اسکندر مقدونی را همه کم و بیش میشناسند. پادشاه فیلسوفی که برای تسلط بر دنیا دست به جهان گشایی زد. اسکندر با اینکه پادشاهی اهل تفکر بود، اما برای ارضای روح جاه طلب خود، صدها شهر را ویران و هزاران تن را از دم تیغ خونریز خود گذراند. امپراتوری بزرگ ایران که قدرتمندترین پادشاهی آن زمان بود نیز به دست اسکندر به هزیمت رفت و تختجمشید، با آن عظمت به آتش کشیده شد. طولی نکشید که بیشتر ممالک دنیا زیرسلطه اسکندر درآمد. وی سرمست از پیروزی و ارضای نفس جاهطلب خود بود که در عین جوانی مرگ به سراغش آمد. او حریف تمام پهلوانان و جنگجویان شده بود، اما مرگ حریف قدری بود که تقدیر مقابلاش قرار داده بود. طبق روایت افسانهها، اسکندر همواره به دنبال آب حیات میگشت تا با نوشیدن جرعهای از آن برای همیشه جاودانه بماند، اما نیافت، چون آب حیات و عنصر بقای انسان، بیرون از وجود او نبود، بلکه در درون او بود و اسکندر هرگز آن را کشف نکرد. وقتی مرگ، تیغ به دست پا روی خرخره اسکندر گذاشت، وی خطاب به یارانش گفت: «پس از مرگ دستان مرا از تابوت بیرون بگذارید تا همگان ببینند با دست خالی از این جهان میروم و هیچ چیز از این دنیا با خود نمیبرم.» سرنوشت اسکندر سؤال بزرگی است که هرگز کسی به آن جواب درست نداده است. چرا انسانی که دیر یا زود تسلیم مرگ خواهد شد، حرص او برای به دست آوردن هرچه بیشتر از مال دنیا هر لحظه شدیدتر میشود؟!
اسکندر فیلسوف بود و صاحب جهانبینی، چه چیز باعث شعلهور شدن آتش حرص در جان او شد؟ همان آتش که در جان همه ما شعلهور است. اگر ما تمام دنیا را هم به دست بیاوریم، دیر یا زود همه آن را از ما خواهند گرفت. بنابراین، چرا نباید دنیا و داشتههای مان را با یکدیگر تقسیم کنیم؟ چرا باید چشم به اموال دیگران داشته باشیم؟ چرا برای به دست آوردن جاه و مقام و حفظ آن دست به هر کاری می زنیم؟ به خود بیاییم، ما انسانیم، انسانی که باید به سوی کامل شدن حرکت کند. چه بسیار انسانهایی که راه تکامل را طی کردند، از خود به خدا رسیدند و جاودانه شدند و چه آدمهایی که راه سقوط در پیش گرفتند، از خدا به خود رسیده و نابود شدند، حتی نامی هم از آنان باقی نماند. انتخاب یکی از این دو راه سخت نیست، انتخاب راه درست و حرکت در مسیر آن برای رسیدن به مقصد نهایی مشکل است. این همان چیزی است که انسانها را از یکدیگر متمایز میکند.
ای کاش کسانی که بیت المال را به تاراج می دهند یا سرمایه دارانی که خون مردم را در شیشه می کنند از اسکندر و دیگر روایات افسانه ای و تاریخی درس بگیرند و در رفتار و کردار خود تغییر ایجاد کنند.
جامعه هنر و سینمای ایران نیز از این امر مستثنی نیست، عده قلیلی با قلدری هر آنچه که می خواهند به دست می آورند و عده کثیری از هنرمندان و سینماگران قدرت خرید حتی یک قرص نان را نیز ندارند!
افراد باجگیر و سرمایه دار کی می خواهند از سرنوشت اسکندر مقدونی درس گرفته و پای کثیف و سنگین خود را از روی خرخره هنر و سینمای ایران بردارند؟!
سیدرضا اورنگ