به گزارش خبرگزاری برنا، امید هسته ای نوشت:
امین درستی:اندرو. جی. باکویچ (Andrew J. Bacevich) استاد بازنشسته دانشگاه بوستون در یک مقاله تحلیلی در روزنامه کریستین ساینس مانیتور به بررسی ابعاد مختلف توافق هستهای و تاثیر آن بر آرایش سیاسی-نظامی منطقه خاورمیانه پرداخته است. باکویچ که استاد تاریخ و روابط بینالملل است سالهاست که رویدادهای منطقه خاورمیانه را از نزدیک دنبال و تحلیل میکند، کتاب جدید او در این زمینه «خاورمیانه بزرگتر:یک تاریخ نظامی» است که سال آینده میلادی رسما منتشر خواهد شد.
به گزارش گروه ترجمه و تحلیل امید هستهای، باکویچ در آغاز مقاله خود با اشاره به آغاز فاز اجرایی توافق هستهای مینویسد: « توافق هستهای ایران، به خودی خود یک هدف نیست بلکه وسیلهایست برای رسیدن به یک هدف بزرگتر. از این رو این توافق ضرورتا درجه ریسک بالایی دارد. اگر این توافق به سرانجام برسد و موفق شود اولین گام برای بازگشتن ثبات به منطقه خاورمیانه و سپس کم شدن حضور آمریکا در این منطقه خواهد بود. اما اگر این توافق شکست بخورد، هرج و مرج کنونی با سرعت زیادی گسترش مییابد».
استاد بازنشته دانشگاه بوستون در ادامه با یادآوری برنامههای مهم اوباما پیش از نشستن بر صندلی ریاست جمهوری ایالات متحده، یکی از مهمترین برنامههای اوباما را «سرآغازی دوباره برای روابط میان آمریکا و مسلمانان جهان» میداند. او معتقد است که بررسی وضعیت کنونی روشن میسازد دولت اوباما عملا در دستیابی به این هدف خود موفق نبوده و دولت او مشکلات منطقه و جهان را رفع نکرده است. با این حال او معتقد است که «علیرغم این عدم موفقیت، اوباما از خود یک میراث در زمینه روابط خارجی به جای گذاشته است، اکنون اعتبار و خوشنامی اوباما و میراثی که او برای سیاست خارجی ایالات متحده بر جای گذاشته به موفقیت توافق هستهای ایران وابسته است».
این استاد برجسته تاریخ و روابط بینالملل سپس با بررسی مخالفتهای سرسختانه و بی محابای جمهوریخواهان آمریکا با توافق هستهای و اغراقهای آنها در مورد خطرات این توافق، علت این مخالفتها را تا حد زیادی به رقابتهای جناحی مربوط دانسته و سپس با استناد به متن برجام، مینویسد: «مهمترین ابعاد بیرونی این توافق از یک سو برداشته شدن تحریمهای اقتصادی ایران است و از سوی دیگر این تضمین که ایران در پی ساختن بمب هستهای نخواهد بود. اما ابعاد ضمنی و نهفته این توافق در واقع دعوت ایران به خروج از جنگ سرد است. اعتبار و آبروی اوباما وابسته به این است که ایران این دعوت را چگونه پاسخ میگوید».
باکویچ در ادامه مقاله خود به بازخوانی اقدامات خصمانه آمریکا بر علیه ایران بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 میپردازد. او در بازخوانی خود به «همکاری ایالات متحده با صدام حسین و تحریک او برای حمله به ایران»، دخالتهای نظامی آمریکا در کشورهای همسایه ایران از جمله عراق و افغانستان و همچنین دخالتهای نظامی آمریکا در لیبی، سومالی، سوریه و سایر کشورهای منطقه خاورمیانه اشاره میکند و همگی این دخالتها را در نهایت مضر، منفی و آسیبرسان میداند. او معتقد است نتیجه مستقیم این دخالتها پیدایش گروههایی همچون القاعده و داعش بوده است.
باکویچ پس از بررسی سیاستهای پیشین ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و اشاره به اثرات منفی و مخرب این سیاستها، به بررسی سیاستهای اوباما در منطقه پرداخته و چنین نتیجه میگیرد که اساسا دولت اوباما ناکامی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و نادرست بودن اقدامات و دخالتهای نظامی آمریکا در این منطقه را به اجبار دریافته و عملا تلاش کرده تا خود را از شر این میراث منفی خلاص کند.
او سیاست خارجی دولت اوباما را در نهایت اینگونه خلاصه میکند: «دخالتهای نظامی آمریکا در جهان اسلام عملا به مرگ خود نزدیک شده است».
استاد دانشگاه بوستون و کارشناس مسائل خاورمیانه، سپس به بررسی سیاستهای اوباما در منطقه خاورمیانه و به ویژه نقش توافق هستهای ایران پرداخته و این توافق هستهای و دعوت ایران به خروج از جنگ سرد با ایالات متحده را نشاندهنده دو هدف مهم سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه میداند که عبارتند از: «1. خروج نیروهای نظامی آمریکا از منطقهای که به نظر میرسد جنگهای آن پایانی ندارد. 2. رفع مسئولیت از ایالات متحده در زمینه ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه و سپردن این مسئولیت به دست کشورهای تاثیرگذار منطقه همچون ایران، مصر، عربستان و ترکیه». او معتقد است که این سیاست اوباما به این دلیل اتخاذ شده است که ایالات متحده در طول سالها اخیر «مجبور شده است که بپذیرد به تنهایی نمیتواند به عنوان یک ابرقدرت جهان را اداره کند. ایالات متحده به این نتیجه رسیده که انجام برخی از امور و وظایف فراتر از تواناییهایش هست از جمله نظم بخشیدن به منطقه خاورمیانه».
