به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ در روزنامه «قانون» آمده است: وزیر دولت اصلاحات بود، ولی برخلاف بخشی از مدعیان اصلاحطلبی، رابطه خوبی با هاشمیرفسنجانی داشت. تا آخر نیز در کنار آیتالله ایستاد، در مسیر او قدم گذاشت و امروز نیز یاد او را گرامی میدارد. دست راست روحانی در انتخابات، رفتارهای داعشیستی دهه ۷۰ را لمس کرده و این اواخر نیز نمونه جدید آن را به چشم مشاهده کرد. یونسی به رفتارها و برخوردها با هاشمی رفسنجانی در زمان حیات، اعتراض دارد. ولی هاشمی را یک مکتب و جریان میداند و به نوعی معتقد است که آیتالله، زنده است، راهش ادامه دارد و دشمنانش نیز به کار خود همچنان ادامه میدهند.
دستیار روحانی، دل پری از برخی رویدادها و اقدامات صورت گرفته در کشور دارد، ولی احساس میکند امروز وقت سخن گفتن از آنها نیست. در ادامه، گفتوگوی ما را با حجتالاسلام علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت اصلاحات و دستیار ویژه حسن روحانی پیمیگیریم.
مبارزات و عمر سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما باید برای بررسی دیدگاه آیتالله هاشمی رفسنجانی به گذشته بازگردیم و به تاریخ سیاسی- اجتماعی او نگاهی ویژه داشته باشیم. هاشمی رفسنجانی به عنوان یک صاحب نظر در عرصه دین، فقه و اجتهاد، وارد عرصه مبارزات با رژیم شاهنشاهی شد. فراموش نکنیم راهی که او انتخاب کرد، راه تقلیدی نبود، راه اجتهادی بود. او نه متاثر از یک فضای غالب سیاسی بلکه به عنوان یک مجتهد صاحب نظر که جهاد سیاسی را واجب می دانست، وارد مبارزات شد و می توان گفت هاشمی یک جریان و مکتب برای انقلاب بود. هاشمی، صاحب جریان و جریان ساز بود و نه دنباله رو یک جریان از پیش ساخته شده.
حضور آیتالله هاشمی در موفقیت نهضت تاچه حد تاثیرگذار بود؟
از همان ابتدا، عملکرد و نگاه هاشمی الهام بخش مبارزه بود. او به مبارزان و انقلابیون کمک میکرد. هاشمی، هم حوزه علمیه را با حضرت امام(س) همراه میکرد و هم با جامعه روشن فکری دینی و مردم عادی ارتباط داشت. در حوزه علمیه تنگاتنگ با امام راحل (س) همراه بود. هاشمی با همین جامعیتی که این روزها در زندگی او دیدیم، از همان ابتدا وارد عرصه سیاست شد. برای مثال مشاهده کنید که کتاب امیرکبیر را در چه برهه ای نوشته است. امیرکبیر، صدر اعظم یک حکومت استبدادی و داماد ناصرالدین شاه در زمان قبل از مشروطه است، شخصیتی که همه جریان های سیاسی و فکری به جز بهاییها او را می ستایند. امیر کبیر، شخصیتی بود که هدفی جز توسعه و نجات ایران را دنبال نمیکرد. او در همه حوزهها، از خود اثری برجای گذاشت. درست است که این روزها نام او را زیاد بر زبان می آورند، اما چند نفر امیر کبیر را آنگونه که بود می شناسند؟اما شاهد آن هستیم که آیتالله هاشمی رفسنجانی در این دوران، روش او را به عنوان مدل سیاسی خود انتخاب کرد. او کتابی در باره امیرکبیر می نویسد، در همان حال، مبارزات خود را در تمام زاویه ها به شکل مورد نیاز آن، مدیریت میکند. در حوزه، یک نوع مبارزه کرده و در ارتباط با جریان های سیاسی به گونه ای دیگر عمل می کند و همه سعی و تلاشش این است که تمام جریانها را به نهضت اسلامی وصل کند. نهضت اسلامی پیش از هر چیزی به جهاد فکری، سیاسی و فرهنگی نیاز دارد.
