به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، ایلنا نوشت: بررسى برنامههاى متعدد توسعه کشور در دورههاى قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، مشخص میکند که در این برنامهها، به اشارهاى پراکنده در مورد بعضى از زمینههاى استفاده از امکانات فرهنگى، اکتفا شده و به تأثیر ارتباطات در پیشبرد هدفهاى توسعه، بىاعتنایى شده است.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، پنج برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به تصویب رسیده است. در این پنج برنامه، بیش از آنکه به ارتباطات به عنوان عامل محوری توسعه پرداخته شده و مواردی چون توانمندسازی، مشارکت، سواد رسانهای، آموزش مهارتهای ارتباطی و ارتقای دسترسی به رسانهها مدنظر باشد، به توسعه ارتباطات، اغلب با رویکرد افزایش زیرساختهای ارتباطی و مخابراتی نگریسته شده است.
دو روش موفق برنامهریزی توسعه در ایران، یعنی روش برنامه ششم پیش از انقلاب و برنامه چهارم پس از انقلاب اسلامی، بر محور گفتوگو تنظیم شدند، اما به مرحله عمل نرسیدند. اکنون در توسعه کشور ایران، ورود به جامعه شبکهای و الزامات آن، مسأله اصلی ارتباطات را شکل میدهد، اما در برنامه ششم توسعه، به جهت فقدان استراتژی، چنین نگرشی حاکم نیست و نگاه به توسعه ارتباطات، عمدتاً یک نگاه سختافزاری و فنی است. لازم است با رویکرد مسألهمحور، به مقوله توسعه ارتباطات پرداخته شود و با اتخاذ و تدوین استراتژی مشخص ارتباطی برای کشور، الزامات ورود به جامعه شبکهای و نحوه مواجهه و تعامل با آن، در برنامههای توسعه تأمین شود. برنامه ششم توسعه، هنوز به تصویب نهایی نرسیده و فرصت برای اصلاح سیاستهای ارتباطی آن وجود دارد.
سند چشمانداز جمهوری اسلامی، جهتگیری کشورمان را در طول بیست سال نشان میدهد و برنامههای توسعه پنجساله، ذیل آن قرار میگیرند. در بند سوم چشمانداز جامعه ایرانی در سال 1404 خورشیدی، جامعهای «برخوردار از دانش پیشرفته»، «توانا در تولید علم و فناوری»، «متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی» توصیف شده است. در برنامه ششم، پیوستگی با برنامههای قبلی در خصوص ارتباطات، قابل مشاهده نیست. در برنامه چهارم، دید بهتر و عالمانهتری به مقوله ارتباطات وجود داشت که برنامه ششم فاقد آن است.
گفتیم مسأله ارتباطات در برنامه ششم، ورود به «جامعه شبکهای»، با همه مختصات آن است. شبکهبندی و شبکهسازی در سیاستگذاری ارتباطات باید دیده شود؛ همانگونه که در برنامه ششم قبل از انقلاب، ورود به «جامعه اطلاعاتی» و در برنامه چهارم بعد از انقلاب، ورود به «جامعه دانایی» مطرح شده بود. در برنامه ششم، برنامهای برای مواجهه با گسترش و اثرگذاری «گوشیهای هوشمند» مشاهده نمیشود؛ در حالی که این ابزار در حال حاضر، تأثیرگذارترین رسانه در کشور هستند.
اساساً جامعه شبکهای، به قول دکتر هادی خانیکی، به سمت تنوع و تکثر میل میکند. الزامی که در جامعه متنوع و متکثر است، به رسمیت شناخته شدن تفاوتها و تمایزها در هر شکل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. جامعهای که تفاوتها را میپذیرد، به سمت گفتوگو و تبعیت از الزامات گفتوگو حرکت میکند. یکی از موانع اصلی توسعه ارتباطات در کشور ایران، غیرگفتوگویی بودن آن است. جامعه ایران، جامعهای متکثر، چندپاره، متنوع و متعدد است که رسانه و پیامهای آن، نمیتواند شکل واحدی داشته باشد و باید گروههای مخاطب متفاوت مورد توجه قرار گیرند.
در جامعه شبکهای، امر خُرد بر یک امر کلان میتواند پیشی بگیرد. مانوئل کاستلز، نظریهپرداز جامعه شبکهای، معتقد است، فضاها، شامل فضاهای شهری، فضاهای اجتماعی، فضاهای سیاسی، فضاهای فرهنگی و نظایر آن، یا به عبارتی گفتمانها، نسبت به مکانها و سازمانها، اولویت و اهمیت پیدا میکنند. سازمانها و نهادهایی که در همان گفتمان گذشته خود، میخواهند سیاست بورزند، ناموفق خواهند بود؛ مگر اینکه بتوانند خود را با شرایط جدید متحول کنند.
