همنوا با عاشورا
بخش چهارم
حیا و شرم ،غایب بزرگ رفتار کوفیان در فاجعۀ عاشورا
...تا آنجا که به حسین و شهادت او در عاشورا مربوط می شود. قضیه روشن است .اما عمق فاجعه را باید از نگاه دیگری سنجید.کار امت را باید بررسی کرد که با سپری شدن کمتر از پنج دهه از رحلت پیامبراکرم(ص) چرا کارشان به جایی رسیده بود که چنین فاجعۀ هولناک بشری به دست آنان اتفاق می افتاد؟! چه شده بود که پیکر حقیقت به دست آنان قطعه قطعه میشد و رأس عدالت بر بالای نیزه میرفت ؟
داستان فاجعه به کربلا ختم نشد .قبایلی در کوفه با نام هایی از قبیل «بنی مُکَّبر» «بنوالسراویل» «بنی سنان» «بنوالسرج» و….. معروف گشتند که افتخارشان مشارکت در ابعاد مختلف فاجعه بود.
اینکه کسانی بر پیکر مطهر حسین(ع) و شهدای کربلا اسب تاخته اند، نعل های اسب را به نشانۀ افتخار بر بالای درب خانه هایشان آویختند و بنو السرج نام گرفتند .کسانی در ابراز شادمانی پشت سر نیزه های حامل رئوس مطهر شهدا، سرود هلهله و نوای تکبیر سر داده بودند ،بنی مُکَبّر خوانده شدند .کسانی لباس شهدا را غارت کردند و بنی سَراویل نام گرفتند و سالها بر آن عمل شنیع خود افتخار کردند. نیزه داران کوفه،بواسطۀ اقدام جنایت بارشان در اینکه رئوس مطهر شهدا را شهر به شهر گردانده اند،از یزید،شناسنامۀ افتخار دریافت کردند و به بنی سنان مُلَقّب گشتند و ….
بر سرامت پیامبر چه آمده بود که فجایعی با این وسعت به دست آنان، اتفاق می افتاد؟
این همان پرسشی است که پس از چهارده قرن ،مدام تکرار می شود وتاریخ جهان اسلام هنوز،پاسخ روشنی به آن نیافته است.همان داغی است که هر سال تازه می شود .
بر سر امت پیامبر چه آمده بود؟
بر سر«حجار بن ابجر» « شبث بن ربعی» «قیس ابن اشعث» « یزید ابن حارث » و… چه آمده بود که برای حسین نامه نوشتند که به کوفه بیا و ما بی صبرانه در انتظار تو هستیم اما به یکباره،رویاروی حضرت سیدالشهداء و در ستون فرماندهی عمربن سعد قرار گرفتند.
وقاحت،بدانجا رساندند که در جواب حضرت حسین (ع) که پرسید اگر قصد چنین رفتاری با من داشتید ،چرا دعوتم کردید؟
پاسخ دادند که:
«ما چنین نامه ای ننوشته ایم .»
همین «شبث بن ربعی» که یکی از دعوت کنندگان حسین به کوفه بود ،با چرخشی یک شبه از موضع خود در فرماندهی میسرۀ لشگر عمر سعد قرار گرفت و بعد از عاشورا به شکرانۀ پیروزی بر فرزند پیامبر،در شام مسجد و مناره ساخت و لابد در آن نماز هم گزارد ! وقتی روح آدمی چنین پست و ذلیل شد فرمانروای وجود او،لاشۀ تن است.به جایی می رسد که دیو و دَد در مقابلش شرمسار و خجل است.تاریخ از توصیف چنین تزویر های هولناک کوفیان شرمسار است .
شرم و حیا، غایب بزرگ رفتار آنان در آن لحظات فاجعه ساز بود وگرنه پرتاب تیر زهرآلود مرگ به گلوی طفل شش ماهه و یا استقبال از کاروان اهل بیت داغدار پیامبر اکرم و رئوس شهداء در میان هلهله و شادی و دَف وتنبور و رقص رقاصه ها در بازار کوفه و ... صرفا با عنصر قساوت وبی ایمانی عملی نمیشود ،عنصر بی شرمی را هم لازم دارد.
بی جهت نبود که حضرت نبی اکرم (ص) فرمود ،بالاترین ویژگی آیین من شرم وحیا است .
سخن از فقدان شرم در رفتار کوفیان ،وصف واقعی خصوصیات آنها در آن عصرتاریک است که در تحلیل واقعۀ عاشورا ،کمتر از آن سخن رفته است.این ویژگی ذهن و فکر آنها را به طور کامل،احاطه کرده و در وجودشان نهادینه گشته بود.غیر از آن بر این رفتار «عمر بن سعد» چه میتوان نام نهاد که وقتی حضرت سید الشهداء رو به او کرد و فرمود:
« اینرا بدان که در شرق و غرب عالَم برای رسول خدا فرزندی جز من نیست،شایسته نیست که تو، این جنایت را رهبری کنی... آگاه باش که گندم ری به تو نصیب نخواهد شد.... »
گفت:
« اگر گندم ری به من نرسد به جو آن قناعت میکنم. تو نگران نباش.»
کلامی به آن شیرینی و پاسخی به این زهرآگینی را روزگار ندیده است. زمین از قرار گرفتن بر زیر پای چنین انسان نماهایی اندوهگین است.
کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ....
