گونتر گراس نویسنده آلمانی است که حدودا 4 سال قبل، این دنیا را ترک کرد. اما صدای طبل اسکار طبل زن (شخصیت اصلی داستان) در دنیای ادبیات به گوش میرسد.
گونتر گراس بازتاب صدای نسلی از آلمانها بود که در زمان سلطه نازیسم بزرگ شده بودند. او خود را روایتگر تاریخ از نگاه پاییندستیها میدانست. وی با رویکردی معترضانه و هشداردهنده همواره در تمام رویدادهای مهم سیاسی و ادبی آلمان حضور مؤثر داشت. در سال ۱۹۹۹ گراس برنده جایزه نوبل ادبیات شد، آکادمی نوبل سوئد هنگام اعلام نام او، داستانهایش را تصویرگر چهره فراموش شده تاریخ خواند.
گونتر گراس در مصاحبههای مختلف خود بارها گفتهاست که او هیچ وقت انتظار نداشته این رمان تا این اندازه مورد استقبال خوانندگان و منتقدان قرار گیرد.
او در گفتگویی که سال ۱۳۸۹ با ماهنامه ادبی - هنری نافه کرد دربارهٔ این رمان گفته بود «من مدیون گروه ۴۷ هستم. آن موقع نویسنده جوانی بودم و در گروه ۴۷ شعرهای اولیهام را میخواندم. بعداً در همان گروه اولین رمانم طبل حلبی را خواندم.»
گراس در این گفتگو دربارهٔ شوخیهای اسکار، قهرمان رمانش با مسیح و مذهب گفته بود «شوخیها و طنز او دشمنی با مذهب نیست. اسکار دچار توهم میشود و به خیالات واهی میافتد. همان چیزی که در خیلی از مردم میبینیم. اسکار فکر میکند مسیح نجاتدهنده است.»
سال ۲۰۰۹ به مناسبت پنجاهمین سال انتشار این رمان در بسیاری از انجمنها و مراکز فرهنگی آلمان برنامههای بزرگداشتی با حضور گونتر گراس برگزار شد.
«طبل حلبی» رمانی است به قلم گونتر گراس که سال ۱۹۵۹ میلادی منتشر شد. این رمان در کنار دو رمان دیگر با نامهای «موش و گربه» و «سالهای سگی» سهگانهای را تشکیل میدهند.
گراس در این کتاب به دنبال یکی از بزرگترین فجایع جنگ جهانی دوم رفته و در قالب یک داستان عجیب از تاریخ لهستان و آلمان میگوید.
البته گونتر گراس در سالهای آخر عمر خود اعتراف کرد به اینکه در زمان حکومت نازی ها و در ۱۷ سالگی عضو ارتش آلمان بوده است. با همه خشکی و جدی بودن دنیای سیاست (او در زمینه سیاسی هم فعال بود)، او در دنیای ادبیات زبان خاص خودش را داشت و همه مفاهیمی را که از دنیای واقعی سرچشمه میگیرد را با عنصر طنز نشان میدهد.
در سال ۱۹۷۹ فیلمی هم از کتاب طبل حلبی اقتباس شد. فیلمی که مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و توانست اسکار بهترین فیلم خارجی آن سال را از آن خود کند.
داستان «طبل حلبی»:
شخصیت اصلی این رمان پسری است که تصمیم میگیرد از سن سه سالگی بزرگتر نشود؛ بنابراین در همان قد و قوارهٔ کودکی باقی میماند. اما از نظر فکری رشد میکند. افراد دور و بر این پسر او را کودک میانگارند. در حالی که او همه چیز را میبیند و درک میکند و هر جا که بتواند از تواناییهای خاص خودش برای تفریح یا تغییر شرایط استفاده میکند.
در این رمان وقایعی مربوط به دوران هیتلر آمدهاست که این کودک نیز شاهد آنها است و نقشی در آنها ایفا میکند. شرایط این کودک که به صورتی ناقصالخلقه باعث آزار دیگران میشود یا با استفاده از احساسات دیگران از آنها سوءاستفاده مینماید، به نوعی نشانگر شرایط زمانی جامعهٔ آن دوران آلمان است.
گفتنی است، رمان «طبل حلبی» را سروش حبیبی به فارسی برگردانده که انتشارات نیلوفر سال ۱۳۸۱ آن را چاپ کرد.