مهدی غبرایی، مترجم شاخص، در گفتگو با خبرگزاری برنا عنوان کرد:

در سرزمین عجایب زندگی می کنیم!/ خوشحالم در دولت جدید در حوزه ادبیات، سهل گیری بیشتر شده‌ است

|
۱۳۹۶/۱۰/۱۱
|
۰۷:۲۰:۰۰
| کد خبر: ۶۵۳۷۷۲
در سرزمین عجایب زندگی می کنیم!/ خوشحالم در دولت جدید در حوزه ادبیات، سهل گیری بیشتر شده‌ است
مهدی غبرایی نویسنده و مترجم پیشکسوت، در گفتگو با خبرگزاری برنا بیان کرد: خوشحالم که در دولت جدید در ح.زه ادبیان سهل گیری بیشتر شده است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ مهدی غبرایی سال هاست مشغول نوشتن و ترجمه است. این مترجم فعال و پیشکسوت تا به حال آثار زیادی از جمله بادبادک باز، کافکا در کرانه، فرزند پنجم، دل سگ و .... را ترجمه کرده است. او این روزها در حال ترجمه آثار نویسنده های چینی است و منتظر گرفتن مجوز 2 کتابی است که مدت ها پیش ترجمه کرد.

گفتگوی خبرنگار خبرگزاری برنا با این مترجم پیشکسوت را در ادامه می خوانید:

طی این سال ها به شما چطور ثابت شده مردم بیشتر به خواندن کتاب های ایرانی یا ترجمه شده علاقه دارند؟

آنطور که به نظر می آید مخاطبان بیشتر کتاب های ترجمه شده را ترجیح می‌دهند. شاید به این دلیل باشد که نویسندگان ایرانی مجال تجربه کمتری پیدا می کنند و برای نوشتن بسیاری از مسائل، دست و پای آنها بسته است. یعنی به عبارتی دست شان در پوست گردو مانده است. وقتی نویسنده درباره نوشتن مسائل بین رابطه بین 2 جنس یا روابط زناشویی و عاشقانه محدودیت دارد و با سانسور شدید مواجه می شود بنابراین برای آن که دست به قلم شود مجبور است چاره ای بجوید و هر چه بیشتر به ذهنیت رجوع می کند تا عینیت. هر نویسنده می تواند یک تجربه مستقیم داشته باشد و یک تجربه غیرمستقیم. برای تجربیات مستقیم باید مسافرت و معاشرت داشته و در مجامع مختلف حاضر باشد و برای تجربیات غیر مستقیم از خواندن آثار نویسندگان خارجی و داخلی الهام می‌گیرد. در نتیجه این عوامل باعث می‌شود نویسنده محدودتر بنویسد. اینطور است که عنایت خواننده به نویسنده های داخلی با وجود این همه سانسور در ذهنیات آنها کمتر می شود و به سمت نویسندگان خارجی می رود.

به نظر شما کتابخوانی در ایران به بحران تبدیل شده است یا خیر؟ اینکه می‌گویند مردم با کتاب قهر هستند و نیاز دارند با کتابخوانی آشتی کنند حرف درستی است؟

به نظر من نه، مردم کم و بیش کتاب می خوانند و معتقد هستم کتاب خوب پیدا کنند آن را مطالعه می کنند. اما برای مطالعه نیاز به یک جامعه شناسی است که هم به شناخت فرهنگ کشور مبدأ برسد و هم به شناخت نویسنده یا مترجم.