این تحلیلگر روابط بینالملل معتقد است که در میان کشورهای منطقه خاورمیانه، ایران یکی از کشورهای با ثبات و از وضعیتی طبیعی و مناسب برخوردار است و میتواند یکی از گزینههای مناسب برای مدیریت منطقه باشد.
او مینویسد: «تنها با بازگشتنِ ایران به جایگاه واقعی و درست خودش در میان قدرتهای منطقه و ایفای نقش سازنده از سوی ایران بازگشت تعادل و ثبات به منطقه امکان پذیر است. پافشاری ایالات متحده بر مخالفت با ایران و تلاش برای انزوای ایران تنها به ادامه ناآرامی و هرج و مرج در منطقه منجر خواهد شد و به ایالات متحده اجازه نخواهد داد از باتلاقی که در آن گیر افتاده فرار کند».
باکویچ در ادامه مقاله خود به دلایل عدم اعتماد ایران به آمریکا اشاره کرده و اقدامات گذشته آمریکا بر علیه ایران را دلیل اصلی این بی اعتمادی میداند. او معتقد است دخالت مستقیم آمریکا و انگلیس در کودتای 28 مرداد و فروپاشی دولت مردمی دکتر مصدق، حمایت از تجاوز صدام حسین به خاک ایران و کمکهای نظامی گسترده آمریکا به او در دوران جنگ تحمیلی، شلیک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در سال 1988 که منجر به شهادت 290 نفر شد، معرفی ایران به عنوان محور شرارت و همچنین همکاری آمریکا با اسرائیل در تولید ویروس استاکسنت همگی از اقدامات خصمانه آمریکا بر علیه ایران بودهاند که عملا ایران را به آمریکا بیاعتماد ساخته و باعث شدهاند که اکنون نیز ایران نسبت به دعوت آمریکا برای مشارکت در امور منطقهای بدبین و بیاعتماد باشد.
با این حال این استاد دانشگاه آمریکایی معتقد است «در برجام بحث نه بر سر اعتماد طرفین نسبت به هم است و نه بر سر دوستی ایران و ایالات متحده. بلکه اساسا بحث بر سر منافع مشترک است. بر اساس برجام ایران از شر تحریمهای اقتصادی رها میشود و ایالات متحده نیز مطمئن میشود که ایران در پی بمب هستهای نیست، افزون بر این ممکن است که زمینهای برای همکاری طرفین در مقابله با هرج و مرج و افراطیگری نیز فراهم گردد». او معتقد است با توجه به سوابق ایالات متحده و بیاعتمادی ایران به آمریکا، ممکن است در مبارزه با داعش میان آمریکا و ایران همکاری صورت نگیرد، با این حال این امکان نیز وجود دارد که ایران و آمریکا نه به عنوان دو کشور دوست بلکه صرفا به عنوان دو دشمنِ مشترکِ داعش برای ریشهکن کردن داعش گامهای متقابلی به پیش بردارند و در راستای منافع مشترک خود اقداماتی کنند.
استاد دانشگاه بوستون در ادامه به بررسی موضع سایر کشورهای منطقه در مورد توافق هستهای میپردازد. او معتقد است که عربستان سعودی و رژیم اسرائیل بدین دلیل با توافق مخالف هستند از یک سو از قدرت گرفتنِ ایران هراس دارند و از سوی دیگر تمایل دارند که ایالات متحده تا ابد به عنوان پلیسِ منطقه در خاورمیانه حاضر بوده و نظم آن را حفظ کند. حال آنکه تاریخ چند دهه اخیر نشان داده که حضور آمریکا در این منطقه هیچگاه مفید نبوده و نه تنها منجر به برقراری نظم نشده بلکه هرج و مرج و ناآرامیها را نیز گسترش داده است. از این رو خروج آمریکا از منطقه نه تنها به برقراری نظم در منطقه کمک خواهد کرد بلکه هم امنیت آمریکا و هم وجهه تخریب شده آمریکا را بهبود خواهد بخشید.
باکویچ در پایان مقاله خود با توجه به شرایط منطقه و خروج قریبالوقوع نیروهای آمریکایی از خاورمیانه، اینگونه نتیجهگیری میکند: «دیر یا زود، تمام متحدان آمریکا و کشورهایی که هنوز هم بر دخالت نظامی آمریکا در منطقه پافشاری میکنند به اجبار محدود بودنِ قدرت ایالات متحده و ناتوانی این کشور را میپذیرند و به فرآیندی که دیر یا زود در خاورمیانه آغاز خواهد شد تن خواهند داد. این فرآیند عبارت است از همکاری مشترک ملتهای منطقه در راستای رفع دشمنیها و همزیستی مسالمتآمیز. این فرآیند هر چند ممکن است با فراز و نشیب و به آرامی پیش رود اما در نهایت آینده منطقه را رقم خواهد زد.البته چندان منطقی نیست که به آینده بیش از حد خوش بین باشیم.روشن است که این مساله به راحتی نمیتواند موجی از آرامش و هماهنگی پدید آورد، چرا که به هر حال دلایل بیشماری برای ناآرامی در این منطقه از جهان وجود دارد که به راحتی و در کوتاهمدت مرتفع نمیشوند. با این حال روشن است که آینده این منطقه و رفع مشکلات آن در دست کشورهای خود منطقه خواهد بود و آنها باید با تمرکز بر این مشکلات تلاش کنند که بهتر از آمریکا منطقه را مدیریت کنند. برای آمریکا نیز خروج از خاورمیانه حداقل این منفعت را دارد که نیروی خود را بیهوده به هدر ندهد».
منبع: وبسایت روزنامه کریستین ساینس مانیتور