خبرگزاری برنا: حامی محیط زیست با تابلوی حمایت از گرازهای مظلوم، خانمی با شعار مبارزه در برابر مردهای تنبل، ورزشکاری با لباس رزمی، لوتی قدیم تهران با موهای فر و سبیل های پرپشت، زنی برای انتقام و صد ها نمونه عجیب و غریب دیگر، کسانی هستند که خود را شایسته شرکت در انتخابات ریاست جمهوری می دانند. به راستی آن ها چه کسانی هستند و چگونه فکر می کنند؟ سطحی ترین تحلیل آن است که آنها را افرادی غیرنرمال تصور کنیم که از منظر جامعه شناسی چنین تصوری اشتباه و غیرقابل قبول است. در یادداشت حاضر قصد دارم تحلیلی کوتاه در مورد سه علت عمده ورود این دسته از افراد به عرصه انتخابات ریاست جمهوری ارایه کنم. تحلیلی که می تواند ما را با جنبه های ناپیدای انسان و جامعه ایرانی آشنا کند:
1) جامعه سیاست زده
فارغ از اشکالات قانونی مربوط به شرایط کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، اساساً ورود فرد به این عرصه با هر شرایط و موقعیتی، یک کنش سیاسی محسوب می شود. کنشی که از یک بلوغ سیاسی زودرس در جامعه ایرانی خبر می دهد. زمانی که گفتمان حوزه عمومی فرهنگ به گفتمانی سیاسی بدل می شود، طبیعی است که جامعه رشد و پیشرفت خود را، نه در مشارکت مدنی که در مشارکت سیاسی جستجو می کند. تفسیر اکثریت وقایع و حوادث زیست جهان انسان ایرانی با دلایل سیاسی، از جمله پیامدهای سیاست زدگی مفرط در جامعه ایرانی است. سیاست زدگی به معنای جستجوی صرف قدرت در مناسبات سیاسی است و اینکه تعادل لازم در قدرت نهادهای اجتماعی مشاهده نمی شود. همه چیز با سیاست تفسیر می شود و پیشرفت در ساختار هر نهاد به سیاست بستگی دارد. مثل اینکه برای پیشرفت در هر حوزه ای، ارتباطات سیاسی و جناحی بر شایستگی های فنی و تخصصی ارجح داده شود و تأسف بار اینکه به عنوان یک امر عام نیز در فضای عمومی جامعه پذیرفته شده و مورد تأیید قرار گیرد. بدیهی است در جامعه ای که مردمانش از ریزش پلاسکو تا باخت فلان تیم لیگ برتری فوتبال و حتی ناکامی هایشان را با نشانه های سیاسی تفسیر می کنند، ولع برای ورود به عرصه ای که قدرت در آنجا تلمبار و متمرکز شده بیشتر باشد. قدرتی که تصور می شود؛ مجرای رسیدن به ثروت، منزلت و رفاه است.
2) جامعه خودشیفته
هنگامی که از جامعه مدرن سخن می گوییم؛ ضروری است بر روی واژه خودشیفتگی توقف کنیم و در مورد آن بیشتر تأمل کنیم. اساساً یکی از ویژگی های جامعه مدرن، تولید انسان های خودشیفته است و هنگامی که عرصه برای پاسخ منطقی به آن فراهم نشود، تنها یک روزنه کوچک کافی است تا مانند آتش فشانی، خود را نمایان سازد. افسانه نارسیس، سنگ بنایی است که مکانیسم خودشیفتگی را توضیح می دهد. نارسیس جوانی بود که شیفتة زیبایی فوقالعادة خود شده بود. خدایان پس از خودکشی یکی از عشاقش که در اثر نرسیدن به وصال او رخ داد، تصمیم گرفتند او را تنبیه کنند. او هنگام آب نوشیدن از رودخانه، عاشق تصویر خود در آب شد و از آنجا که نمیتوانست تمایلات خود را ارضا کند، دست به خودکشی زد.
