به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، بخشهایی از این مصاحبه مفصل را «خبرآنلاین» منتشر کرده است که در ادامه میخوانید:
مذاکرات عمان
اواسط سال ۹۰، اولین باری که مطلع شدیم آمریکاییها علاقهمند هستند در خصوص مسائل هستهای مذاکرات دوجانبهای به صورت محرمانه با ما داشته باشند، معاونت کنسولی ما، جناب آقای قشقاوی سفری به عمان داشتند. فردی عمانی به نام آقای سالم (مشاور سلطان) به یکی از همراهان آقای قشقاوی (یکی از مدیران ایشان) اعلام میکند که آمریکاییها علاقهمندند در مسائل هستهای با شما مذاکرات دوجانبه داشته باشند.
بعد از اینکه نامه وساطت سلطان قابوس به رهبر انقلاب رسید، نزد ایشان رفتم و گفتم: حضرت آقا! با توجه به اینکه چند سال است از طریق ۱+۵ مذاکره میکنیم و عملا به نتیجهای نرسیدهایم، حالا با توجه به اینکه عمان نیز اعلام آمادگی کرده و تجارب نیز نشان داده که عمان واسطه مورد اعتمادی است، اجازه دهید در راه مذاکره دوجانبه با آمریکا قدم برداریم. ایشان به گذشته آمریکا اشاره کردند که آمریکا قابل اعتماد نیست. گفتم که اجازه دهید از باب اتمام حجت این کار را بکنیم، اگر به نتیجه رسیدیم که هیچ وگرنه، در همین وضعیت خواهیم بود. در نهایت ایشان بزرگواری کردند و فرمودند مخالفتی نمیکنند.
رهبری چهار شرط گذاشتند. یکی از شروط این بود که این مذاکره در سطح پایینتر از وزیر امور خارجه انجام گیرد یعنی وزرای خارجه دو کشور با هم ملاقات نداشته باشند. دیگر اینکه مذاکره برای مذاکره نباشد، مثل مورد ۱+۵ که سالها مذاکره کردیم و بعد بخواهند سوءاستفاده کنند. دیگر اینکه مذاکره فقط در خصوص مسائل هستهای باشد، نه در خصوص روابط سیاسی و مانند آن. شرط چهارم را اجازه دهید نگویم چون اگر بگویم، درباره آن سوال میکنید!
احمدینژاد راغب نبود
آقای دکتر احمدینژاد هم خیلی راغب به مذاکره نبود ولی مانع هم نبود اما اینکه بگوییم مشوّق باشند، نبودند. میگفتند: آقای صالحی! حواست را جمع کن. موضوع پیچیده است و ممکن است صدمه ببینی. برادرانه نصیحت میکرد که امری پیچیده است و حواسم باشد که راه خطرناکی است. به هر حال مشوّق نبودند اما مانع هم نبودند.
جلیلی مخالف بود
دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی (جلیلی) خیلی نظر مثبتی نسبت به این رویکرد نداشتند. میگفتند آمریکاییها قابل اعتماد نیستند و مذاکره با آمریکا مذاکره با ۱+۵ را زیر سوال میبرد. برخی نیز نگاه سیاسی داشتند. شایعاتی در مورد قصد بنده برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح شد اما بنده صادقانه گفتم که خود را شایسته چنین مقامی نمیدانم.
دوستان (جلیلی) در دبیرخانه گفتند اگر آمریکاییها راست میگویند، بیایند در آلماتی ذرهای انعطاف نشان دهند. آن موقع آلماتی یک و دو نبود، آلماتی برای اولین بار. نمیدانستیم دو بار آلماتی پیش میآید. گفتیم اگر آنها انعطاف نشان دهند، برای شما حجتی خواهد بود که بعد ملاقاتهای ما تسهیل شود؟ گفتند بله. ما هم از طریق عمانیها با آمریکاییها تماس گرفتیم. آمریکاییها در آلماتی انعطاف نشان دادند و پس از آن بود که برای اولین بار آقای جلیلی و خانم اشتون مثبت صحبت کردند و گفتند قدم خوبی برداشته شده که باعث امیدواری است. ما خوشحال شدیم که بالاخره کاری انجام شد.
