داستانی از « لیلا » زن سرپرست خانواده که کودکان خود را به تنهایی بزرگ می کند؛

لیلای بی مجنون

|
۱۳۹۷/۱۰/۰۱
|
۱۴:۴۲:۵۳
| کد خبر: ۷۹۰۶۲۲
لیلای بی مجنون
علیرغم اینکه 45 سال بیشتر سن ندارد اما چهره اش تکیده تر نشان می دهد. خودش را با نام لیلا معرفی می کند، چرا که نمی خواهد همگان نام واقعی اش را بشناسند و هویتش به طور کامل باز شود.

به گزارش برنا از اراک ، در سال 1352 در خانواده ای به دنیا آمد که سطح زندگی متوسط رو به پایینی داشتند. در مجموع 4 خواهر و 2 برادر بودند که همراه با پدری که کارگر مجموعه ماشین سازی و مادری که خانه دار بود زندگی می کردند. آن طور که می گوید به خاطر مشکلاتی که در خانواده داشتند، نتوانسته تحصیلات خود را بیشتر از مقطع سیکل ادامه دهد. سال 1369 در سن 17 سالگی ازدواج می کند و حاصل این ازدواج 2 دختر و یک پسر است. در اوایل ازدواج متوجه می شود که همسرش اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد. تا 5 سال اول زندگی با تمام سختی هایی که به خاطر اعتیاد همسرش تحمل کرده، بار زندگی را کج دار و مریز به دوش می کشد، اما بعد از 5 سال که از آغاز زندگی اش می گذرد مجبور می شود که علیرغم داشتن همسر، بار سنگین سرپرستی خانوار و تأمین معاش خانواده را به دوش بکشد.

با بزرگ شدن بچه ها بار مسئولیت تأمین هزینه های تحصیل آنها نیز بر مشکلاتی که تا آن لحظه برای امرار معاش و سایر هزینه های زندگی داشته افزوده می شود و در سال 1377با رفتن اولین فرزندش که یک دختر متولد 1370 است به مدرسه، مجبور می شود مسئولیت های سنگین تری را بر دوش بکشد. 2 سال بعد در سال 1379 دومین دخترش نیز که متولد 1372 است به مدرسه می رود و لیلای داستان ما مجبور می شود هزینه های 2 فرزند دختری که به مدرسه می روند را تأمین کند. روزها، ماه ها و سال ها در پی هم سپری می شوند تا اینکه در سال 1391 فرزند پسرش نیز که متولد 1384 است پا به دنیای مدرسه می گذارد و تحصیلات خود را آغاز می کند. در این روزگار است که لیلا مجبور می شود هزینه های مدرسه و تحصیل فرزند سومش را نیز خود بر دوش بکشد. البته زمانی که پسر کوچکش برای آغاز فرایند تحصیلی خود پا به مدرسه می گذارد، فرزند دختر اولش از مدرسه فارغ التحصیل شده و به دانشگاه راه یافته و فرزند دختر دومش نیز برای راه یافتن به دانشگاه با غول کنکور دست و پنجه نرم می کرده است.

در سال 1390 بالاخره دختر بزرگتر وی در رشته علوم آزمایشگی در دانشگاه علوم پزشکی اراک پذیرفته می شود و خستگی سال ها تلاش مادر را از تن رنجورش می‌زداید. چند سال بعد نیز دختر دومش در رشته معماری در دانشکاه علمی کاربردی تحصیلات خود را آغاز می کند و خنده بیش از گذشته بر لبان لیلا نقش می بندد. البته ناگفته نماند که با شروع تحصیلات دانشگاهی 2 فرزند دخترش هزینه های به مراتب بیشتری از دوران مدرسه آنها بر دوش های لیلا سنگینی می کند، اما تمام این سختی ها به اینکه فرزندانش تحصیلات دانشگاهی داشته باشند و به مقام و مرتبه ای در جامعه برسند، بر تمام سختی های موجود می ارزد. فرزند سومش نیز که پسر خانواده کوچک اوست در حال حاضر در پایه هفتم مقطع دبیرستان دوره اول در حال گذران دوران تحصیلات خود است و او نیز رویای راه یافتن به دانشگاه را در سر خود می پروراند. دختر بزرگتر لیلا در حال حاضر زندگی مستقلی را به طور مجردی برای خود تشکیل داده و دختر دوم وی نیز در سال 1395 در سن 23 سالگی ازدواج کرده و به گفته لیلا زندگی خوبی دارد و بعد از گذشت سالها سختی به خوشبختی رسیده است. هر چند که در این روزگار تأمین هزینه های جهیزیه نیز برای فرستادن یک دختر به خانه بخت، برای هر مردی سنگین است چه برسد به آنکه زنی مانند لیلا با تمام سختی های موجود در زندگی خود بخواهد جهیزیه برای دختر تازه عروسش فراهم کند.

لیلای این خانواده در دوران زندگی با همسرش به علت اعتیاد شدید وی بارها اقدام به جدایی و طلاق کرده است و هر بار با پادرمیانی بزرگترهای فامیل و اقوام و آشنایان به زندگی خود برگشته است. اما این برگشتن چیزی جز تحمل دوباره وضعیت اعتیاد همسرش نداشته و مجبور بوده با همین وضعیت زندگی را سپری کند تا اینکه بالاخره در سال 1389 تصمیم نهایی خود را برای جدایی از همسرش می گیرد و سعی می کند با گرفتن وام های بانکی و قرض مبالغی از دوستان و آشنایان و اقوام خود زندگی مستقلی را برای خود و فرزندانش تشکیل دهد و پرونده طلاق قطعی خود را به جریان بیندازد. مدت 2 سال همزمان با کشمکش های طلاق و رفت و آمد به دادگاه خانواده به اتفاق فرزندانش به طور مستقل و جدا از همسرش زندگی خود را ادامه می دهد و بالاخره در اوایل سال 1391 موفق می شود طلاق رسمی خود را از شوهرش بگیرد. البته روزگار بر وفق مراد همسر لیلا نمی گذرد و بعد از گذشت چند ماه از طلاق، همسر وی متوجه می شود که به سرطان دچار شده اما به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر و وجود مرفین حاصل از این مواد خانمان سوز در بدن خود، نتوانسته پی به درد درونی خود ببرد. مرفین وارد شده در بدن وی به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر دردهای حاصل از وجود سرطان را پنهان کرده و باعث شده تا یکدفعه این بیماری مرگ آور او را از پای در بیاورد. همسر لیلا پس از گذشته چندین ماه درمان ناموفق درست پس از گذشت 6 ماه طلاق و جدایی، جان خود را از دست می دهد و از دنیا می رود.

لیلا در صحبت هایش عنوان می کند که از کارکردن در خانه های مردم و نظافت منازل گرفته تا نگهداری از سالمندان و پرستاری از کودکان خانواده هایی که پدر و مادر آنها شاغل بوده اند را تجربه کرده تا بتواند لقمه نانی بر سر سفره ببرد و کودکانش را در حسرت نان شب نگذارد، همچنین در کنار تمام سختی هایی که برای کار کردن کشیده، همکاری با تولیدی های لباس برای منجوق دوزی، دوردوزی روسری و تزئینات جانبی لباس را نیز انجام داده است. لیلای این زندگی سراسر تلخی و گاهی مملو از شیرینی در سال 1389 از طریق یکی از آشنایان خود موفق می شود یک شغل دائمی تحت عنوان نیروی خدماتی با استفاده از قانون تبصره ای در یکی از بیمارستان ها و مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اراک به دست بیاورد. همین اتفاق روزنه ای روشن برای آینده لیلا رقم می زند، چرا که می تواند با یک شغل ثابت و داشتن بیمه تأمین اجتماعی امیدی برای تأمین هزینه های خود داشته باشد و در نهایت در سالهای آینده به بازنشستگی برسد. چه آنکه همه ما می دانیم بازنشستگی برای افرادی که سن آنها بالا می رود و دیگر توانی برای کار کردن ندارند، چقدر می تواند گره گشا باشد و هزینه های زندگی آنها را تأمین کند.

لیلا می گوید که به خاطر هزینه هایی که برای دانشگاه رفتن فرزندان دخترم و تحصیلات فرزند پسرم و همچنین ازدواج یکی از دخترهایم بر روی دستم مانده بود، وام های سنگینی را از بانک های متعدد بخش های دولتی و خصوصی دریافت کرده ام و در حال حاضر مجبور هستم با مشکلات فراوان اقساط این وام ها را پرداخت کنم. پرداخت این وام های سنگین از عهده و توان من خارج است، چرا که بیش از میزان درآمدی که از شغل خود دارم، باید اقساط بانکی پرداخت کنم و همین امر باعث شده تا در تأمین هزینه های زندگی با مشکلات فراوانی روبرو باشم. درست است که فرزند دختر اول من با وجود آنکه مجرد است، زندگی مستقلی برای خود تشکیل داده و فرزند دختر دوم من نیز ازدواج کرده، اما فرزند پسر من تنها 13 سال دارد و هنوز با من زندگی می کند. تأمین هزینه های زندگی یک خانواده 2 نفره آن هم با یک فرزند پسر در کنار انبوهی از اقساط بانکی باعث شده که از پا دربیایم و زندگی را با سختی سپری کنم. در حال حاضر در یک منزل استیجاری سکونت دارم و هزینه های اجاره بهای منزل اجاره ای خود را نیز باید پرداخت کنم. تمام این هزینه ها باعث شده تا مجبور باشم به جز ساعت های کاری موظفی که دارم، ساعت های بسیاری را نیز به صورت اضافه کاری در محل کار خود فعالیت کنم تا مگر آنکه بتوانم هزینه های زندگی خود و پسرم را تأمین کنم.

گرفتگی عروق قلب، کشیدگی رباط دست ها و گردن لیلا باعث شده تا کار کردن برایش سخت و عذاب آور باشد، اما برای گذران زندگی خود و پسرش چاره دیگری به جز کار کردن ندارد. هرچند که پزشک های معالجی که لیلا به آنها مراجعه کرده تأکید کرده اند که کار کردن برای وی بسیار خطرناک است، اما مگر می شود در این روزگار بدون کار کردن هزینه های زندگی را تأمین کرد. فرزند پسر لیلا نیز از مشکل دندان و فک رنج می برد و پزشکان معالج این پسر 13 ساله بارها گفته اند که دندان و فک وی باید جراحی شوند، وگرنه در بزرگسالی خطرات بسیاری را برای وی به همراه خواهد داشت. اما لیلا می گوید که هزینه های جراحی دندان و فک تحت پوشش بیمه ای نمی باشند و برای انجام چنین جراحی بر روی دندان و فک پسر خود باید هزینه های هنگفتی در حدود 18 تا 20 میلیون تومان را تأمین کند. تأمین چنین هزینه ای از عهده و توان وی خارج است و نمی داند که برای این معضل اساسی چه باید بیندیشد.

خبرنگار: شایسته سلامی

نظر شما