اینکه آقای هاشمی به برخی گروههای سیاسی آن دوره از جمله به مجاهدین خلق(منافقین) کمک میکرد، صحت دارد؟
آیتالله هاشمی رفسنجانی در جهاد سیاسی، به همه گروه های سیاسی تا زمانی که مثل گروه مجاهدین خلق، خیانتشان، آشکار نشده بود، کمک کرد. با جریانهای سیاسی( همچون نهضت آزادی و جبهه ملی) در چارچوب مبارزه با استبداددارای ارتباط بود، ولی به اردوگاه اصلی انقلابیون مذهبی تعلق داشت. یادمان باشد که کمک آیتالله هاشمی رفسنجانی به مجاهدین، تا قبل از کودتای درون سازمانی این سازمان در قبل از انقلاب اسلامی بود.
این کمکها فقط مالی بود؟
آیتالله هاشمی در جهاد فرهنگی؛ کتابها، سخنرانیها و اقدامات فراوانی داشت که در حوزه ارتباطات خارج و داخل موثر بود و در بحث جهاد دینی نیز ارتباط با علما و وارد کردن آن ها به مبارزات، از جمله فعالیت های درخشان آیتالله هاشمی رفسنجانی بود.
حوزه نیز در آن زمان از آقای هاشمی حمایت میکرد؟
موقعی که آیتالله هاشمی در خطر اعدام قرار گرفت، علما و حوزه علمیه همه به حمایت از او برخواستند. خیلی از مراجع تقلید، همبحث آیتاللههاشمی در درس آقای بروجردی بودند. برای مثال آقایان صانعی، مکارم شیرازی، سبحانی، بهشتی و مطهری که در مبارزات انقلابی نقش ویژه ای داشتند از هم مباحثه های آیتا.. هاشمی بودند. شخصیت هاشمی برای مراجع تقلید یک چهره مانوس و آشنا بود و به نظر این رویه، دلیل این جمله مقام معظم رهبری است که می فرمایند:« من هیچکس را مانند هاشمی رفسنجانی نمی شناسم». او حدود ۵۹ سال با رهبر انقلاب در ارتباط بود. هاشمی با هوشی که داشتند افراد را انتخاب میکردند و با همان ظرفیت به آن ها نزدیک می شد و رفاقت و نزدیکی اش، با ر هبر انقلاب نیز همینگونه بود.
جایگاه هاشمی رفسنجانی، در زمان نهضت چگونه بود؟
همه به نوعی پذیرفتند که اگر امام خمینی(س) در ایران نیست، پرچمداری و رهبری مبارزات سیاسی، حتی در حوزه علمیه به دست هاشمی رفسنجانی است. در مقاطع قبل از انقلاب، هاشمی در زندان بود، در داخل زندان با شخصیتهای مهم سیاسی آن روزگار ارتباط داشت. آیتالله هاشمی در زندان هم به نوعی وزنه تعادل بوده و با آیات منتظری و طالقانی هماهنگ بود و آن ها نیز توجه ویژه ای به هاشمی داشتند. هاشمی به ظاهر در زندان مشغول نوشتن تفسیر بود، اما هم داخل زندان را مدیریت می کرد و هم با بیرون زندان در ارتباط بود. از ویژگیهایی که از آیتاللههاشمی نقل می کنند، این است که با وجود افسردگی و بدبینی که در زندان به سراغ هر اسیر و زندانی میآید، اما هاشمی در آن دوران اسارت خود نیز ،خوشبین و مثبتاندیش بود. هاشمیرفسنجانی عاشق اهل بیت(ع)، امام خمینی(س)، مردم و ایران بود؛ این موضوع را از تمام جوانب میتوان دید. عشق او به ایران و آینده آن بسیاری از تلخی ها را برای او شیرین کرده بود. قبل از انقلاب، شکنجه ها را تحمل می کرد و خطر اعدام برایش مهم نبود، بعد از انقلاب نیز آن همه سختی کشید و فقط به عشق ایران و مردمانش همه سختی ها را تحمل کرد.