این داستان دارای دو بُعدِ مهم است؛ نخست اینکه نارسیس شیفتة خودش نمی شود، بلکه شیفتة تصویر خود میشود. و اینکه نارسیس شیفتة همة داشتههای خود نمیشود، تنها جذب و فریفتة همان بُعدی میشود که تصویر آن را میبیند. مردی که با موهای مجعد و آنچنانی وارد وزارت کشور می شود از منظر خودش، دارای موهای جذابی است که اتفاقاً برای ورود به عرصه انتخابات کافی است. برای مرد 120 کیلویی همان اضافه وزن و برای مرد 6 زنه ای که 18 فرزند دارد، همان تصویر جذابی که از خودشان دارند کافی است که به سطح اعتماد به نفسی باورنکردنی و کاذبی دست یابند. این همان تصویری است که شرایط زندگی اجتماعی در طی سال ها برایشان ایجاد کرده و امروز مثال آیینه ای، خودشان را به خودشان درگیر کرده است. جایی که فرد خود را از دیگران متمایز می یابد و پس از دریافت بازخوردهای مثبت در مورد این تمایز آشکار، در گرداب سیستم عصبی اش گرفتار می شود. مرتباً تصویر جذاب (آن هم یک ویژگی محدود) خود را می بیند و به مانند کسی که انگشتانش در هوای سرد بی حس شده و دیگر دردی احساس نمی کند، او هم دیگر اجازه ورود و تحلیل اطلاعات جدید را به مغز نمی دهد و در نتیجه شناختش در همان سطح تصویر جذابی که از خود دارد محدود می شود. او اتفاقاً برای تمسخر خود و دیگران به صحنه انتخابات نمی آید، بلکه باور دارد که تصویر (قدرت به مثابه آنچه در آیینه می بیند) و نه خود واقعی اش، بی تردید شایسته حضور در چنین عرصه ای است و می تواند توجهات بسیاری را به خود جلب کند. نکته مهم چنین تحلیلی، توجه به این مهم است که آن ها تنها مقصران وضعیت موجودشان نیستند و اگرچه فعالانه در ساخت تصویر خودشیفته از خود مشارکت میکنند، مقصران دیگری هم در اینجا وجود دارند. ساختارهای اجتماعی معیوبی که برای کنترل و نظم بیشتر، آیینه هایی را در برابر مردم قرار می دهند که آن ها را درگیر بازتاب های حداقلی و دروغین خود کرده و در یک سیستم بسته درونی گرفتار کنند. باور کنید انسان های بی شماری در اطراف ما خود را شایسته رشد و پیشرفت بی پایان می دانند و هنگامی که علت را از آن جویا می شویم، تنها به یک ویژگی یا بعد متمایز خود اشاره می کنند.
3) جامعه نمایش
در جامعه نمایش دیگر گروهی مخاطب و گروهی دیگر رسانه محسوب نمی شوند، همگان در هر زمان مخاطب محسوب می شوند و اتفاقاً نمایش با مشارکت سه طرفه بازیگر، رسانه، مخاطب است که شکل می گیرد. بازیگری که با قیافه عجیب و بدون داشتن شرایط حداقلی وارد وزارت کشور می شود و نقش اول را ایفا می کند؛ خبرنگاری که در نقش دوم ظاهر شده و با پرسیدن سئوالات تمسخرآمیز و انتشار تصاویر، صحنه را گرم می کند و در نهایت مخاطبی که در فضای مجازی، تصاویر را مشتاقانه توزیع و تفسیر کرده و با جوکهایش نمایش را داغ کرده و تکمیل می کند. این نمایشی است که حذف هر کدام از بازیگران صحنه، به تلخ شدن و تمام شدن بازی می انجامد. در این صحنه همه همزمان بازیگر و همه همزمان مخاطب هستند. این ویژگی ذاتی و مصرفی رسانههای مدرن است و هرجا که دوربین ها و مخاطبان انبوه حضور داشته باشند، عرصه برای ورود انسان های خودشیفته نیز فراهم می شود. شاید با اصلاح قانون انتخابات، دیگر شاهد چنین تصاویری نباشیم، اما حذف قانونی این قیبل رفتارها، این حقیقت را کتمان نمی کند که اکثریت ما در جستجوی قدرت هستیم و قدرت را نه در خویشتن که در اطرافمان جستجو می کنیم و این روایت زندگی ما در یک جامعه خودشیفته است.