حسن رحیم‌پور ازغدی؛

سینمای منتقد امیدوار، سینمای احرار است

|
۱۳۹۸/۱۰/۱۷
|
۱۴:۱۸:۱۲
| کد خبر: ۹۴۷۱۳۶
سینمای منتقد امیدوار، سینمای احرار است
در هنر، 3 دسته سینما داریم؛ تاجر، بنده و حر. حر کسی است که به خاطر منافع و ضرر خودش تصمیم نمی‌گیرد. او براساس ایمان و اعتقاد خودش عمل می‌کند و به دستور حاکمان یا پول ثروت‌مندان کار تولید نمی‌کند. این تعریف است که سینمای منتقد امیدوار را می‌سازد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، چهارمین روز جشنواره مردمی فیلم عمار در حالی با اکران آثار راه‌یافته به بخش مسابقه دنبال شد که نشست‌های تخصصی نیز در کنار آن برگزار می‌شود. در این روز نشست تخصصی با موضوع «سینمای منتقد امیدوار» با حضور استاد حسن رحیم‌پور ازغدی و با حضور جمعی از علاقه‌مندان و هنرمندان برگزار شد. 

حسن رحیم‌پور ازغدی در ابتدای صحبت‌های خود ضمن اشاره به شهادت سپهبد سلیمانی گفت: سلام بر شهید بزرگ صدور انقلاب و فرمانده چریک‌های آزادی‌بخش اسلام در نبرد بین‌الملل عدل و ظلم. اگر هنر را می‌خواهید تعریف کنید، اکنون وقتش است. آدمی که این جامعه را با قطعات بدن تکه‌تکه خود دوباره به اوج فرهنگ شهادت و ایثار رساند درس بزرگی را به همه هنرمندان، سیاست‌مداران و رسانه‌ای‌ها داد. یکی از کم‌حرف‌ترین و پرعمل‌ترین آدم‌های عصر ما به وضوح نشان داد که در ورای بازی‌های هنری و هنرهای صوری یک هنر واقعی وجود دارد. هنر حقیقی که از زیر زمین و از طریق فطرت با قلب میلیون‌ها آدم روی دنیا مرتبط است. این یک چشمه جدید از هنر است و اگر نگاهی هنری به این اشک‌ها و تشییع‌ها داشته باشید، متوجه خیلی از مسائل می‌شوید. کسی که همیشه از رسانه و تظاهر فرار می‌کرد و مظهر اخلاص،‌ فداکاری و تفکر بود. ایشان شهیدی است که پیش از شهادت شهید شده بود. چگونه می‌شود که خداوند برای یک نفر تمام قلب‌ها را فتح می‌کند؟ با کدام رسانه، تبلیغات، بخشنامه و پول می‌شد چنین کاری کرد؟‌ می‌بینید تمام افرادی که گله‌مند بودند و تا حدودی مخالفت می‌کردند ناگهان برای شهادت ایشان اشک می‌ریزند. به نظرم این مساله چشمه جدید و استثنایی است که خیلی کم رخ می‌دهد. جالب است دشمن که همواره ایشان و هم‌رزمانش را اوج خشونت تعریف می‌کرد در اوج لطافت و طهارت از بین ما رفت و در قلب همه ملت‌ها قرار گرفت. 

وی ادامه داد: ماجرای شهادت ایشان بسیاری از تئوری‌های رسانه‌ای را برهم زد. این‌گونه می‌شود که حتی تمام رسانه‌های دشمن را همراه با خود بر روی خاک می‌کشاند و وادار می‌کند که به بزرگی تو و عجز خودشان اعتراف کنند. 