با توجه به سخنان شما و سایر بزرگان، مشخص میشود که بخشی از بار نهضت بر دوش او بوده است، اما هاشمی بعد از انقلاب نیز همانگونه بود؟
دوران فعالیت هاشمی رفسنجانی بعد از انقلاب را می توان به چند مرحله تقسیم کرد. دوره اول که دوره مبارزه است؛ هاشمی جزو چند نفر شخصیت تعیین کننده است. مطهری در حوزه ایدئولوژیک، بهشتی در تئوری سازی و معماریهای انقلاب و نهاد سازی و جمعیت سازی نقش اصلی را داشت و آیتالله خامنهای در جذب روشن فکرها و رهبریت آن ها نقش اساسی ایفا میکردند، ولی هاشمی در همه حوزه ها فعال بود و در جذب گروههای مبارز مسلح از همه جلوتر حرکت می کرد. او در مهندسی مبارزات سخت، نقش کلیدی داشت. هاشمی در همان زمان نیز ارتباط خوبی با تمام شخصیت های بارز انقلاب داشت و این جمع نهضت اسلامی را با امامت امام خمینی(س) مدیریت کرد. برای تبدیل نهضت به انقلاب خیلی از شخصیت ها زحمت کشیدند اما این اسامی که به آنها اشاره شد، نقش حیاتی و موثر داشتند. در ایران ما توانستیم نهضت را به یک انقلاب و انقلاب را به یک نظام تبدیل کنیم، و این روند را در ایران با امامت رهبرکبیرانقلاب(س) توانستیم محقق نماییم. بعد از انقلاب، نوبت نظام سازی رسید که این کار به مراتب سختتر از انقلاب بود و فراموش نکنیم که مدیریت انقلاب، شکست دشمنان و ایجاد نظام جایگزین و حفظ آن، کاری بسیار سنگین است.
در دهه اول عمر هاشمی رفسنجانی بعد از انقلاب، و دهه شصت، او نقش کلیدی و حیاتی در تثبیت نظام اسلامی داشت. در آن برهه، مطهری و بهشتی را از ما گرفتند و این موضوع موجب شد تا بار سنگینی بر دوش هاشمی قرار گیرد. هاشمی باید در چند جبهه مانند مجلس و جنگ، مبارزه و روابطش را با تمام گروههای سیاسی حفظ میکرد و اجازه نمی داد جمهوری اسلامی به تنگنظری و محدودیتهای مختلفی که هر انقلابی را تهدید میکند، نزدیک شود.
هاشمی با رقبای خود چگونه برخورد میکرد؟
او با رقبای سیاسی در داخل، یک تعامل مثبت برقرار می کرد و تمام تلاش خود را به کار گرفته بود که بتواند رقبای سیاسی خود را حفظ و آن ها را به تفکر برای تعالی کشور دعوت کند. هاشمی تقوای سیاسی و قدرت تحمل مخالف را داشت و این هنر هاشمی رفسنجانی بود. این ویژگی در جامعه امروز ما و کشورهای منطقه به خوبی شکل نگرفته است و ما برای رسیدن به این موضوع نیاز به زمان داریم. ریشه های نابردباری سیاسی در میان ما وجود دارد که شکر خدا این موضوع بیشتر خشونت لفظی است و ما از خشونت های سیاسی سخت، عبور کردیم. هاشمی در دهه شصت، مسئولیت مهمترین نهاد قانونی کشور راکه وظیفه هنجارسازی و فرهنگسازی دارد، به عهده داشت.
