«ویل دورانت» ایرانیان را چطور می‌دید؟

|
۱۳۹۶/۰۸/۱۴
|
۱۹:۵۴:۵۷
| کد خبر: ۶۳۳۶۱۷
ویل دورانت در نخستین جلد کتاب تاریخ تمدن با عنوان «مشرق زمین، گاهواره تمدن» درباره فرهنگ، تمدن، هنر، معماری و شاهان ایرانی مطالب جالبی را نوشته است. وی در کتاب‌هایش سعی کرده تا از توصیف صرف فراتر رود و با نگاهی تحلیلی، تاریخ را روایت کند.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ روزنامه ابتکار نوشت: «۵ نوامبر یا همان ۱۴ آبان ماه، سالروز تولد «ویل دورانت» است. «ویل دورانت» را بسیاری از پژوهشگران و محققان می‌شناسند. او تاریخ‌پژوه و فلسفه‌دان ارزشمند و ارزنده‌ای بود که خدماتی کم‌نظیر در عرصه پژوهش‌های تاریخی از خود به یادگار گذاشت. شاید برخی مهم‌ترین اثر او را «تاریخ تمدن» بدانند و ممکن است بعضی دیگر ویل دورانت را با «لذات فلسفه» بشناسند اما هر چه باشد و با هر نامی که او را بشناسند، نمی‌توان منکر نقش مثال‌زدنی او در حوزه‌ پژوهش‌های تاریخی شد.

بی‌گمان و به اعتراف بسیاری از محققان، مهم‌ترین اثر ویل دورانت، «تاریخ تمدن» (که به همراه همسرش آریل دورانت نوشته) در یازده جلد انتشار یافته و نام این کتاب‌ها عبارت است از: «مشرق زمین، گاهواره زمین»، «یونان باستان»، «قیصر و مسیح»، «عصر ایمان»، «رنسانس»، «اصلاح دین»، «آغاز عصر خرد»، «عصر لویی چهاردهم»، «عصر ولتر»، «روسو و انقلاب» و «عصر ناپلئون». کتاب «تاریخ تمدن» او به بیشترین زبان‌های جهان ترجمه شده و کتاب درسی معروف‌ترین دانشگاه‌های جهان است.

وی در نخستین جلد کتابش با عنوان «مشرق زمین، گاهواره تمدن» درباره فرهنگ، تمدن، هنر، معماری و شاهان ایرانی مطالب جالبی را نوشته است. وی در کتاب‌هایش سعی کرده تا از توصیف صرف فراتر رود و با نگاهی تحلیلی، تاریخ را روایت کند.

شاید مناسب باشد که در زادروز او بیش از هر چیز به بازخوانی برخی از مهم‌ترین آثارش پرداخت. آثاری که نگاه دنیا را نسبت به شرق و ایران تغییر داد.

ویل دورانت حجاب در دوره زرتشت را چگونه می‌دید؟

ویل دورانت در نخستین جلد کتابش درباره ایران، فرهنگ و حکومت‌های مختلف آن اظهار نظر کرده است و درباره پوشش زنان در زمان زرتشت چنین می‌نویسد: «در زمان زرتشت پیغمبر، زنان - همان‌گونه که عادت پیشینیان بود - منزلتی عادی داشتند و با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد می‌کردند و صاحب ملک و زمین می‌شدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند. پس از داریوش مقام زن به خصوص در میان طبقه ثروتمند تنزل پیدا کرد. زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی‌شد که آشکارا با مردان رفت و آمد کنند و زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را - ولو پدر یا برادرشان باشد - ببینند. در نقش‌هایی که از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ صورت زنی دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد.»

پادشاهان ایرانی به روایت ویل دورانت

وی در این کتاب سترگ درباره شاهان ایران نقل کرده است: «زندگی ایران به سیاست و جنگ بیشتر از مسائل اقتصادی بستگی داشت، و ثروت آن سرزمین بر پایه‌ قدرت بود، نه بر پایه‌ صناعت. به همین جهت پایه‌های دستگاه دولتی متزلزل بود و به جزیره‌ کوچکی می‌ماند که در وسط دریای وسیعی باشد و بر آن دریا حکومت کند و این حکومت و تسلط، بنا و بنیاد طبیعی نداشته باشد. سازمان شاهنشاهی، ‌که بر این مجموعه تسلط داشت، از نیرومندترین سازمان‌ها و تقریباً منحصر به فرد بود. بر راس این سازمان شخص شاه قرار داشت و چون شاهانی در زیر فرمان او بودند، به نام «شاه شاهان» یا «شاهنشاه» خوانده می‌شد و جهان قدیم به این لقب اعتراضی نداشت، تنها یونانیان شاهنشاه ایران را «باسیلئوس»، یعنی «شاه» می‌خواندند.

قدرت مطلقه در دست شاه بود و کلمه‌ای که از دهان وی بیرون می‌آمد کافی بود که هر کس را، بدون محاکمه و توضیح، به کشتن دهد ـ‌ این راه و رسمی است که بعضی از دیکتاتورهای زمان حاضر نیز در پیش گرفته‌اند؛ گاهی نیز به مادر یا زن سوگلی خویش این حق فرمان قتل صادر کردن را تفویض می‌کرد. کمتر، از میان مردم و حتی اعیان مملکت، کسی را جرات آن بود که از شاه خرده‌گیری یا وی را سرزنش کند؛ افکار عمومی، در نتیجه ترس و تقیه، هیچ گونه تاثیری در رفتار شاه نداشت. هرگاه شاه فرزند کسی را در برابر چشم وی، با تیر می‌زد، پدر ناچار در برابر شاه سر فرود می‌آورد و مهارت او را در تیراندازی ستایش می‌کرد؛ کسانی که به امر شاه تنشان در زیر ضربه‌های تازیانه سیاه می‌شد، ‌از مرحمت شاهنشاه سپاسگزاری می‌کردند که از یاد آنان غافل نمانده است.»

