به گزارش خبرگزاری برنا، هاول پس از آزادی از زندان در بهار 1983 ، سه نمایشنامه نوشت که جایگاه مهمی در میان کارهای نمایشی او پیدا کردند (لارگو دسیلاتو، وسوسه و بازسازی) در آن زمان مهمترین دغدغه ذهنی او بررسی امکان نوآوری در دورانی بود که شرایط تاریخی در آن به سرعت تغییر میکرد. مساله دیگر رابطه بین دو بعد از شخصیت هاول بود. نخست به عنوان نمایشنامه نویسی که در جهان فراواقعی قرار دارد و سپس به عنوان شهروندی پویا در دنیای واقعی که زندگی خود را صرف کنش سیاسی کرده است.
هاول درباره نمایشنامه وسوسه در مصاحبههایی که داشته و نامههایی که به دوستان خود نوشته است، مطالبی را عنوان کرده که چکیده ای از آن نقل میشود:
نمایش وسوسه را در پاییز سال 1985 نوشتهام. شاید سریع نوشتن من پس از آزادی از زندان، در واقع برای حفاظت از خودم، فرار از ناامیدی و در حکم سوپاپ اطمینانی بود که باید آن را بازمیکردم.
از سال 1977 نوعی اندیشه فاوستی در ذهنم چرخ میزد. درست زمانی که برای اولین بار در زندان بودم، زمانی که شیاطین در زندان به گونهای خاص سعی در وسوسهام داشتند؛ چند بار سعی کردم آن را بازنویسی کنم، ولی هر بار نتیجهاش را دور انداختم. نمیدانستم چگونه آن را به پایان برسانم. در حالت خلسه آن را در 10 روز نوشتم (هر روز یک پرده). سپس احساس کردم که باید به سرعت از خودم دورش کنم و آن را تمام شده بدانم. اگر به زیرورو کردن آن ادامه میدادم، بسیار درگیرش میشدم و باید مثل گوته 50 سال دیگر آن را مینوشتم. با این تفاوت که من دیگر 50 سال از عمرم باقی نمانده است. پس سریع آن را بازنویسی کردم و به جهان فرستادم.
با سرعت نوشتن، برای من امری کاملا غیرمعمول است. منی که عادت دارم برای نوشتن یک نمایشنامه دو تا سه سال وقت صرف کنم. در مورد نتیجه کارم کاملا مطمئن نبود. در گذشته نظر دیگران برایم مهم بود. به خاطر شنیدن یک کلمه قشنگ و گرم درباره این نمایشنامه، آماده بودم تا گوینده را بیدرنگ غرق در بوسه کنم و شاید بعد از شنیدن کلمهای سرد و زشت، به ورطه نیستی میافتام و به زندگی بیمعنی خود پایان میدادم. در هر صورت، از یک چیز مطمئن بودم: دیگر قادر نیستم این نمایش را حتی لمس کنم. نمیتوانستم چیزی به آن اضافه کنم.
زماین که تنها یک نسخه دستنویس داشتم، دچار وحشت شدم که مبادا دستنوشته را از من بگیرند و هرگز دوباره آن را نبینم. برای این که در مقابل چنین خطری به نحوی محکم کاری کرده باشم، تمام نمایش را روی نوار خواندم، چون ضبط صوت کوچکی در اختیار داشت. نمایشنامه بعدها رونویسی و برای مترجمان و ناشران فرستاده و سرانجام هم به چاپ رسید. البته بیشتر، کپی نوار با صدای من پخش شد. هنوز هم از آن نواری استفاده میشود که در اصل تنها به دلیل محکم کاری ضبط شده بود.