از بداخلاقیهای سیاسی گفتید، از همان ابتدا نیز این رویکرد وجود داشت؟
ما در دوره تثبیت انقلاب که آیتالله خامنه ای در ریاستجمهوری و آیتالله هاشمی در مجلس حضور داشتند، مشغول تمرین مملکتداری، ایجادقانون و فرهنگ جدید و تدوین حقوق شهروندی بودیم. آن بازه زمانی دوره بسیار مهمی بود و اگر جنگ و ترور نبود، آن ده سال را ما بسیار موفقیتآمیز میتوانستیم بگذرانیم. ما در آن برهه، از لحاظ فرهنگی آسیب زیادی دیدیم و برخی از خشونت های لفظی و بی تقوایی سیاسی که در حال حاضر آن را مشاهده میکنیم ناشی از سرایت اخلاق گروه های ضد انقلاب مارکسیستی آن دوران است. نفوذ افکار چپ در حوزه های مختلف بر روی برخی اثر گذاشت و بیشتر از همه، مجاهدین خلق، پل این نفوذ شدند وگرنه جامعه ما، جامعه نفوذ پذیری نبود. آن ها همینگونه که ترور را بر ما تحمیل کردند اخلاق فاسد را نیز در سطح جامعه منتقل نمودند. بهشتیها و مطهریها قربانی این روند شدند. همه رنجی که آقای هاشمی میکشید از رواج اخلاق فاسد غیر اسلامی نظیر تهمت، ترور، خشونت و بد اخلاقی بود که بیش از هر کسی خود هاشمی را با این رفتار مورد هدف قرار دادند.
اختلاف نظر با این تهمتها بدون شک تفاوت دارد، درست است؟
رفتار سیاسی ما با دشمن باید در مواجه با دوست و مخالف، متفاوت باشد و نباید با آنها تند و خشن برخورد کنیم. در برابر دشمن باید سخت باشیم. نباید مقابل دشمن ضعف نشان دهیم و کوتاه بیاییم. در مقابل مخالف نیز ما باید متناسب برخورد کنیم. مخالف ما، همان دوست ماست که نظر دیگری دارد. مخالف، دشمن نیست، وجود او به اندازه وجود دوست، ارزشمند است. جامعه ما باید عادت کند با مخالف سیاسی خود همانگونه که در حوزههای علمیه، دو مجتهدی که با یکدیگر اختلاف نظر دارند ولی با هم کار می کنند، برخورد کند.
رهبر انقلاب نیز بارها فرموده بودند که با آقای هاشمی اختلاف نظر دارند، اما در همین حال، باهم همکاری داریم و من کسی را در جایگاه ایشان نمیشناسم. این اختلاف سلیقه و اجتهاد، طبیعی است. در یک جامعه فرهنگی برجسته، اگر اختلاف نباشد، باید آن جامعه را مرده فرض کرد. اختلاف، دلیل هوشیاری، زندهبودن و همچنین عامل رشد است. اینکه آیتالله خامنه ای و آقای هاشمی اختلاف نظر داشته باشند یک نمونه از رحمت و یک فرصت است. این اختلاف نظر موجب می شود گروه های مختلف مردم، جذب تفکر های گوناگون شوند. ما باید مانع شویم این تفاوت دیدگاهها به دشمنی تبدیل شود و بدانیم این تفاوتها از نظر اسلام لازم و مفید است و موجب رشد افکار و آینده جامعه میشود.
حضور میلیونی مردم در تشییع پیکر هاشمی چه نکاتی را در بر داشت؟
درست است که آن تشییع با شکوه، تقدیر از هاشمی بود، اما موجب تقویت و تایید نظام شد. او یار رهبری بود و حمایت از هاشمی و تمجید مخالفانش از او مورد توجه همه دنیا شد و یک خیزش را به وجود آورد زیرا هاشمی رفسنجانی بخشی از جمهوری اسلامی و رهبری بود.
چرا برخی سعی داشتند رهبر معظم انقلاب و هاشمی را از هم جدا نشان دهند؟
آرزوی عده ای این بود که هاشمی را از رهبری جدا و از نظام بیرون کنند. اما به دو دلیل موفق به انجام این کار نشدند؛ یکی اینکه شخصیت هاشمیرفسنجانی بسیار بزرگ بود و دیگر اینکه در تمامی این برههها، رهبری از او حمایت کرد. حمایت های مستمر امام خمینی(س) و رهبری، موجب ناکامی مخالفان هاشمی شد.