«اگر همه‌ شاهان ایرانی روح نشاط و فعالیت کوروش و داریوش اول را داشتند، می‌توانستند هم حکومت کنند و هم پادشاه باشند، ولی شاهان متاخر بیشتر کارهای حکومت را به اعیان و اشراف و زیر دست خود یا به خواجگان حرمسرا وا می‌گذاشتند و خود به عشقبازی و باختن نرد و شکار می‌پرداختند.»

وی ادامه می‌دهد: «ارتش پایه‌ اساسی قدرت شاه و حکومت شاهنشاهی به شمار می‌رفت، چه دستگاه شاهنشاهی تا زمانی سرپا می‌ماند که قدرت آدمکشی خود را محفوظ نگاه دارد. تمام کسانی که مزاج سالم داشتند، و سنشان میان پانزده و پنجاه سال بود، ناچار بودند در هنگام جنگ به خدمت سربازی درآیند. یک‌بار چنان اتفاق افتاد که پدر سه فرزند درخواست کرد که یکی از آنان را از خدمت سرباز معارف دارند، و شاه در مقابل این درخواست فرمان داد تا هر سه پسر او را کشتند؛ پدر دیگری چهار پسر خود را به میدان جنگ فرستاد و از شاه تقاضا کرد که پسر پنجم او را برای رسیدگی به کارهای کشاورزی نزد او بازگذارند؛ شاه فرمان داد تا آن پسر را دوپاره کردند، و هر پاره را در یک طرف راهی که قشون از آن می‌گذشت آویختند.»

ویل دورانت از کوروش به نیکی یاد می‌کند

او در بخشی از کتاب خود درباره کوروش می‌گوید: «کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده‌اند... در اداره امور به همان گونه شایستگی داشت که در کشورگشایی‌های حیرت‌انگیز خود. با شکست‌خوردگان به بزرگواری رفتار و نسبت به دشمنان سابق خود مهربانی می‌کرد. پس مایه شگفتی نیست که یونانیان درباره وی داستان‌های بی‌شمار نوشته و او را بزرگ‌ترین پهلوان جهان پیش از اسکندر دانسته باشند... آن چه به یقین می‌توان گفت این است که کوروش زیبا و خوش اندام بوده، چه پارسیان تا آخرین روزهای هنر باستانی خویش به وی همچون نمونه زیبایی اندام می‌نگریسته‌اند. دیگر این که وی موسس سلسله هخامنشی یا سلسله «شاهان بزرگ» است که در نامدارترین دوره تاریخ ایران بر آن سرزمین سلطنت می‌کرده است. آن اندازه که از افسانه‌ها بر می‌آید کوروش از کشورگشایانی بوده است که بیش از هر کشورگشای دیگری او را دوست می‌داشته‌اند و پایه‌های سلطنت خود را بر بخشندگی و خوی نیکو قرار داده بود. دشمنان وی از نرمی و گذشت او آگاه بودند و به همین جهت در جنگ با کوروش مانند کسی نبودند که با نیروی نومیدی می‌جنگد و می‌داند چاره‌ای نیست جز اینکه بکشد یا خود کشته شود... وی هرگز شهرها را غارت نمی‌کرد و معابد را ویران نمی‌ساخت.»

ویل دورانت در ادامه درباره کوروش می‌نویسد: «... نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه‌ای باقی گذاشته، آن بود که گاهی بی‌حساب قساوت و بیرحمی داشته است. این بی رحمی به پسر نیمه دیوانه وی کمبوجیه به ارث رسید، بی‌آن که از کرم و بزرگواری پدر چیزی به او رسیده باشد، وی پادشاهی خویش را با کشتن برادر و رقیب خویش به نام بردیا آغاز کرد.»

افسانه‌پردازی‌های هرودت

«به گفته هرودوت، پارسیان خود را از هر جهت بهتر و والاتر از همه مردم روی زمین می‌دانستند و چنان باور داشتند که ملت‌های دیگر به آن اندازه به کمال نزدیک‌ترند که مرز و بوم ایشان از لحاظ جغرافیایی به سرزمین پارس نزدیکتر باشد و بدترین مرد کسانی هستند که از پارس دورترند.»

«... چنان به نظر می‌رسد که پارسیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمی‌آموخته‌اند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود که به آن کمتر نیازمند بودند، و علوم را همچون کالاهایی می‌دانستند که وارد کردن آن‌ها از بابل امکان‌پذیر بود؛ گرچه تمایلی به شعر و افسانه‌های خیالی داشتند، این کار را بر عهده مزدوران و طبقات پست اجتماع می‌گذاشتند، و لذت سخن گفتن و نکته‌پردازی و لطیفه‌گویی در گفت و شنود را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن کتاب می‌شمردند. شعر را، بیش از آن که از روی نوشته بخوانند، از راه آوازخوانی می‌شنیدند؛ با مردن خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.»

نگاه و رویکرد ویل دورانت به تاریخ باستان شرق به طور کلی و ایران به صورت خاص، بسیاری از مشکلات و پدیده‌های غیرقابل باور در مورد این تاریخ را از میان برده و مسیری تازه را فراروی پژوهندگان قرار داده است. در بستر همین نگاه بود که بسیاری از مناسبات علمی پدید آمد و مسیری تازه در عرصه تحقیقات تاریخی پدیدار شد.»

 

نظر شما