به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ ما ایرانیها در روزمرهترین رفتارهایمان زندگی کردن را بلد نیستیم. در هر زمینهای از زندگی از کار و تفریح گرفته تا ریزترین رفتارهایمان دچار افراط و تفریط هستیم. کار به جایی رسیده است که گاهی اوقات پا را آنقدر از مرزهای معمول فراتر میگذاریم که به فاجعه آفرینی میرسیم و صحبت از آسیبهای اجتماعی وسط میآید.
به راستی چرا ما ایرانیها تکنیک های زندگی کردن را بلد نیستیم؟ ما ایرانیها به یادگیری چه مهارتهایی نیاز داریم؟
در این زمینه گفت و گویی با یک جامعه شناس داشته ایم که در ادامه می خوانید.
امانالله قرائیمقدم، جامعه شناس، در مورد اینکه چرا ایرانیها آنچنان که باید تکنیکهای زندگی کردن را نمیدانند گفت: «ما در حال گذر از یک جامعه سنتی به یک جامعه مدرن هستیم. تا زمانی که جامعه با این شرایط جدید انطباق پیدا کند، زمان می برد. جامعه ما دچار تأخر فرهنگی و واپس ماندگی فرهنگی شده است، این بدان معناست که ما امکانات جدیدی را به دست آورده ایم ولی درست استفاده کردن از آن را بلد نیستیم. چون تغییر در فرهنگ زمان بر و طولانی است، بنابراین تا زمانی که این انطباق فرهنگی روی دهد با رفتارهای افراطی و تفریطی در موارد مختلف مواجه هستیم.»
معضل دسترسی به اطلاعاتی که نیاز نیست در سنین پایین
وی ادامه داد: «چون سرعت تغییرات در عناصر فرهنگی بالاست، افراد تا نکته ای را یاد می گیرند، تکنیک تازه ای وارد می شود، بنابراین انطباق پذیری با مشکل مواجه میشود. انطباق پذیری با هنجارهای که سبک زندگی مدرن از شهروندان می خواهد، سخت است، زیرا این جامعه یک جامعه فلاحتی بوده، که سرعت تغییرات در آن خیلی کند بوده و عناصر فرهنگی در آن دیر تغییر می کردند، اما در شرایط کنونی در جامعه ای قرار داریم که افراد در سنین پایین به اطلاعاتی دسترسی پیدا می کنند که در گذشته در آن بازه سنی امکان دسترسی به این اطلاعات را نداشتند. نتیجه این وضعیت افراط و تفریط می شود، زیرا افراد نمی دانند از امکانات کی و کجا استفاده کنند. به همین دلیل، افراد تحصیلکرده، اقشار طبقات بالا، افرادی که از نظر تربیتی در یک خانواده متوسط به سامان بوده اند کمتر با این مشکلات در تطبیق پذیری مواجه هستند.»
جامعه ایرانی در حال گذر از پل زمان
وی با بیان اینکه، انطباق پذیری در تازه به دوران رسیده هایی که یک شبه به امکانات زیادی دست یافته اند، کم است، تصریح کرد: «این افراد غوره نشده مویز شده اند و در نتیجه رفتارهای افراطی و تفریطی در آنها زیاد است. رفتارهای نمایشی در این افراد زیاد است و راه درست استفاده از امکانات را بلد نیستند. ما در حال رد شدن از روی پلی هستیم که گذر از جامعه سنتی به جامعه مدرن نامیده می شود.»
قرائیمقدم با اشاره به اینکه افراد برای اینکه در شرایط جدید تکنیکهای زندگی را بیاموزند دو راه پیشرو دارند، گفت: «یکی اینکه خود زندگی معلم است. برای نمونه افراد تا زمانی که در آپارتمان زندگی نکرده بودند چیزی به اسم فرهنگ آپارتمان نشینی برایشان معنی نداشت. اما در حال حاضر که سکونت در آپارتمان ها زیاد شده است، انطباق پذیری با آنها افزایش یافته است و از مشکلات در این زمینه کاسته شده است. بنابراین، اولین راهی که در این زمینه وجود دارد مواجه شدن با مسئله است.»
