فردا کاروان غمبار زینب راه کوفه را در پیش گرفت. برای تضعیف و شکستن هر چه بیشتر قلب زینب، کاروان  او را از میان پیکر مطهر شهدا، عبور دادند. زینب با مشاهدۀ این صحنه، خویشتنداری کرد.فقط  یک جمله گفت و از آن مسیر،با متانتی عبور کرد که تاریخ ،نظیرش را ندیده است.

«اللهمَ تَقَبَّل هذ القربان»

 او می دانست که از کجا آمده است و آمدنش بهر چه بود.  میدانست که بدون او ،عاشورا در خطر فراموشی قراردارد، بارغمی که خاطر ما ،خسته کرده بود،اینبار،عیسی دمی از جنس مریم آمد و برگرفت.

اومی دانست که کوچک ترین ضعفی نباید ازخود نشان دهد، ماموریت خطیر او، تازه آغاز می شد. کاروان زینب با مظلومیتی که قلم از ذکر آن ناتوان است در میان هلهله وشادی کوفیان به شهر وارد شد. جسم وجان زینب با مشاهدۀ  این وضعیت دگرگون گشت. اما رسالت با او بود،

 «اسکوتوا»

این نخستین جمله ای  بود که نفس ها را در سینه ها حبس کرد.

آنگاه اشاره ای به آسمان کرد وبا  حمد و ثنا به پروردگار عالم، سخنان خود را با رساترین صدایی که برای همیشه در ضبط صوت تاریخ جهان باقی ماند، آغاز کرد.

 خطبۀ تاریخی آغاز شد.

 گویی ،کلمات  با زبان گویای امیرالمومنین جاری می شد.علی دوباره به کوفه باز گشته بود:

 «.... مردم کوفه، شما همانند آن زنی هستید که رشته های خود را پس از بافتن، از هم می گسلد، دستان شما هم  بیعت می نویسد، بیعت می شکند.مفهوم مقدس بیعت را به تمسخر گرفتید وکلمۀ مقدس اسلام را لغلغۀ زبان خود ساختید . سوگندهای  خود را در میان خویش، وسیلۀ  فریب و تقلب ونفاق  کردید.آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینه های آکنده از کینه، چهره هایی مملو از دو رویی و تملق و سیرتی پر از ذلت و حقارت، چیز دیگری نیز یافت می شود!؟

 به سبزه هایی می مانید که ریشه در مُردار بدبو  و مَزبَله دارد.نو جوانان هاشمی را آماج تیر خود ساختید و چقدر بی رحم بودید که بر شیرخواره نیز رحم نکردید. چگونه می توانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص) و سرور جوانان بهشت را از خود بزدایید؟ چه بار سنگین و بدی بردوش خود نهادید. آیا می دانید، چه جگری از رسول خدا پاره کردید ؟ چه خونی از آن حضرت بر زمین ریختید؟ کثیری از شما اکنون ، خندانید  اما میبینم  که برخی  نیز گریانید. بگریید که تا قیام قیامت، خدا شما را نخنداند وتوفیق عبادت فطر واضحی را از شما بگیرد.....»

خطبۀ  حضرت زینب در کوفه و مجلس «عبیدالله بن زیاد»  طومار تفکر او را درهم پیچید. به طوری که پسر زیاد، عاجزانه و درمانده گفت:

« زینب، سَجع می گوید وکسی را یارای مقابله با تیغ برندۀ زبان او نیست. همان طور که پدرش نیز سخنوری توانا وبی رقیب بود.»

 «ابن زیاد» طعم شکست را با سخنان زینب چشیده بود. عظمت تاریخی عاشورا در کلام  دختر علی تجلی یافته بود و بر چهرۀ تاریخ واندیشۀ اندیشمندان می تابید.

مولوی یکی از آنهاست، ذکر نام بقیه در این مقال نمی گنجد.همویی که قرابت نَسَبی ومذهبی به ابوبکر می بَرَد . اما ارادت  تام و تمام به علی،به حسین و....

راز بگشا،ای علیِّ مرتضی،     

ای پس سوءالقَضا،حُسن القَضا

از تو بر من تافت، چون داری نهان؟

می فشانی نور ، چون مَه ،بی زبان

ماه، بی گفتن ، چو باشد، رهنما ،             

چون بگوید شد، ضیاء اندر ضیاء

آنچه  که حسین در کربلا انجام داده  بود، اینک، خواهرش برای کوفیان و شامیان بازمی گفت. با خون او پیام ساخته بود و به بلندای تاریخ ، تفسیر  اسرار می کرد.

 اما  عاطفه واحساس شیعیان  ،گواهی میدهد که در آن حال ، قلب  اندوهبار زینب ،چیز دیگری نیز می گفت:

کجایید ای شهیدان خدایی ؟بلا جویان دشت کربلایی،کجایید ای سبک بالان عاشق، کجایید ای ....

عاشورا سپری شده است، وذکر حال وروز کاروانی که قافله سالارش، زینب است، مستلزم گفتاری دیگر است .

شرح این هجران واین خون جگر،       این زمان بگذار، تا وقت دگر.

 

نظر شما