به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ آزیتا افراشی در ابتدا گفت: در این کتاب قصدم نوشتن متنی بود که بتواند دیدگاههای جدید را درباره استعاره معرفی کند و آن دیدگاه بینرشتهای که امروزه استعاره را در جهان معرفی میکند را بومیسازی کند و به این شکل به دانش زبانشناسی ایرانی بتواند اضافه کند. از 1980 میلادی به بعد تحول بزرگی در زبانشناسی به وجود آمد. آن دیدگاهی که شکلدهنده به نگاه جدید استعاره است، زبانشناسی شناختی است و از آن زمان به بعد تحولاتی در تمام حوزههای زبانشناسی شکل گرفته که یکی از تأثیرگذارترین آنها دیدگاه تازه نسبت به استعاره بوده است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: 2 فصل از این کتاب هست که هیچ معادلی حتی در آثار غیر ایرانی ندارد و کاملاً نوآورانه است. یکی پرداختن به رابطه استعاره و حسآمیزی که واقعاً شعر فارسی یک شاهکاری از حسآمیزی را به نمایش میگذارد و دیگر فعلهای حسی و استعاره. عنوانی که برای استعاره در نگاه جدید زبانشناسی به کار گرفته میشود استعاره مفهومی است. استعاره مفهومی یک فرایند تفکر است. یعنی فرایندی که بر اساس آن ما میتوانیم درباره انتزاعات، چیزهایی که متعلق به جهان مادی نیستند، فکر کنیم.
آزیتا افراشی سپس عنوان کرد: آن چیزی که فراتر از حواس است را چطور درک میکنیم و درباره آن صحبت میکنیم؟ درباره شجاعت، عدالت، عشق و تمام احساساتی که نماد بیرونی اینها را نمیبینیم و لمس نمیکنیم. اینجاست جایی که ما از طریق استعاره مفهومی، مفاهیم اینها را شکل میدهیم، دربارهشان صحبت میکنیم، اینها را منتقل و درک میکنیم. این دستکم همان برداشتی است که زبانشناسی شناختی از استعاره مفهومی دارد. حواس در این نگرش فراتر از 5 حس میرود و تعداد این حواس در ادبیات علوم شناختی بسیار فراتر رفته است. مثل حس حرکتی یا حس عمقی.
وی ادامه داد: لیکاف نظریهپرداز این حوزه میگوید ما برای اینکه مفهوم بحث و بحث کردن را دریافت کنیم، این مفهوم میتواند جنگ باشد. بنابراین ما داریم از جنگ کردن استفاده میکنیم برای اینکه بحث را بفهمیم. در جنگ چه کارهایی میتواند صورت بگیرد؟ حمله کردن، شکست خوردن، غلبه کردن و امثال آن. ما دائماً ناخودآگاه انتظار داریم که حریفمان را در بحث شکست دهیم و بر آن غلبه کنیم. سعی کنیم خودمان نبازیم. ولی این الگو میتواند در فرهنگی دیگر به گونه دیگر باشد. ما نمیتوانیم از استعارهها فرار کنیم. برای اینکه اینها سازوکارهای فکر ما هستند.
آزیتا افراشی همچنین گفت: مبنای استعاره منطق است. یک تفکر منطقی میتواند به استعاره برسد. فکر میکنم به هیچ طریقی نمیشود مفهومی را ماندگار کرد مگر آنکه آن مفهوم، قدرت و قابلیت ماندگاری داشته باشد. ممکن است افرادی باشند که بگویند استعاره مفهومی هم یکی از مفاهیمی است که امروز معرفی میشود و ممکن است دو روز بعد قابلیت خود را از دست بدهد، ولی اینجا یک نقطه قوت وجود دارد و آن این است که استعاره از مبنای فیزیولوژیک و نورونی برخوردار است. نظام نورونهای شما و نورونهای آیینهایتان مسئول درک و دریافت استعارهها هستند.
وی یادآور شد: یکی از آموزندهترین درسهایی که در زندگیام آن را درونی کردم و واقعاً آن را فهمیدم، این بود که استعارهها تا چه حد بر تفکر من تأثیر میگذارند. لحظهای که فهمیدم خوشبختی یک استعاره است؛ یعنی من میخواهم به خوشبختی برسم پس کی میرسم؟ چرا نرسیدم؟ موفقیت یک استعاره است و آن را کی به دست میآورم؟ موفقیت را از دست دادم و این موفقیتم چه شد؟ فهمیدم اینها استعاره هستند و اصلاً دریافتم نسبت به خوشبختی، موفقیت، شکست و... تغییر پیدا کرد.
کوروش علیانی مجری برنامه در ادامه گفت: اگر استعارهها عمومی شود به عنوان مثال آنجایی که قاضی میخواهد حکم دهد و شما میگویید پدیدهای که بهعنوان جنایت دارید بررسی میکنید ایبسا پدیده استعاری باشد، خیلی ترسناک میشود.
آزیتا افراشی پاسخ داد: بله درست است. یعنی جنبههای روانشناسانه و اجتماعی و فرهنگی استعاره، واقعاً کنار هم آمدنشان و صلحشان بسیار پیچیده است. من نمیتوانم بگویم زبانشناسی شناختی در این خصوص کاملاً به موفقیت رسیده است. یک نظریه یکپارچه استعاره میتواند به جنبههای روانشناسانه و جنبههای فرهنگی و اجتماعی استعاره همزمان بپردازد. این یک مسئولیت و یک موضوع است.
وی افزود: استعاره ادبی با استعاره مفهومی فرق میکند. هر کسی که متخصص استعاره است نباید فکر کند استعاره مفهومی را میشناسد. چرا ما اینقدر در پرداختن به این نظریه تأخیر داشتیم؟ چون شناخت ما از مغز خیلی جدید است. اصلاً مغز یک پدیدهای بوده که قابل شناخت نبوده است. بهعنوان یک عضو درونی بدن انسان، شناخت آن و تکنولوژی دریافت سازوکارهای مغز، خیلی دیر اتفاق افتاده است. یکی شناخت مغز و دیگری به رسمیت شناخته شدن پژوهش بینرشتهای. جایی که علوم توانستند با هم ارتباط برقرار کنند و علوم بینرشتهای علم محسوب شدند. اینجاست که مسیرها دارد باز میشود. مسیر تفکر دارد باز میشود.
آزیتا افراشی اضافه کرد: وقتی دانشمندان از علوم مختلف فهمیدند که مسائل شبیه به هم دارند، مثلاً یک فیلسوف و یک روانشناس و یک زبانشناس و یک متخصص رایانه و یک عصبشناس فهمیدند میتوانند مسائل مشترک داشته باشند و به این فکر افتادند که از طریق روشها و دادههای علوم دیگر به سؤالات خود پاسخ دهند، اینجا بود که علوم بینرشتهای شکل گرفت. تأخیر در شکل گرفتن بینرشتهها در کنار تأخیر در دستاوردهای شناخت مغز بود که باعث شد در مورد مطالعه استعاره هم ما دیر اطلاعات پیدا کنیم و الآن این بستر مطالعه آماده است.
کوروش علیانی پرسید: مغز یعنی فکر دقیق و تفکر خطکشی شده منطقی اما کتاب شما فقط دو فصل درباره احساس دارد. یکی احساس در قالبهای زبانی و یکی احساس در قابلهای عصبشناختیتر است. آیا مغز و احساس با هم منافات ندارند؟ همیشه میگفتیم عاطفه و عقل با هم منافات دارد.
آزیتا افراشی در پاسخ گفت: مراکز اصلی درک احساسات اصلی مثل ترس، خشم، شادی و ... مغز است. این را نمیتوانیم نفی کنیم. یک دوگانه قدیمی بین عقل و احساس از زمان ارسطو گذاشته شده است. اینقدر تأثیر این نگاه زیاد و شدید بوده که باعث شده اساساً پرداختن به احساسات و عواطف از حیطه علم کنار گذاشته شود. جالب است که مطالعه علمی احساسات و عواطف هم همزمان با همین بحثهای استعاره مفهومی و دستاوردهای جدید شناخت مغز، به همان دوران میرسد. یعنی آنهم خیلی جدید است. حدود 5، 6 سال پیش بود که اولین کنفرانس بسیار مهم زبانشناسی با محوریت عواطف برگزار شد.
