به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ ابتدا همسر رضا درباره شروع زندگی و نحوه آشناییاش توضیحاتی ارائه داد و گفت: اصالتا نیشابوری، اما متولد تهران هستم. از طریق زن دایی همسرم با هم آشنا شدیم وازدواج سنتی داشتم البته من متاسفانه ملاکی برای ازدواج نداشتم فقط قسمت بود.
علیخانی از زن پرسید شما همیشه او را آقا رضا خطاب میکنید؟ و وی پاسخ داد: بله، من کمتر از آقا رضا به ایشان نگفتم به نظرم هرچه قدرمن به همسرم ارزش قائل شوم طبیعی است اطرافیان هم این ارزش را می گذراند.
علیخانی نیز در واکنش به این سخنان اظهارداشت: در دعواها هم ایشان را آقا رضا صدا می کنید؟ که زن جواب داد بله، می گویم عزیزم قربانت بروم.
علیخانی با ابراز تعجب گفت: این گفتوگو فایدهای ندارد که مرد وارد گفتوگو شد و اظهارداشت: او همیشه احترام من را داشته و بحث دعوا همیشه جداست.
پس از آن رضا لنگری در توضیح بیماری خود عنوان داشت: زمانی که در زاهدان سرباز بودم، آنجا به گرد و غبار و آفتاب حساس شدم تا اینکه بعد از سربازی این حساسیت شدت گرفت و عطسه های شدید داشتم. آن زمان دوستان پیشنهاد کردند که مصرف تریاک خوب است و من هم استفاده کردم و برایم مانند یک معجزه بود. حتی جلوی همسرم هم تریاک مصرف می کردم.
همسر رضا در پاسخ به سوال علیخانی درباره واکنشش به مصرف تریاک رضا گفت: من چیزهایی شنیده بودم اما در خانواده ام ندیده بودم. وقتی هم از ایشان سوال کردم گفت دارویی است که باید مصرف کنم، پس از مدتی هم این دارو را هرروز مصرف می کرد. از آنجایی هم که به رضا علاقمند بودم هر چیزی می گفت قبول می کردم و جرأت اعتراض نداشتم. من آدمی نبودم که قهر کنم و بعد از ۱۲ سال که خانوادهام فهمیدند اصلا باور نمی کردند. چراکه همسرم با اینکه مواد مصرف می کرد، اما او به اندازهای به خود میرسید که از چهرهاش اعتیاد مشخص نباشد البته من هم در زمان مصرف از او پذیرایی می کردم.
در ادامه نیز رضا در سخنانی با بیان اینکه مصرف مواد بیماری من را خوب میکرد و ۱۵ سال تریاک مصرف کردم؛ عنوان داشت: نمیتوانستم زندگی ام را کنترل کنم حتی کارم را از دست دادم. مقصر اصلی من بودم اما قبول نمی کردم و همسرم را مقصر می دانستم.
همسر رضا ادامه داد: آبرویم برایم مهم بود وکاری جز گریه کردن نداشتم، اما آقای علیخانی اشتباه کردم اگر یک غرور خودم را نادیده می گرفتم و جدی تر برخورد می کردم مطمئنم خیلی زودتر مشکل حل می شد. بعد از دعوا و درگیری و تهمت به او گفتم یک روزی بچه ها می آیند و به تو ثابت می کنند که اینگونه نیست و این اتفاق برای ما رخ داد مواد مصرف کرده بود و اینبار پسرم جرأت پیدا کرد و از اتاق بیرون آمد من به او گفتم برو اتاق و خواهرت را ببر، اما او رفت و بعد از چند دقیقه آمد و بعد با پدرش درگیر شد البته من هیچ وقت یه بچه هایم اجازه ندادم که به پدرشان بی احترامی کنند.