رحیم‌پور ازغدی با اشاره به موضوع این جلسه گفت: در این جلسه می‌خواهیم راجع به سینمای منتقد اما امیدوار صحبت کنم؛ به لحاظ فرم و محتوا این بحث قابل تقسیم به دو بحث کاملا مجزا است؛ اولی بحث چگونگی نظارت و نقد بر هر جامعه در هر زمانه است که الگوی اسلامی آن امر به معروف و نهی‌ از منکر است. بحث دیگر هم به فلسفه هنر و سینما برمی‌گردد که از همین زاویه بدان نگاه می‌شود. در بخش مربوط به فلسفه هنر و سینما باید این سوال را بپرسم که آیا می‌توان در کنار موقعیت از چیزی به نام مسئولیت سخن گفت یا خیر؟ این سوال قدیمی و البته بسیار مهم است که لزوما مخصوص هنر نیست. برای مثال موضوع «هنر برای هنر» یکی از مسائل قدیمی است که همیشه با این سوال مطرح بوده است؛ البته این مساله در اروپا کمی متفاوت شد و نوعی نقد به هنر سرمایه‌داری تبدیل گشت. این که هنر نباید کالای فروشی باشد بلکه باید به احترام خود هنر و زیبایی آن هنرورزی کنیم. این موضوع در حالی است که در کشور ما هنر به مانند یک کالای دست دوم کارکردی معکوس پیدا کرد. پس باید دقت داشته باشیم که مفهوم «هنر برای هنر» در یک مقطع دو معنی متفاوت پیدا کرد. 

وی تاکید کرد: این مساله در مورد آداب بودیسم نیز تکرار شد و در یک مقطع دو مفهوم کاملا متضاد پیدا کرد. به عنوان مثال باید موسیقی‌هایی مثل رپ، راک و ... را نام ببرم. همان‌طور که می‌دانید این موسیقی‌ها در آمریکا نوعی موسیقی اعتراضی است و نقد بر نظام سرمایه‌داری به شمار می‌رود در حالی که همین نوع موسیقی در کشورهای دیگر تبدیل به نوعی دعوت به نظام سرمایه‌داری شد. به عبارت بهتر موسیقی رپ غنایی نیست و بیشتر رجزخوانی است و خوانندگان این نوع موسیقی در آمریکا همیشه سردمداران رهبران اعتراضی بوده‌اند اما وقتی که این موسیقی به کشورهای دیگر برده می‌شود تبدیل به دعوتی برای سکس، فحشا، مصرف مواد مخدر و ... می‌شود. شعار هنر برای هنر نیز درگیر همین مساله شده است و شاید بتوان گفت که هنر برای هنر را در نقطه مقابل هنر مسئول قرار دادند. معنی این کار این است که من به عنوان یک انسان هدف و مسئولیتی ندارم و تنها مشغول به هنر هستم. این مساله در بسیاری از زمینه‌های دیگر گریبان‌گیر خیلی‌ها شده است؛ برای مثال از طرف می‌پرسید که فلسفه زندگی چیست و برای چه زندگی می‌کنید؟ پاسخ داد چون زنده‌ام و راهی ندارم؛ به جای این سوال از من بپرس که چگونه زندگی می‌کنی؟ حال اگر همین سوال را از انسان مسئول و مسلمان بپرسید جواب کاملا متفاوتی به شما می‌دهد. کافر جواب می‌دهد که به من ربطی ندارد چرا زندگی می‌کنم و بیشتر به دنبال این هستم که چگونه زندگی کنم تا بیشتر خوش بگذرد در حالی که مسلمان نسبت به زنده بودنش هم هدف دارد. 

این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به انسان‌های توحیدی گفت: انسانی که به توحید و آرامش رسیده است را درنظر بگیرید؛‌ او نسبت به بسیاری از مسائل که بقیه از آن می‌ترسند از دید بالاتری نگاه می‌کند. برای مثال امام خمینی در وصیت‌نامه خود می‌گوید که با دلی‌آرام و قلبی شاد و ضمیری مطمئن از خدمت شما مرخص می‌شوم. ایشان انگار مرگ را دست انداخته و مسخره‌اش می‌کند. به عنوان مثالی دیگر به ادبیات سردار سلیمانی در آخرین دست‌نوشته‌ای که از ایشان به یادگار مانده است دقت کنید؛ در اخبار دیدم که ایشان چند ساعتی قبل از شهادت چیزی نوشته است؛ در متن آن می‌گوید «از خداوند آن حالتی را می‌خواهم که به موسی داد. به دیدارت می‌آیم و ...». چنین فردی از موضع بالا به مرگ نگاه می‌کند در حالی که ما از موضع پایین به آن نگاه می‌کنیم. حتی بهتر است بگویم که ما اصلا به آن نگاه نمی‌کنیم بلکه مرگ است که به ما نگاه می‌کند. امثال چنین افرادی که به آرامش و توحید رسیده‌اند وقتی وارد عرصه دیگری مثلا کسب و کار می‌شوند جور دیگری عمل می‌کنند، چنین اشخاصی وقتی وارد سیاست‌ می‌شوند، سیاستمدار نمی‌شوند و به قدرت برای قدرت فکر نمی‌کنند. وقتی وارد عرصه اقتصاد می‌شوند، به پول برای پول یا ثروت برای ثروت فکر نمی‌کنند. بلکه به ثروت برای رسیدن به توحید و خدمت به خلق خدا فکر می‌کنند. تمام این مقدمه را گفتم تا بگویم که چنین شخص توحیدی وقتی وارد سینما شود مانند بقیه عمل نمی‌کند؛ او نمی‌تواند نسبت به وضعیت جامعه‌اش بی‌تفاوت باشد؛‌ بی‌تفاوتی به این معنی که فقط به فکر منافع خودم هستم و دیگری برایم مهم نیست. 

او به مساله مهم برای هنرمندان در ساخت آثار اشاره کرد و گفت:‌ در دنیا وقتی راجع به انگیزه هنرمند بحث می‌کنند و او را از منظر اجتماعی بودن مورد بررسی قرار می‌دهند تاکید می‌کنند که برای این هنرمند مساله مهم این است که چه چیزی درست است. در چنین وضعیتی هنرمندی را تصور کنید که مهم‌ترین موضوع برایش منافع شخصی او است و به بقیه فکر نمی‌کند؛ مطمئنا او هم نسبت به مسائل جامعه موضوع می‌گیرد چرا که اصلا هنرمند بی‌طرف نداریم. برای مثال شما نمی‌توانید هیچ فیلمی بسازید که هیچ چیزی را نقد نکند. ممکن است سطح نقد مبتذل باشد یا نوع آن بی‌اثر باشد اما هر حرفی که بزنید یا هر حرکتی از خود نشان بدهید معلوم می‌شود که نسبت به کدام مساله نقد دارید و با کدام مساله موافق هستید. وقتی که حتی زبان بدن، زبان نشستن،‌ طرز پوشیدن لباس، نوع نگاه کردن و ... می‌تواند نقد داشته باشد پس هیچ اثر هنری بدون نقد وجود ندارد. اکثر ما طرفدار منافع خودمان هستیم و اقلیتی وجود دارند که طرفدار حق هستند. اکثر ما می‌گوییم که هنر، سینما، رسانه و ... را به شرطی می‌خواهیم که منافع‌مان را تامین کند. در نقطه مقابل اگر کسی گفت که هنری را می‌خواهم که متعهد به خلق باشد از هنر ایدئولوژیک حرف زده‌ایم. با این توضیحات که گفتم فیلسوف بی‌طرف، جامعه‌شناس بی‌طرف و هنرمند بی‌طرف اصلا معنا ندارد. شما طرفدار هستید اما طرفدار خودت هستی. تو طرفدار این هستی که شهرت کسب کنی، پول به دست بیاوری و همه برایت دست بزنند. در نقطه مقابل کسانی هم هستند که طرفدار عدالت هستند. آن شخص اول هم نقد می‌کند و شخص دوم هم نقد می‌کند اما دو جور متفاوت نقد می‌کنند. طرف اول می‌خواهد باج بگیرد اما طرف دوم به دنبال اصلاح امور است. بنابراین هیچ کس در هیچ عرصه‌ای بی‌طرف و بی‌هدف نیست. 