همنوا با عاشورا/بخش پنجم
خون تو تفسیر این اسرار کرد
....به طور قطع ، در طول تاریخ از کسی نمیتوان نام برد که به اندازۀ حسین،دلبستۀ نام علی باشد.خطایی آشکار است،اگر بخواهیم این دلبستگی را صرفا در عاطفۀ پدری و فرزندی،تحلیل و تفسیر کنیم. عمق این رابطه فراتر از آن عاطفه است.
او درطول زندگی خود،یک لحظه هم از نام علی و راه علی غافل نشد.همۀ فرزندان ذکور خودرا علی نام نهاد تا این نام برای همیشه بر تارک تاریخ بدرخشد.در آن سیه روزهایی که معاویه بر امت حاکم کرده بود، سَبّ علی،در دستور کار قرار گرفته بود.نامگذاری نام علی بر هر طفل نوزادی مجازات مرگ در برداشت. ناسزاگویان به علی پاداشی فراوان از دربار معاویه دریافت می کردند. جاعلین حدیث و تفسیر و شعر استخدام شده بود که بر ضد علی یاوه سرایی کنند ،حدیث بسازند و آیه تفسیر کنند. حضرت سیدالشهداء در اوج تنگنای مالی گاهی به برخی از این یاوه گویان،هدیه میداد تا زبان از بد گویی به علی باز گیرند.
فاجعۀ بزرگ روزگار بود که معاویه با نداشتن حداقل شرایط زمامداری برای امت اسلامی،رویاروی شخصیت بزرگی مانند علی قرار گرفته بود
طی مکتوبی در پاسخ به چند نامۀ معاویه نوشت:
«…. در نامه ای به من گفته ای که مرا و یارانم را جز شمشیر تو پاسخى نیست.
ابا یزید.
به راستى تو با این سخنت مرا می خندانی تا بگریانی! کى دیده اى که علی از شمشیر کسی بترسد و از برابر دشمن واپس نشیند ؟!…. تو با این سخنت آن شایستگی را که روزگار شگفت،از من نهان داشته است، آشکار می سازی….»
و حال،این مقابلۀ نابرابر،بار دیگر و این بار به شکل فاجعه بار تر از قبل در تاریخ، تکرار شده و به مقابلۀ یزید با حسین،کشیده بود.رویارویی یزید با او و سکوت وحشتناک امت در این معرکه.
و ایکاش سکوت. بلکه ستیزه جویی آنان با حسین،در جلب خشنودی یزید.
آیا نباید به حال این امت خون،گریه کرد که در اردوگاه شخصی که شایستۀ هیچ نام و نشانی نبود جمع گشته بودند ؟ انسان نمایی که سرقت نام آدمی کرده بود و وجودش تهمتی آشکار بر انسانیت بود. و تو مظلوم ترین هستی یا حسین، نه از آن جهت که تشنه شهیدت کردند بلکه بدان سبب که دشمنت او بود. همراهی توده ای مسخ شده از امت با یزید و ستیزه جویی او با حسین را که افتخارش،سروری جوانان بهشت است و روح الامین بر گهواره اش، تَرّنُم لالایی خوانده بود ،با کدام تراژدی باید توصیف کرد؟ فاجعۀ بزرگ،همین نابرابری است که فاصلۀ زمین تا آسمان از تبیین آن عاجز است.
مصیبت بزرگ تاریخ عاشورا همین است وگرنه کیست که نداند،عزای تاریخی ما از برای این نیست که چرا حسین شهید شد. مگر شخصیتی مانند حسین قرار بود با مرگ کهولت سن و در بستر بیماری و با هزاران عارضه از عوارض دنیا زدگی از دنیا برود؟او شهادت را انتخاب کرده بود. مرگ ناشی از خور وخواب، شایستۀ دنیا طلبانی مانند عمر و عاص،معاویه،شریح قاضی،ابو موسی اشعری و….. بود،که در طول عمر ذلت بار خود یک کلام آیین پسند هم نگفتند تا در خور وخواب و دنیازدگی خود ارذل العمر کردند و بالاخره، حمال ها تابوتشان را حمل کردند و بر چشم مذلت بارشان خاک خذلان پاشیدند.
یک سخن هم نی ز دَرد و سوز گفت
خوابناکی ،هرزه گفت و باز خُفت.
هیهات که چشم پاک بین حسین ، گوشۀ چشمی به این پستی و پَلَشتی آنان می کرد.او شهادت را انتخاب کرده بود و نه شهادت، بلکه سیدالشهدایی را.
مگر تاریخ میتواند از یاد ببرد،جمله ای را که در سه راهی کربلا به «حُرّ بن یزید ریاحی» گفت؟
« به اندازه ای که گردن بندی زیبا بر گردن دختری، زیبا، جلوه می کند شهادت برای من به همان اندازه زیبا و دلپذیر است.»
شهادت برای حضرت سیدالشهداء امر بدیع و ناشناخته ای نبود،او فرزند شهید وشهادت بود.
آشکار است که غم و اندوه تاریخی ما نه بخاطر شهادت او بلکه به خاطر آن انحراف و دردی بود که بر جسم و جان امت اسلامی،ریشه دوانده بود و خون حسین و مردان فضیلت را می طلبید تا درمان شود. خون خدا باید در رگ تاریخ جاری می شد تا امت خوابیده را بیدار کند که کرد .
خون تو تفسیر این اسرارکرد
ملت خوابیده را بیدار کرد .
السلام علیک یا ثارالله
ادامه دارد
مالک رضایی