برنا-ایلام ,همه ما تقریبا قادر به تشخیص کارمند بد هستیم. آنها گروهی از کارمندان هستند که در انجام مسئولیت شان، به خوبی عمل نمی کنند، در انجام کار گروهی، توفیقی ندارند و در تشخیص موارد استثنایی که ممکن است در کار به وجود آید، دچار تنش می شوند. اما عجیب آن است که بسیاری از مشکلات موجود در مجموعه توسط چنین افرادی به وجود نمی آید.
اگرچه ممکن است برخی از کارمندان، به طرز ناباورانه ای تنبل باشند اما کنار آمدن با آنها در نهایت ممکن است. با اینکه هرگز چندان خوشایند نیست که کارمندان را از کارشان برکنار کنید، حداقل می دانید مشکلی مرتبط با او وجود دارد و گاهی لازم است به سرعت چنین کارمندانی را هم اخراج کنید و به کار خود ادامه دهید.
مشکل اصلی در واقع توسط کارمندانی به وجود می آید که به ظاهر خیلی خوب کار می کنند اما در عین حال به سان یک “غده سرطانی موذی” در مجموعه عمل می کنند و آرام آرام عملکرد سایر کارمندان، رفتارهای آنها و اخلاقیات و به دنبال آن کل بیزنس شما را تخریب می کنند.
در اینجا به مواردی می پردازیم که نشانه هایی از یک کارمند است که همچون یک قارچ سمی در کمپانی شما مشغول به کار است:
بسیار رواج دارد که اعضای یک مجموعه از رئیس و یا مسئول بخش شان از هم سئوال می پرسند و زمانی که آن فرد وارد می شود و می گوید از این به بعد کسی حق ندارد در مورد کس دیگری پشت سرش چیزی بگوید و اگر می خواهید در مورد هرکسی صحبتی کنید، وقتی او داخل اتاق است این کار را بکنید.
این دقیقا زمانی است که به فرهنگ غیبت کردن در یک مجموعه پی برده می شود. غیبت، غیبت است و همه ما این کار را انجام می دهیم. اما واقعا این غیبت کردن باعث ایجاد دردسرهایی در سر کار می شود و کسانی هم که این کار را انجام می دهند، اغلب ایجاد دردسر می کنند.
اگر در مجموعه ای فردی در مورد یکی از همکارانش با بیش از یکی از افراد مجموعه صحبت کند، آیا بهتر نیست که افراد از او دوری کنند و مسئله را با فردی که از او غیبت شده است، مطرح کنند؟
اگر کسی در مجموعه وجود داشت که بگوید، آیا شنیده اید که فلانی … ؟ بدانید که آن فرد هیچ کاری بهتر از صحبت کردن در مورد دیگران بلد نیست.
نه تنها کسی که دایم از دیگران غیبت می کند، در حال تلف کردن وقت است، باعث تاثیر منفی بر سایر افراد آن گروه نیز می شود. آنچه که باعث از بین رفتن احترام و حرمت در میان اعضای یک گروه می شود باید سریع تر از بین آن مجموعه خارج شود.
شما یک جلسه کاری دارید. همه کارها در هم پیچیده است. تصمیم هایی اتخاذ شده است. همه درگیر تصمیم گیری های کاری مجموعه هستند و اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است.
آن وقت یک نفر جلسه پشت جلسه دارد. اکنون او در مورد مسائلی صحبت می کند که قبل از آن زمان با سایر اعضای گروه هماهنگ نکرده بود و اکنون یکی دیگر از اعضای مجموعه با چنین فردی مخالفت می کند. برخی مواقع هم شروع به مخالفت هایی با هم می کنند.
افرادی این چنینی در نهایت ممکن است تصمیم گروهی را بپذیرند، اما از این تصمصیم اتخاذ شده حمایت نمی کنند. درواقع آن کار را واقعا و به درستی انجام نمی دهند و حتی بر خلاف آن عمل می کنند.
این افراد همان هایی هستند که باید آن مجموعه را ترک کنند.
هرچقدر یک مجموعه کاری کوچک تر باشد، در آن مجموعه لازم است که اعضای گروه، انعطاف بیشتری داشته باشند و هر کاری که به آنها محول می شود را انجام دهند و این کار را صرفنظر از سمتی که برای آنها تعریف شده است، انجام دهند تا همه کارها به خوبی پیش رود.
حتی اگر لازم باشد که مدیر یک مجموعه در حمل بار به کارمندانش کمک کند و یا یک مکانیک لازم باشد تمیزکاری هایی را که به او مربوط نیست را انجام دهد و یا اینکه حسابدار مجموعه برای خرید وسایل مورد نیاز مجموع کمک حال سایرین باشد، برای موفقیت آن مجموعه لازم است.
هر کاری که پیامدهای غیراخلاقی، غیرقانونی و یا غیرشرعی نداشته باشد، جزو وظایف اعضای یک گروه به شمار می رود حتی اگر در مواقعی، در راستای وظیفه ای که برای او تعیین شده، نباشد.
هرگونه جوابی چون این کار مناسب من نیست یا برای من تعریف نشده است می تواند برای کل آن مجموعه مخاطراتی را به همراه داشته باشد.
کارمندی که کارش را درست انجام می دهد، چه این کار را در طول سال گذشته انجام داده باشد؛، چه امسال و چه حتی دیروز، قابل تحسین است.
همواره امروز یک روز جدید کاری است. تخمین اینکه کارمندی کار خود را به خوبی انجام داده باشد، این است که او بتواند این کار را به طور روزانه و مداوم پیش ببرد.
زمانی که یک کارمند بگوید، من همه وظایفم را انجام داده ام و دیگر در این مجموعه وظیفه ای به عهده ندارم درست مانند این است که بگوید، دیگر لازم نیست که سخت کار کنم. و یک باره، قبل از آنکه شما به عنوان کارفرما در جریان اینکه چه اتفاقی در حال افتادن است بشوید، کارمندهای دیگر هم همین حس را پیدا می کنند که بدنیست کمی استراحت کنند و کمتر کار کنند.
تجربه در هر کاری البته که اهمیت فراوانی دارد اما تجربه ای که همراه با مهارت بیشتر و ارائه بهتر کار و در نتیجه گرفتن بهتر نتیجه نباشد، ارزشی ندارد.
به عنوان مثال اگر کارمندی از کارفرمای خود مسن تر است همواره نباید این تصور را داشته باشد که در جایی بنیشند و منتظر آن باشد که کارفرمایش از دانش و تجربه او استفاده کند و یا به او پندهایی بدهد. بهتر است به این افراد فهمانده شود که برای تجارب آنها احترام قائل هستند اما در عین حال بهتر است که که وظایف شان را هم انجام بدهند.
هرگز این تجربه صرف نیست که در یک بحث می تواند برنده باشد. خرد، منطق و قضاوت درست است که صرفنظر از اینکه چه کسی با چه پیشینه ای تجربی آن را مطرح می کند، برنده است.
کارمندان جدید معمولا بیشتر کار می کنند. زمان های طولانی تری را نیز به کار کردن اختصاص می دهند. آنها قصد رسیدن به هدف هایی که برای خود تعریف کرده اند را دارند و انتظارتشان را بالا برده اند. چنین فردی ناگهان از یک از اعضای قدیمی آن مجموعه می شنود که این طور که تو در حال کار کردن هستی، کار کردن مار اهم زیر سئوال می بری.
در جایی که پای مقایسه در میان باشد، یک کارمند خوب هرگز خودش را با دیگران مقایسه نمی کند، بلکه خودش را با خودش مقایسه می کند. در واقع او در صدد آن است که آنچه امروز انجام می دهد از دیروزش بهتر باشد.
بد به حال کارمندانی که خودشان نمی خواهند بیشتر زحمت بکشند و می خواهند که دیگران هم زحمت کمتری بکشند. آنها نمی خواهند برنده باشند. تنها می خواهد دیگران مطمئن شوند که آنها شکست نخورده اند.
اینکه فردی بگوید تو در حال زیاد کار کردن هستی، درست مثل آن است که گفته شود، هیچ کس نباید سخت کار کند چراکه من نمی خواهم زیاد و سخت کار کنم. خیلی زود تفاوت کسانی که خیلی خوب کار می کنند با بقیه مشخص می شود.
بله ممکن است یکی از کارمندان مجموعه بسیار خوب عمل کند، همه کارهایی را که به او سپرده شده به خوبی انجام دهد، اما در بیشتر مواقع این کار تنها با یک نفر صورت نپذیرفته است بلکه کل مجموعه در آن سهیم بوده اند.
کارمند خوب کسی است که دستاوردهای بزرگ را به کل مجموعه نسبت دهد و خود نیز سهمی در آن داشته باشد. او به کار دیگران ارج می نهد. دیگران را مورد تحسین قرار می دهد. این اجازه را به دیگران می دهد که آنها هم در مجموعه بدرخشند و این جریان خصوصا در مورد کسانی صدق می کند که در پست های مدیریتی یک مجموعه قرار گرفته اند و همواره از دستاوردهای سایرین در موفقیت خود و مجموعه اش تقدیر می کند.
اینکه کارمندی بگوید من خودم همه کارها را به تنهایی انجام داده ام، مانند آن است که بگوید، تمام دنیا به دور من می چرخد و من نیاز دارم که همه از این موضوع آگاه باشند. اگر هم دیگران چنین فلسفه ای ندارند ممکن است تحمل آن را نداشته باشند.
شکایت یکی از فروشندگان از این بود که بقیه پول را کمتر از مقدار مقرر دریافت کرده است. یکی از همکارانش بابت این جریان بسیار عصبانی می شود و برایش مهم نیست که چه اتفاقی افتاده بوده و جریان چه بوده، فقط تاکیید می کند که این کار تقصیر کسی دیگری بوده و به عملکرد او ربطی ندارد.
در برخی مواقع صرفنظر از اینکه که اتفاقی که افتاده، تقصیر چه کسی بوده، بعضی افراد قدم پیش می گذارند و به دنبال چاره می گردند. آنها پذیرای انتقاد هستند چرا که ایمان دارند از پس انجام و به ثمر رساندن آن کار برمی آیند و معتقدند کسانی که مقصر اصلی هستند معمولا از پس درست کردن خرابی هایی که خود عامل آن بوده اند بر نمی آیند.
برخی از رفتارها در مقایسه با سایر رفتارها، خودخواهی کمتری در آنها دیده می شود و مورد اقبال بیشتری واقع می شوند. برخی رفتارهای دیگر هم باعث حفظ و بهبود روابط می شوند. تعداد محدودی از رفتارها که بسیار خودخواهانه هستند، دقیقا همانی هستند که دایم فرد مسئولیت کاری را که خودش انجام داده برعهده نمی گیرد و به دنبال مقصر است و اتفاقا این اتفاق بیشتر زمانی می افتد که خودش هم مقصر اصلی آن اشتباه بوده است.
وقتی یکی از کارمندان می گوید که مثلا من باید در مورد این موضوع با جان صحبت کنم، درست مانند این است که بگوید، من و جان در یک گروه نیستیم و از هم جداییم. در کمپانی های خوب در سراسر جهان، هر فردی خود را جزئی از گروه می داند و هرگز تصور نمی کند که مثلا از جان یا از افراد دیگر گروه جداست. اینها افرادی هستند که باید درمجموعه نگه داشته شوند.