بزرگترین ظلم به امام خمینی(س) این بود که هاشمی را از انقلاب جدا میکردند. زمان احمدی نژاد استراتژی اصلی دولت او، اهانت و توهین به هاشمی رفسنجانی بود و در آن مناظره معروف که هیچ ربطی به هاشمی نداشت همگان دیدند که شخص احمدینژاد به آیتالله هاشمی اهانت کرد. فراموش نکنیم در تمام آن بازهزمانی، این تفاوتهای اجتهادی با رهبر انقلاب مانع روابطشان و قطع رشته الفت آنها نشد و همه شاهد بودند که رهبری بعد از فوت ایشان فرمودند هیچ وقت، هیچکس نمی تواند جای هاشمی را برای من پر کند.
عدهای معتقدند هاشمی رفسنجانی بعد از سال ۸۸ از جایگاه حاکمیتی فاصله گرفت و به سمت مردم آمد و این رویکرد سبب افزایش علاقه مردم به وی شد، نظر شما چیست؟
مسئولیتهایی که هاشمی داشت، این وضعیت را برایش ایجاد کرده بود تا به سمت مردم بیاید. در دهه تثبیت و دوران بازسازی، هاشمی رییسجمهور بود و بعد از اینجایگاه هم به سراغ حفظ توازن اجتماعی رفت. توازن اجتماعی به این معنی که بین جمهوریت و اسلامیت باید تعادل برقرار شود و هیچ کدام از مولفهها به ضرر دیگری تمام نشود. نه اسلامیت را در برابر جمهوریت قرار دهیم و نه بالعکس! افراط و تفریط در دوران احمدی نژاد و حتی در مواردی خاص در دوره اصلاحات نیز وجود داشت ولی با رابطه خوبی که هاشمی با بازار، موتلفه، رزمندگان، خانواده شهدا، رییسدولتاصلاحات و غیره برقرار کرده بود، سعی کرد توزان را حفظ کند و همه جریانها را متعلق به جمهوری اسلامی بداند. هاشمی به دلیل ارتباطی که با رهبری داشت، همه جریان های سیاسی را به ایشان وصل می کرد و نمی گذاشت جریان های سیاسی از انقلاب دور شوند. دهه آخر عمر هاشمی رفسنجانی از حساسترین دورانها بود که گروه های افراطی سعی داشتند جریان های سیاسی را به سمت واگرایی بکشانند و این واگرایی برای انقلاب و اسلام بسیار خطرناک بود. ولی هاشمی با تدبیر حساب شده از نفوذ افکار داعش و طالبانیسم جلوگیری کرد و راهکار این موضوع را حضور همه جریانهای سیاسی در انتخابات و وصل بودن آنها به نظام و رهبری میدانست. هاشمی دنبال این بود که این موضوعات تعمیم پیدا کرده و هرکسی که ملتزم به قانون است از تمام منابع و منافع حقوق شهروندی استفاده کند و برای همین رویکرد بود که هیچکس در مواجه با افکار هاشمی، احساس ضرر و شکست نمیکرد و مردم نیز به وی علاقه بیشتری پیدا کرده بودند.
به نظر شما این موضوعات و اهتمام به حقوق شهروندی، در این دولت نیز مورد توجه است؟ اقدامات صورتگرفته را چگونه ارزیابی میکنید؟
موضوع حقوق شهروندی از ابتدا تا به امروز شعار دولت بوده است. تا زمان تبدیل شدن این شعار به قانون و فرهنگ، دولت باید تمام توان خود را به کار گیرد. دولت باید ابتدا در بخشهای اجرایی، این موضوع را نهادینه کند و زمانی توجه به حقوق شهروندی ماندگار میشود که دولت بتواند این موضوع را به فرهنگ تبدیل کند. اگر حقوق شهروندی را هر فرقه و دینی بپذیرد و این موضوع به یک رفتار اجتماعی، فرهنگی و قانونی تبدیل شود، مشکلات در این زمینه از بین می رود و می توانیم در این حوزه، الگویی در سطح منطقه باشیم. اگر در حقوق شهروندی، تبعیض و بی عدالتی باشد، آن جامعه توسعه نمی یابد. توسعه با مشارکت مردم اتفاق میافتد و برای اشتراک همگانی باید حقوق همگان در نظر گرفته شود. حقوق شهروندی، نیاز امروز جامعه ماست و نباید به صورت انتخاباتی به آن نگاه کرد.