به نظر شما ترجمه های دم دستی و سپردن کار به نابلدها و بعد با نام خود ثبت کردن، مخاطب را به آثار ترجمه شده بی اعتماد و بی اعتنا نمی‌کند؟ یا بهتر است بپرسیم خوانندگان تا چه زمانی می توانند فقط به نسل مترجمان پیشکسوت و کاربلد اعتماد کنند و اگر این نسل نباشد باید فاتحه ترجمه را خواند؟

نه، من در این زمینه شاید خوشبین باشم و معتقدم از میان همین نسل آنهایی که استعداد و لیاقت دارند و مطالعه کرده اند و چیزهایی بدست آورده اند ماندگار خواهند شد. همچنان که ما جای نسل پیشین امثال استادان بزرگی چون محمد قاضی، محمدرضا صیدروشکی و ابوالحسن نجفی را گرفته ایم و این جوانان هم جای ما را خواهند گرفت. این بازار آشفته ای که به آن اشاره می کنید در مورد آن بحث ها و صحبت های مفصلی شده و به علت مسائل اقتصادی و بیکاری است که طی این سال ها در جامعه ایجاد شده. خیلی از افراد چون به یک زبان خارجی مسلط هستند و زبان مادری فارسی را هم بلدند به تصور اینکه ترجمه خصوصا ترجمه ادبی کار ساده ای است به سراغ آن می روند. بنده بخشی از این مسائل را به مشکلات اقتصادی موجود در جامعه ربط می دهم و مقداری هم تأثیر حضور بعضی از ناشران غیر مسئول است، هرچند که ناشران خوب هم وجود دارند که ارج و قدر آنها سر جای خود است و دارای هیات ویراستاری هستند. بعضی از ناشران بی مسئولیت هم پیدا می شوند که آثار را می‌خرند یا پول نمی دهند و گاهی اوقات به ازای چاپ 500 جلد کتاب، 300 جلد را به ازای دستمزد به مترجم تحویل می دهند. بسیاری از جوانان ما بیکار شده اند و اینها باید آسیب شناسی اجتماعی شود. به نظرم بررسی این مسائل بیشتر جزو وظایف جامعه شناسان است.

خواننده ها چطور می توانند ترجمه های خوب و مناسب را تشخیص دهند؟

معمولا خواننده ای که حرفه ای باشد، یعنی خواننده ای که کتابخوان است و از جوانی با نام مترجم ها و نویسنده ها آشنا می شود، به اسم مترجم توجه می کند. در جامعه ایران اسم بعضی از مترجم ها، هم عرض نام نویسنده ها ارزش پیدا می کند. سال هاست که حرفه ای کار می کنم و به راحتی می توانم اسم مترجم هایی را که از قدیم در این حوزه به فعالیت مشغول هستند چشم بسته بگویم. کتاب هایی را که ترجمه کرده اند خریداری می کنم چون به توانایی، مسئولیت، شناخت از کاری که انجام می دهد و انتخابی که دارند، اعتقاد دارم. امیدوارم من هم یکی از این مترجمان باشم.

وقتی ترجمه یک کتاب را بر عهده می گیرید برای انتخاب به نظر اطرافیان توجه کرده اید یا نظر شخصی تان برای انتخاب ملاک است؟

اصولا سلیقه خودم است. گزینش من بیشتر بر اساس سلیقه شخصی است چون برای این کار در ایران نمی توانیم برنامه ریزی کنیم. به طور مثال اگر بخواهم همه آثار همینگوی را ترجمه کنم با تیغ سانسور روبرو می شوم و اگر همین الان از این نویسنده یا نویسندگان دیگری چند کتاب را برای مطالعه کنار گذاشته باشم، کافی است بدانم لطمه شدیدی می خورند تا ترجمه آنها را کنار بگذارم چون وقتی احساس می کنم به استارتاپ کتاب لطمه می خورد حتما از ترجمه آن کتاب منصرف می شوم ولی اگر بدانم حرف های کوچکی به ساخت اصلی کتاب و داستان لطمه نمی زند کتاب را ترجمه می کنم و به بعضی حرف ها تن می دهم. در بعضی موارد هم پیش می آید اطرافیان ترجمه کتابی را توصیه می کنند که باید اول آن کتاب را بخوانم و بدانم آن را می پسندم یا نه؟ واقعیت این است هر مترجمی اگر بخواهد هر کتابی را ترجمه کند حداقل آن کتاب را باید 5 الی 6 بار بخواند. در بعضی موارد حتی بیشتر از این تعداد باید آن کتاب را بخواند. یکی از ملاک هایم برای ترجمه یک کتاب این است که باید آن کتاب را دوست داشته باشم وگرنه ترجمه اش نمی کنم. این را هم بگویم که حتی من هم ممکن است در گزینش اشتباه و کتابی را ترجمه کنم که با استقبال روبه رو نشود و البته این برای من پیش آمده است.

جدید ترین آثار شما کتاب «چوب نروژی» و «ناقوس این مرد کیست» اثر ارنست همینگوی است که چاپ این آثار به ترتیب 6 و 8 سال طول کشید. علت این تمرکز 6 و 8 ساله چیست؟

باید از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دلیلش را بپرسید که چرا این کار را کردند؟ به دولت قبلی کاری ندارم چون از دولت قبلی تا دوره دولت جدید حدود 4 سال و نیم می گذرد و من همچنان برای چاپ 2 اثرم معطل بوده ام. در واقع اصلاحاتی که مدنظر بود را پذیرفتم اما دلیل این معطلی را هنوز نمی دانم. متأسفانه تا به امروز شخصی در این رابطه جوابگوی من نبوده است. زمان ترجمه این کتاب ها با توجه به حجم آنها متفاوت است چون حجم کتاب «ناقوس مرگ کیست؟» همینگوی بالای 600 صفحه است و ترجمه این کتاب حدود یک سال و نیم و حروفچینی و اصلاح آن 6 ماه طول کشید. در مقدمه این کتاب نوشته ام سال 85 کار ترجمه تمام شده و نمی دانم چرا مجوز انتشار اینقدر طول کشید؟ ترجمه کتاب «چوب نوروژی» کمتر طول کشید چون حجمش کمتر و کتاب روان تری بود و جملات و کلمات اسپانیایی در آن وجود دارد. ساختار این کتاب بسیار سنجیده است و ترجمه آن کمتر از 6 ماه طول کشید.

کار جدیدی در دست ترجمه دارید؟

بله، ولی معمولا لو نمی دهیم چون امکان دارد بعضی از مترجمان نابلد به سراغ آن بروند و کار خراب شود. اگر به صورت کلی بگویم در حال ترجمه آثار نویسنده های چینی هستم که ترجمه یکی از آنها به پایان رسیده و یکی دیگر از آنها هنوز نیمه کاره است و یک نویسنده آنگولایی پیدا کرده ام که ترجمه آن را هم تحویل وزارت ارشاد داده ام. غیر این آثار، 2 کتاب که نشر آنها را به انتشارات ثالث، که نشر فعالی است، سپرده ام با عنوان «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس کارول که وزارت ارشاد یک ایراد از آن گرفته و از من خواسته اند 2 فصل از این کتاب را حذف کنم و «سنگ صبور» اثر عتیق رحیمی، نویسنده افغان، که این کتاب حدود 120 صفحه دارد که گفته اند 20 صفحه آن حذف شود. برای این 2 کتاب هم منتظر گرفتن مجوز نشر هستم. برای من واقعا تعجب آور است که در سرزمین عجایب زندگی می کنیم زیرا به کتاب «سرزمین عجایب» که با یک ترجمه دیگر در بازار موجود است، ایراد گرفته اند!

وضعیت نشر در دولت حسن روحانی چه تغییری داشته است؟

بهبود نسبی پیدا کرده و این قسمت را با خوشحالی می گویم، انگار که حداقل سهل گیری بیشتر بوده است. اما راجع به آثار ترجمه و حداقل درباره آثار خودم نسبت به قبل تغییری ندیده ام برای اینکه ایرادها هنوز گاهی بی منطق و گاهی هم آزار دهنده است.

نظر شما