عصبانیت، خشم، توهین و تحقیر دیگران از جمله خطاهای بزرگ و بعضا بدون جبران هستند که به ویژه مدیران باید بسیار مراقب باشند که در گرفتاری ها و مشغله های فراوان کاری با چنین اشتباهاتی و یا با بی محلی و بی توجهی نسبت به دیگران موجب دل شکستگی آنان نشوند.
زمانی که فردی بدون تجربه کافی و با داشتن ضعف های بسیار، در مسند مدیریت قرار می گیرد، برای اینکه امورات را مدیریت نماید، به جای اتکا به سعه صدر، تجربه، علم و دانش مدیریت، تلاش می کند با رفتارها و یا با استفاده از واژه های نامناسب، قدرت مدیریت و جدیت خود را اثبات کند.
چنین مدیرانی با برخورد تند، عصبانیت، تحقیر دیگران و استفاده از واژه های نامناسب، می خواهند ضعف ها و عدم تسلط خود بر کار را بپوشانند و امورات را به پیش ببرند، در حالی که چنین مدیریتی مفید، موثر و بادوام نخواهد بود.
این دسته از مدیران، اعمال قدرت را با اقتدار مدیریتی اشتباه می گیرند. اقتدار مدیریتی با تدبیر، هنرمندی و خلاقیت های خاص خود توام و به معنای بهره مندی از مدیریت نرم و متکی به دانش و تجربه است، در حالی که اعمال قدرت، با اتکا به شیوه و روش های سخت و رفتارهای خشن و تند همراه است که با چنین مدیریتی نمی توان به نتایج خوب رسید.
اعمال قدرت همراه با خشونت و عصبانیت، موجب یاس، انزوا، دلسردی نیروهای کارا، رواج چاپلوسی و دورویی در زیرمجموعه و مدیریت بر پایه ترس و از بین بردن جرات می شود و پایدار و راهگشا نیست، چون تا زمانی که قدرت زور، ترس و تهدید وجود دارد، ممکن است کاری اتفاق بیفتد اما این کارها کم دوام و فاقد تاثیرگذاری لازم است.
مدیریت باید با در نظر گرفتن کرامت انسان ها و تکریم شان دیگران و ایجاد عزت و سربلندی برای زیرمجموعه همراه باشد و اگر خارج از این چارچوب اقدام شود، ممکن است در کوتاه مدت شاهد تاثیراتی باشیم اما به نتایج میان مدت و بلند مدت دست نخواهیم یافت و این نوع از مدیریت موجب ضایع و ضعیف شدن نیروی انسانی به عنوان سرمایه اصلی سازمان و همچنین دوری از فضائل اخلاقی در مجموعه خواهد شد.