به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، متن این یادداشت به شرح زیر است:
«امید و بهار از یک جنسند. بیجهت نبوده که ایرانیان آغاز بهار راعید میگرفتهاند و سالشان را با نوزایی طبیعت شروع میکردهاند. امیدهم در باطنش معنایی جز رویش مجدد و سرسبزی و نشاط ندارد. درختی را که رهگذران چوب مردهاش میپنداشتند، همینکه در معرض باد بهاری قرار میگیرد، احیا میشود و جوانه میزند. پایان شب سیه سپید است ودر نومیدی بسی امید است. ما از بهار میآموزیم که از چارهجستن نومیدنشویم که «از دانه شگفت نیست رستن». تعبیر نظامی قشنگ است و اتفاقا برگرفته از ماثورات دینی است که «کاری که نه زو امید داری/ باشد سبب امیدواری» یعنی اتفاقا در اوج یأس و سرخوردگی است که آفتاب بهار میتابد و جهان را سبز و نو میکند. هیچ دانشمندی با ناامیدی نتوانسته راه به جایی پیدا کند و بر سختیها و مشکلات جهان فائق آید. در سایه امید است که آدمیزاد از کنج غارهای تیره و تار بیرون آمده وجهان را اینچنین خوشآب و رنگ ساخته است. اگر امید نبود، ما هنوزمقهور مریضیها و مصیبتها بودیم و همچنان دربرابر طاعون جز که تسلیم و رضا چارهای نداشتیم. خطا نیست اگر تاریخ علم و فناوری راتاریخ امیدواری بنامیم. از بس که بشر به دیوار بسته خورده اما نگذاشته که در دلش چراغ امید کشته شود.
سرآمدان و نخبههایی که تاریخ به احترامشان کلاه از سر برداشته، محدودبه همین دانشمندان نامی و بزرگان مشهور نیست. قطعا چند برابرامیرکبیر و پاستور و ابنسینا و کخ و برادران رایت و سهروردی، علامه طباطبایی و... ما نخبه و زیرک و نابغه داشتهایم. اما خیلی از آنها را بادیاس و سرخوردگی با خود برد و نگذاشت تا خودی نشان دهند و ایدهشان را عملی کنند. درست عین درختی که در برابر زمستان وا بدهد و بمیرد،اینها هم اسیر ناامیدی شدند و کورسوی امید را در دل خویش کشتند. نخبگی که فقط به نبوغ نیست. نوابغ بسیاری همینکه سرشان به سنگ خورد، به کنج عزلت پناه بردند و زانوی غم بغل گرفتند و دست بر پشت دست زدند. ویروس ناامیدی خیلی از نوابغ را به خود مبتلا کرد و به عدمشان فرستاد. داستانهای تلخ شکست و عقبنشینی کم نیستند. دههابرابر مردمان موفق، ناموفقها را میشود، اسم برد. اما چه لطفی میتواندداشته باشد بازخوانی شکست و افسردگی، مگر اینکه از آنها درسبگیریم و به دیده اعتبار در آنها بنگریم. یادمان باشد که چراغ موفقیت وپیشرفت را روغن شکست و عقبنشینی روشن نگه میدارد. دانشمندانکامیاب امیدوارانی هستند که پا بردوش ناکامان مایوس گذاشتهاند و ذرهذره خود را بالا کشیدهاند. برای همین هرکجا دیدید که کسی حرف ازبیوفایی و ناامیدی میزند، بدانید که او جوهری زمستانی و تلخ دارد وراه به جایی نمیبرد. از حیث دانش یگانه دوران هم که باشد، اگر دیدید که بد و تلخ و ناراحتکننده حرف میزند، از او رو برگردانید و نگذارید که تیرگیاش به چشم و دلتان سرایت کند. گفت همنشین تو از تو به باید/ تاتو را عقل و دین بیافزاید. یعنی که باید با بهاریها و امیدوارها وشیریندهنان نشست و برخاست کنیم تا از شیرینی و شادی و امیدشاننصیب ببریم. ما مملکتمان را باید بسازیم. باید کاری مهم انجام بدهیم. نیاز داریم تا سریعتر قطار رشد و ترقی اقتصاد دانشبنیان را به حرکتدرآوریم. این قطار نه با پول نفت راه میافتد و نه با مدیریت آمرانه. جوهرتوسعه نه امر است و نه سرمایه. بلکه امید و دلخوشی و شادکامی استکه باعث میشود بینمان مودت به وجود آید و پشت هم درآییم و از سدهایستبرِ «نشدن و نتوانستن» بگذریم و به فرموده امام راحل به «مامیتوانیم» برسیم. با شعار و تشریفات هم نمیشود نشدنیها را شدنیکرد، بلکه باید از بهار طبیعت راه و رسم حیات و نوزایی و نوآوری رابیاموزیم و با ذکر یا مقلبالقلوب و الابصار... بذر امید در دل یکدیگربکاریم. انشاءالله.
عیدتان مبارک، روز و روزگارتان خوش، دلتان همواره بهاری و ابر تیرهناامیدی تا ابد از سرتان دور.»