وی افزود: عماد پسرم بعد از درگیری از خانه بیرون رفت و ساعت ها گذشت و به خانه نیامد. من و آرمیتا به دنبال او رفتیم، اما تا زمانی که عماد پیدا نکردم برنگشتم. بعد هم مستقیم به دادگاه رفتم و شکایت کردم بعد هم به منزل پدرم رفتم. در روزهای اول که در خانه پدرم بود و مدام ما را تهدید میکرد. تا اینکه دادگاه به من پیشنهاد داد بهزیستی بروم اما محیط بهزیستی محیطی نبود که بخواهم بچه ای که از من جدا نمی شود را آنجا بگذارم. پس دو راه بیشتر نداشتم یا آرمیتا می رفت یا اینکه او را پیش خودم نگه می داشتم که تبدیل به یک بچه آسیب دیده می شد. من راه اول را انتخاب کردم و بعد از ده روز که به دیدن آرمیتا رفتم بدترین شرایط روحی را سپری کردم.
رضا پس از سخنان همسرش در پاسخ به علیخانی پیرامون اینکه آیا آن روزها ممکن بود تهدیدهایت را عملی کنی؟ اظهارداشت: من از لحظه ای که آنها از خانه رفتند به دنبالشان بودم، شاید این اتفاق می افتاد من آن موقع باز فکر اشتباه داشتم و آواره شده بودم. این اتفاقات باعث بیدار شدن من شد در ضمن راننده تاکسی بودم و ۱۵ سال هم در نزدیکی حرم کار کرده بودم. آن روزها پناه میبردم به امام رضا (ع) و گریه می کردم .از مواد خسته شده بودم اما با رفتن خانواده شکست خوردم و با رفتن های پی درپی به دادگاه آنها هم نگران من شدند.
وی افزود: از طرفی بچه من که قرار بود در بهزیستی باشد به مرکز مهر امام رضا منتقل شد و این نقطه امیدی در زندگیام شد. جرقه ای در زندگی ام خورد و من از طریق هماهنگی دادگاه فرزندم را در مرکز مهر امام رضا دیدم.
همسر رضا ادامه داد: از طرف بهزیستی با من تماس گرفتند و گفتند که آرمیتا را به یکی از مراکز خصوصی بردند یکی از بهترین خبرهای آن روزها بود.
داستان زندگی رضا با ترک مواد و بازگشت او به خانواده به شیرینی رقم خورد و پس از آن دختری روی صندلی ماه عسل نشست که پدرش اعتیاد را تجربه کرده بود.
وی عنوان کرد که با پدرش زندگی خوبی داشته ولی بعد از فوت برادرش ورق برمیگردد و پدرش معتاد میشود. پس از آن هم به مدت ۱۰ سال پدر خانه را ترک میکند.
او از ترک اعتیاد پدر در کمپ گفت و این که هر بار به این مکان رفت و پس از سلامت دوباره رو به اعتیاد آورد. دخترش بار آخر با او اتمام حجت کرد و گفت که دیگر طاقت اعتیاد دوباره او را ندارد و کسی هم جز پدرش ندارد. در نتیجه این حرفها پدر تحت تأثیر قرار گرفت.
او از زخم زبانهای همسایهها و اهل محل میگفت و این که بسیاری از کارهای ناپسند در محل را به پدرش نسبت میدادند در حالی که پدرش ذاتا اهل خیر و کمک کردن به دیگران بود و دلیل این تهمتها اعتیاد بود.
او همچنین از تلاشهای مادر برای ترک پدر گفت و این که تا جایی تلاش کرد که دیگر برید و خسته شد و ۱۱ سال است از پدر دور است.
علیخانی گفت که این کار بزرگی است که یک دختر که ازدواج کرده و دو فرزند دارد باز هم پای پدرش که همه دنیا او را طرد کرده اند ایستاد و تلاش کرد.
دختر از آرزویش برای بودن پدر و مادر در کنار هم گفت، این که سر یک سفره غذا بخورند که تکیه گاه هر دختری پدرش است.
در پایان علیخانی از تمایل پدر دختر برای شرکت در برنامه «ماه عسل» پرسید که با جواب مثبت دختر رو به رو شد.
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا