این شب ها سریال «برادر جان» یکی از پربیننده ترین مجموعه های تلویزیون ویژه ماه مبارک رمضان است که اتفاقا نقل محافل شده است.
قصه های سعید نعمت اله اصولا گرم و پرمخاطب روایت می شوند و اگرچه معمولا ادبیات خودش را در قصه گویی و دیالوگ نویسی دارد اما در بیشتر مواقع چون شخصیت های داستان هایش از اقشار میانه جامعه هستند، طیف وسیعی از مخاطبان سیما علاقه مند هستند پیگیر داستان زندگی شخصیت های او باشند.
یادم می آید در گپ و گفتی که با سعید داشتم و از پیدا کردن شخصیت هایش صحبت می کردیم بحث به سریال «زیر هشت» و تجربه کارتن خوابی در پیدا کردن یکی از کاراکترهای اصلی رسیدیم و ...
سعید نعمت اله اگرچه تمام شخصیت هایش را با یک لحن مشخص از جنس خودش می بیند اما علی نصیریان در نقش کریم بوستان ثابت کرد که می شود دیالوگ های ثقیل و عمیق او را مال خود کرد و هر شخصیت از دریچه خودش آن جنس از کلام را بر زبان جاری کند.
شاید نقدهایی به سریال «برادر جان» در نوع قصه گویی و اتفاقات و ریتم و ... داشته باشیم اما بی شک خط اول قصه پتانسیل لازم برای کشش و جذابیت را داراست و از همه مهمتر اینکه کاراکترهای سریال او به سرعت دوست داشتنی از آب در می آیند حتی اگر رفتارهای عجیب و غریب از آنها سر بزند.
نکته جالب در سریال «برادر جان» این است که اگر این نویسنده کاربلد و این روزها باتجربه را بشناسیم متوجه خواهیم شد که بسیاری از تعلقات خاطرش و موارد مدنظرش در سریال موج می زند. از احترام و سلام اول و.... گرفته تا املتی که بر سر آتیش با تبحر خاصی پخته می شود. از التهابی که در روابط کاراکترها دیده می شود تا چای دو رنگ و...
کلام آهنگین او مخصوص خودش است و تلاش می کند الفاظ هر سریال شناسنامه ای از آن سریال باشد و بعد به کارنامه هنری او سنجاق شود.
سکانسی پخش شد از این مجموعه تلویزیونی که کاراکتر «آراز» از خانه بیرون زده و تنهایی شهر را گز می کند تا در میدان فردوسی توسط همسرش آن هم از طریق اپلیکیشنی پیدا میشود. اگر مانند من از ویژگی ها و شخصیت های این نویسنده مطلع باشیدحتما مطمئن خواهید بود که انتخاب میدان فردوسی تهران هم برای این سکانس عاشقانه هدفمند بوده است. اما چرا؟
اگر شخصیت «آراز» را به عنوان یکی از کاراکترهای ویژه این قصه لحاظ کنیم که اتفاقا گره داستان به دست او و قسمش باز می شود و حاضر نیست به خاطر برادرش پا روی اعتقادش بگذارد و حتی بعد از قسم، از علاقه و تعصب به بردارش یاد می کند، پس باید کاراکتری آزاده را برای او در ذهن ترسیم کرد که نه از اعتقادش گذشت و نه از علاقه قلبی اش و البته در جایی که اعتقادش مانع میل قلبی اش بود به سمت اعتقادش رفت. پس بد نبود که سفره دو نفره او و لیلا که یکی از سکانس های عاشقانه این مجموعه تلویزیونی است با احترام به بزرگمرد ادبیات فارسی فردوسی حکیم، در میدان حرّ پهن می شد.
این در حد یک پیشنهاد بود تا به زودی سبک نگارشی این نویسنده و کاراکترهای سریال «برادر جان» را با تحلیل قصه در پیشرفت و ریتم و تمپوی شخصیت ها و البته بن مایه های داستانی که شاید نیازمند چند داستان فرعی موثر تر بود و... نقد و بررسی کنیم.