در جامعه شبکهای، فضاهای مجازی و فضاهای سایبر، نسبت به فضاهای واقعی اهمیت پیدا میکند. سیاست و برنامهای موفق خواهد بود که بتواند، پیوند و تعامل میان فضای مجازی و فضای واقعی را ایجاد کند. به عبارت دیگر، حرکت از فضای مجازی به فضای واقعی و از فضای واقعی به فضای مجازی باشد. در جامعه شبکهای، عناصر غیرمادی توسعه، مانند اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی، سرمایه اجتماعی، برخورداری از هویت شهروندی، جلوگیری از هویتهای خشن که برساخته میشوند و همچنین جایگزینی هویتهای برنامهریزی شده بهجای هویتهای متصلب، مطمح نظر خواهد بود.
در برنامه ششم، مسأله ارتباطات در ایران و نسبت بین مسأله توسعه و ارتباطات مشخص نشده است. در تصور برنامهریزان کشور، ارتباطات به صورت عام و رسانهها به صورت خاص در نظر گرفته شده و هدف مسئولان از توسعه رسانهها، جبران عیوب و ضعفهای حاکمیت تلقی میشود. این تصور نادرستی است که در شاکله برنامه ششم و نگاهی که به مقوله ارتباطات داشته، خود را نشان میدهد. در این زمینه لازم است، نگاه به توسعه ارتباطات دگرگون شود. آنچه در این زمینه مورد نیاز است، تقدم سیاستگذاری بر برنامهریزی است.
لازم است، سیاستگذاران و برنامهریزانِ بخش ارتباطات برنامه توسعه، قبل از برنامهریزی به این سؤالات پاسخ دهند: هدف یک رسانه چیست؟ مخاطب باید فعال باشد یا منفعل؟ آیا سیاستگذاری ارتباطات، مختص حوزه تبلیغات است و یا حوزه تعاملی دوسویه میان نهادهای حاکمیتی و رسانهها مدنظر است؟ شاخصهای رسانه مطلوب برای حاکمیت چیست؟ چه تحولاتی برای ورود به جامعه شبکهای مورد نیاز است؟
به طور اصولی، سیاستگذاری ارتباطی مطلوب، آن است که مخاطبان را فعال کند، نه اینکه آن را منفعل سازد. سیاست درست ارتباطی، باید به رسانهها، پیوستگی و همپذیری بدهد و مرگومیر نشریات را کاهش دهد. سیاست ارتباطی، نباید معطوف به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صداوسیما و وزارت ارتباطات و فناوری باشد. مقوله ارتباطات، باید در همه بخشها از جمله دانشگاه، اقتصاد، سیاستهای جمعیتی، سیاستهای زنان، جوانان و نظایر آن دیده شود.
همچنین تدوین برنامه توسعه برای هیچ کشوری، نمیتواند بدون توجه به واقعیتها و مسایل جهانی، قدرت رسانهها و تحول ارتباطات باشد. شورای برنامه یونسکو، مجموعهای از شاخصهای توسعه ارتباطات را بیان کرده است که کار ارزیابی در سطح ملی را تسهیل میکند. این شاخصها حول پنج محور زیر است:
- استقرار مجموعهای از قواعد و قوانین، در جهت تقویت و حمایت از آزادی بیان، آزادی و کثرتگرایی رسانهها.
- کثرت و تنوع رسانهها، استقرار چارچوب اقتصادی مناسب، برای آنکه کلیه فعالان درحوزه رسانهها در شرایط برابر از نظر رقابت قرار گرفته باشند.
- رسانهها به عنوان مرکز و محلی برای گفتگوی آزاد و دموکراتیک.
- آموزش حرفهای و حمایت از نهادهای آموزشی، در جهت گسترش آزادی بیان، کثرتگرایی و تنوع.
- وجود زیرساختها و ظرفیتهای بنیادین لازم برای حمایت از رسانههای مستقل و کثرتگرا.
اساس سیاستگذاری مناسب در حوزه ارتباطات، بعد از توجه به مسایل جهانی و بشری، پذیرش تغییرات پیشرو میباشد. آن سیاست و برنامهای موثر خواهد بود که از طریق همنگری حاکمیت، پژوهشگران ارتباطات، تولیدکنندگان محتوا و متولیان فناوری، با نگاهی به مسایل جهانی، طراحی و تدوین شده باشد. وجود فهم مشترک و سازگاری جامعه، حکومت و فناوری با یکدیگر، سبب موفقیت در توسعه ارتباطات خواهد بود.
بر اساس تحولات ارتباطی و فناوریهای اطلاعات، جامعه ایران در معرض ورود به «جامعه شبکهای» است. در یک سو گسترش فناوریها قرار دارد و در سوی دیگر، جامعه با ناسازگاریها به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مواجه است. جامعه ایران، دچار «اختلالهای ارتباطی»، «انسدادهای ارتباطی» و «ناتواناییهای ارتباطی» است. برای رفع این مشکلات، با اتخاذ سیاستهایی، «توانش ارتباطی» باید در جامعه افزایش یابد. ضروری است، سیاستگذاران و برنامهریزان کاری کنند، مفاهمه جای سوءتفاهم را بگیرد.
جامعه ایران از طریق شبکهای شدن، باید به سمت «نظام ارتباطی گشوده» حرکت کند. در اینجا، نهادهای مدنی، نهادهای غیردولتی و بخش خصوصی، در کنار نهاد حکومت قرار میگیرند و همافزایی میکنند. رسانهها، اعم از رادیو، تلویزیون، مطبوعات، میزان دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی، شبکههای مجازی، ماهواره و امثال آن، مجاری انتقال پیام است. باید بررسی شود که چگونه میتوان به رسانهها اعتماد کرد تا ارتباطات در جامعه روان شود.
دکتر کاظم معتمدنژاد، استاد فقید علوم ارتباطات، معتقد بود، به تناسب دگرگونیهای بنیادینی که در حوزه فناوریهای اطلاعات و ارتباطات و نیز سیاستها و برنامهریزیهای ارتباطی که در سطح بینالمللی رخ داده است، برنامههای آموزشی و سیاستگذاریهای ارتباطی در ایران باید تحول یابد. اساس این تحول که هم سطوح علمی و آموزشی و هم سطوح برنامهریزی و اجرایی را دربرمیگرفت، تحول در نگرشها و ایجاد ساختارها و نهادهای متناسب بود. تاکید فراوان او بر شناخت آثار و پیامدهای ورود به «جامعه اطلاعاتی و ارتباطی» و کوشش برای تبیین نقش «وسایل ارتباطی آزاد، مستقل و کثرتگرا» در این موقعیت و تأسیس و گسترش نهادهای مستقل و نوین ارتباطی در حوزه آموزش، پژوهش و امور حرفهای و تخصصی، نقاط برجسته این رویکرد بود؛ چنین رویکردی در برنامه ششم توسعه دیده نمیشود.
مشکل دیگر برنامه ششم، فقدان رویکرد مسألهمحوری برنامه میباشد؛ اساساٌ یک برنامه توسعه، لازم است به طور هدفمند، در پی حل مسأله باشد. رویکرد مسألهمحور بودن در سیاستگذاری و هم برنامهریزی توسعه، این است که اگر درد را درست تشخیص ندهیم، دسترسی ما به بهترین داروها و درمانها، چارهساز نخواهد بود.
همچنین در برنامه ششم، یکی از مهمترین گلوگاههای ارتباطات که فضای سایبر است، به درستی مورد توجه قرار نگرفته است. نگاه راهبردی و کاربردی به شبکه ملی اطلاعات نیز در این برنامه دیده نمیشود. تقویت زیرساخت و نرمافزار برای ساخت شبکههای اجتماعی، پدیدههای نوظهور از منظر تکنولوژیک، محتوای دیجیتالی و مواردی از این دست، از دیگر موضوعات و مسائل مهمی بوده که در این برنامه توجه درستی از جنبه محتوایی و نرمافزاری بدان نشده است.
نقد آخر بر برنامه ششم توسعه این است که در مسائل توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی، روش توسعه اهمیت بسیاری دارد. دکتر هادی خانیکی معتقد است، اگر روش، روش توسعهای باشد، بینش هم سودمند خواهد بود. یکی از بحرانهایی که در عرصه ارتباطات کشور ایران وجود دارد، این است که تکنولوژی، جای رسانه را گرفته است. این نگاه سختافزارانه به مقوله ارتباطات، در لایحه برنامه ششم، به طور مشخص دیده میشود. در حوزه ارتباطات توسعه، باید برنامه تبدیل به گفتگوهای بینالاذهان شود که در درون آن، تضارب آرا در جامعه شکل بگیرد.
اکنون به نظر میرسد، امکان دستیابى به افق سند چشمانداز بیست ساله مبتنی بر جامعهای «برخوردار از دانش پیشرفته»، «توانا در تولید علم و فناوری»، «متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی»، دستکم در بخش ارتباطات، با توجه به لایحه برنامه ششم توسعه وجود ندارد. در این لایحه لازم است، مسأله کنونی توسعه ارتباطات که همان ورود به جامعه شبکهای است، به عنوان محور برنامه، مورد توجه قرار گیرد. سپس با ترسیم زیرساختهاى ارتباطى و اطلاعاتى موردنیاز برای جامعه شبکهای و با امعان نظر به شرایط بومى و ملى ایران، گامهاى عملى و واقعى جهت تحقق آرمانهای سند چشمانداز بیست ساله برداشته شود.
یادداشت: قادر باستانی؛ کارشناس رسانه و استاد دانشگاه