وی راه دوم را اینگونه بیان میکند: «راه دیگر در این زمینه آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش از طریق مقالات و مواد آموزشی، بیلبوردها، رسانه ها و... می تواند دست به فرهنگسازی بزند. انطباق پذیری امری زمان بر است و نیاز به پختگی دارد.»
زندگی کردن را بلد نیستیم
قرائیمقدم با تأکید بر اینکه، ما ایرانیها درست زندگی کردن را بلد نیستیم و این در همه رفتارهای روزمره ما به چشم میخورد، بنابراین دچار افراط و تفریط می شویم، افزود: «شاید خرید اسباب و لوازم مدرن تکنولوژی آسان باشد، ولی نحوه استفاده از آن امری زمان بر است که نیاز به آموزشهای متعددی دارد. فاصله بین فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی را تأخر فرهنگی میگویند. هر کشور زودتر وارد صنعت جدید شده است، تأخر فرهنگی کمتری دارد، و هر شهر و روستایی که دیرتر این را به دست آورده انطباق پذیریش کمتر است.»
آموزش و پرورش بچه ها را برای زندگی آماده نمی کند
وی ادامه داد: «پرورش برای انسان از لحظه قبل از تولد شروع می شود. زمانی که بچه در رحم مادر است پرورش برای او آغاز می شود. پرورش از لحظه تولد ادامه پیدا میکند؛ وقتی در گوش بچه اذان میگوییم و اسم خاصی را برای او انتخاب میکنیم تمام این موارد روی پرورش او تأثیر میگذارند. بنابراین، پرورش برای انسان از گهواره تا گور معنا پیدا می کند.»
قرائی مقدم با تأکید بر اینکه اشکال آموزش و پرورش ما در این است که بچه ها را برای زندگی کردن آماده نمی کند، گفت: «آموزش و پرورش کشور ما شفاهی است و کارکردگرایانه نیست و ماشینی است. بچه ها در کشور ما به مشق شب نیاز ندارند، آنها به مهارت آموزی نیاز دارند.»
وی با بیان اینکه خانواده ها و آموزش و پرروش در کشور ما به بچه ها وظیفه مداری و مسئولیت پذیری را یاد نمیدهند، تصریح کرد: «دخترها و پسرهای ما در خانه از پس رفتارهای روزمره خود بر نمیآیند. آموزش و پرورش در کشور ما بیمار است. بچهها باید مهارتها و تکنیکهای زندگی را از خانواده یاد بگیرند و سپس آموزش و پرورش این مهارت آموزی را تکمیل کند. در مدارس کشورهایی مثل ژاپن مهارتآموزی از سالهای اول حضور در مدرسه آغاز میشود، بچهها از همان ابتدایی مؤظف هستند که میز خود را تمیز کنند و حواسشان به کارهایشان باشد. اما در مدارس ما فقط به مشق نویسی توجه میشود که حتی آن مشق نویسی هم درست بررسی نمیشود. همین عوامل باعث شدهاند بچهها در کشور ما سردرگم شوند، در شرایط کنونی کشور که فرزندسالاری رواج پیدا کرده است شرایط پیچیدهتر شده است و رفتار بچهها با والدین مبتنی بر احترام نیست. اقتدار مشروع خانواده، پدر و مادر و معلم از بین رفته است، در نتیجه بچهها در رفتارهایشان دچار سردرگمی هستند. پرورش از خانواده شروع می شود و مدرسه و دانشگاه آن را تقویت می کنند.»
وی در پایان تأکید کرد: «ما باید فرزند زمان خود باشیم. آموزش و پرورش و خانواده های ما باید بتوانند آینده را پیش بینی کنند و افراد را به صورتی تربیت کنند که بتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. ما بچه ها را باید برای حال و آینده تربیت کنیم. راه های زندگی در عصر تکنولوژی را باید از کودکی به بچهها بیاموزیم. این نیاز به برنامه ریزی و پیش بینی دارد، باید بررسی کرد که در آینده به چه مشاغل، اطلاعات، هنرها و مهارت های نیاز است و بچه ها را متناسب با این شرایط تربیت کرد.»