وقتی میخواستیم برای جلسه دوم مذاکرات حضوری با آمریکاییها برویم، باز با ناهماهنگیهایی مواجه شدیم، گرچه سرانجام به زور رفتیم. به آقای دکتر گفتیم که باید برویم و رفتیم دیگر. گفتیم اگر نرویم اعتبار جمهوری اسلامی در خطر قرار میگیرد. شرایط بسیار سختی بود. همه میگویند تو چطور تحمل کردی؟ خلاصه رفتیم و عزیزان هم کمی ناراحت شدند.
نامه دوم سلطان قابوس خطاب به احمدینژاد بود و آن بیان یک خبر بود با این مضمون که «جناب آقای دکتر احمدینژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، نماینده آمریکا و نماینده ایران نزد من بودند و آمریکاییها اعلام کردند که غنیسازی شما را به رسمیت میشناسند.»
دیدار با ملک عبدالله
در اجلاس اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی در ریاض به گونهای از آقای احمدینژاد استقبال شد که برخی گمان میکردند این اجلاس دو میزبان دارد؛ یکی ملک عبدالله و دیگری دکتر احمدینژاد. شبی پیش از شام، ملک عبدالله به عصایش تکیه داده بود و حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه با آقای احمدینژاد در این حالت صحبت کرد. گمان کردیم راجع به لبنان، بحرین، سوریه و ... صحبت خواهد کرد، در حالی که در حد یک کلمه هم به هیچکدام از این کشورها اشاره نکرد. تعجب کردیم. تمام این ۱۵-۲۰ دقیقه میگفت چرا اینقدر در رسانههایتان به من بیحرمتی میکنید؟ مثلا میگفت عکس و فیلم من را در حال خوردن مشروب نشان میدهید. آیا من مشروب میخورم؟
عراقچی
میخواستم دکتر عراقچی را به معاونت آسیا - اقیانوسیه منصوب کنم، احمدینژاد یک ماه معطل کرد تا موافقت کند. بنده هم پایداری و پافشاری کردم.
احمدینژاد قبل از آقای متکی، با من برای وزارت خارجه صحبت کرده بود. زمانی که آقای دکتر احمدینژاد برای بار اول انتخاب شد، من در جده، معاون دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی بودم. قبل از آن با آقای دکتر احمدینژاد آشنایی از نزدیک نداشتم.
گفتوگو با سردار سلیمانی
یک روز سردار عزیز آقای سلیمانی به من زنگ زد که آقای صالحی، میخواهند 48 گروگان ایرانی در سوریه را فردا اعدام کنند، چه کار کنیم؟ به ذهنم رسید که با نخستوزیر قطر تماس بگیرم. گفتم ما این اقدام معارضان سوریه را از چشم شما میبینیم. شما بیجهت خودتان را در آنجا درگیر کردهاید. او هم به ما میگفت که شما روی اسب باخته شرطبندی کردهاید که بحث جدایی بود. گفتم آقای نخست وزیر! الان به من خبر رسیده که میخواهند فردا ۴۸ تن از عزیزان ما را اعدام کنند. اگر این اتفاق بیفتد، حداقل چیزی که میتوانم بگویم و این حداقلش است، این است که نمیدانم عواقب روابط ما و شما به چه سمت و سویی خواهد رفت. دیگر چیزی قابل پیشبینی نخواهد بود. گفت آقای صالحی! تنها راهی که هست این است که امشب به شبکه الجزیره بروم و به صورت زنده اعلام کنم که این ۴۸ نفر را اعدام نکنند. هر کسی این کار را کند چنین و چنان. از من خواست که آن شب تلویزیون را نگاه کنم. دیدم که ایشان آمد و بیان جالبی داشت. پس از آن معارضان جواب دادند که به پاس پیام نخستوزیر قطر دست نگه میدارند.