وی ادامه داد: در قرن 21 دانشمندان علوم شناختی متوجه شدند ما بیش از اینکه جهان را از راهکارهای منطقی درک و دریافت کنیم، جهان را حس میکنیم. این خیلی نکته عجیبی است. این همانجاست که در حقیقت عقل، تفکر، منطق و احساسات قرار است به هم پیوند بخورد و پیونددهنده اینها همان استعاره است. میدانید بین نگاه و بین عملکرد نورونهای آیینهای و استعاره پیوند بسیار نزدیکی وجود دارد؟ و حتی احساس، عواطف و حس همدلی. شما به یک نفر نگاه میکنید، از کجا میفهمید که از بودن در محیطی مضطرب است یا اینکه خوشحال است؟ دریافت اتفاقات اطراف و ایجاد رابطه منطقی بین آنها را داریم حس میکنیم.
آزیتا افراشی همچنین اظهار داشت: یکی از موضوعاتی که نظریهپرداز این حوزه لیکاف، روی آن کار میکند استعارههای اولیه است. برخی از استعارهها در بین تمام افراد بشر در هر جای دنیا و هر فرهنگی زندگی بکنند مشترک هستند. به اینها استعارههای اولیه میگوییم. در تمام فرهنگها خشم بهعنوان مایع یا سیالی داغ درون یک ظرف مفهومسازی میشود. انگار خشم یک مایه در حال جوش و فشار است که میخواهد از این ظرف بیرون بریزد. یا میگویم به پاییز رسیدیم. یعنی انگار پاییز یک مکان است به آن رسیدیم. در تمام زبانها این نوع منطق استعاری در مورد زمان حاکم است.
وی خاطرنشان کرد: تفاوتهای فرهنگی هم بر استعارهها تأثیر میگذارند. مثلاً یک استعاره فرهنگی ما ایرانیها این است که ما هر چیزی که زود اتفاق بیفتد را خوب میدانیم. یعنی میخواهیم زود زبان یاد بگیریم، زود به هر جایی برسیم. برای ما زود خوب است. فرمول استعاری آن به این شکل است. ولی در مورد همه فرهنگها این صادق نیست، یعنی صرفاً اینکه یک نفر زود فارغالتحصیل شود معنی خوبی ندارد. در فرهنگ ژاپنی آن چیزی خوب است که سنگین باشد. برای همین ژاپنیها موقع هدیه به همدیگر حتماً سعی میکنند هدیهای دهند که وزن زیادی داشته باشد. یک سبد از میوههایی دهند که وزنش زیاد باشد. ولی شاید همین سنت و همین رفتار نشانهای، در آدابورسوم ما جور دیگر باشد. نزد برخی از هموطنان ما شاید هدیه باید بزرگ باشد.
آزیتا افراشی در پایان گفت: بنابراین استعارهها فقط در زبان وجود ندارند بلکه در رفتار روزمره و فرهنگ ما هم به حیات خود ادامه میدهند و همینطور از فرهنگی به فرهنگ دیگر میتوانند با هم خیلی تفاوت داشته باشند و نیز استعارههایی هستند که بین همه فرهنگها مشترک هستند. انسانها موقع مواجهه با فرهنگهای جدید در حقیقت با فرایندهای استعاری جدیدی هم مواجه میشوند. بعضی از اینها میتواند منشأ سوءتفاهم باشد. فرهنگها از این حیث با هم تفاوت دارند. این فرایندههای استعاری فراتر از سطح زبان، بلکه در سطح تفکر هم از سطح فرهنگی به فرهنگ دیگر باید اتفاق بیفتد.
«چراغ مطالعه» برنامهای تخصصی در حوزه کتاب است که با نویسندگان ایرانی در مورد آثارشان به گفتگو مینشیند. این برنامه شنبهها ساعت 21 روی آنتن شبکه 4 میرود. تکرار این برنامه نیز یکشنبهها ساعت 10 و دوشنبهها ساعت 13 پخش میشود.