حسن رحیم‌پور ازغدی در بخش دیگری از سخنان خود به نظرات و آرای کارشناسان جامعه‌شناسی هنری اشاره کرد و گفت:‌ حال می‌خواهم بگویم که هر کس یک نوع خودشناسی، هستی‌شناسی و دیگرشناسی دارد. با توجه به این مساله می‌توان گفت که با هستی‌شناسی و انسان‌شناسی درست به هنر و نقد درست می‌رسیم و در نقطه مقابل آن به سکوت یا نقد نادرست می‌رسیم. در جامعه‌شناسی هنر می‌گویند یک هنرمندی که در حال انجام کاری هنری است و احتمالا نقدی به شرایط جامعه دارد یا در حال توجیه چیزی از آن است، در کدام گروه جامعه قرار می‌گیرد و تحت تاثیر چه اتفاقی به سراغ این سوژه رفته است؟ آیا مخاطب آن اثر، طبقه حاکم است یا محکوم؟ هدفش از ساخت این اثر چیست؟ جز نسل جوان است یا پیر؟‌ چه کسی این هنر خاص را پرورش می‌دهد؟ آیا پای سفره حکام و سرمایه‌داران نشسته است یا به دنبال هدفی مکتبی، توحیدی و دینی است؟ آیا استخدام دولت است یا در یک شرکت خصوصی کار می‌کند؟ در نهایت با پاسخ به این سوالات مشخص می‌شود که آن هنرمند قصد نقد چه چیزی را دارد و در مقابل چه مسائلی سکوت خواهد کرد‌. تحلیل غالب در این مساله این است که اکثر هنرمندان براساس اندیشه کار نمی‌کنند بلکه براساس انگیزه کار می‌کنند. اندیشه ظاهر کار است در حالی که اصل مطلب انگیزه آن است. به همین دلیل است که می‌گویند اگر یک فرد را در دو موقعیت مختلف قرار بدهید محصولاتی کاملا متناقض و حتی در خلاف همدیگر می‌گیرید. به عنوان مثال وقتی این‌ طرف میز می‌نشیند یک جور حرف می‌زند در حالی که وقتی به آن طرف میز رفت جور دیگری سخن می‌گوید. وقتی منافعش در یک چیز باشد آن را توجیه می‌کند و اگر منافعش در نقطه مقابل آن باشد نقدش می‌کند. این موضوع درمورد همه صدق می‌کند اما چون موضوع جلسه ما پیرامون هنر است مثال‌های هنری می‌زنم؛ در اینجا بحث می‌شود که آن شخص هنرمند یا سینماگر از کدام سمبل‌های روحی و ابعاد ناخودآگاه تاریخی یا قومی برای نقدش استفاده کرده است. برای مثال کسی که در جایی از زندگی‌اش شکست خورده است اگر بخواهد راجع به همان مساله فیلم بسازد به‌گونه‌ای که دلش می‌خواهد نشانش می‌دهد. در اینجا است که باید سوالاتی را از او بپرسیم. مثلا چرا دوربین را در اینجا قرار داد؟ چرا آنگونه حرف زد؟ چرا آخرش این‌گونه تمام شد و ... . مثلا کسی هست که نسبت به یک مساله دارای عقده است. نوع نگاه این شخص به آن موضوع با شخص دیگری که عقده ندارد متفاوت است. حال هر چه قدر که عقده‌اش بیشتر باشد با خصومت بیشتری به آن نگاه می‌کند. 

او تاکید کرد: البته بعضی از اندیشمندان هستند که تک بعدی نگاه می‌کنند. مثلا فروید همه چیز را به عقده‌های جنسی برمی‌گرداند و دیگری همه چیز را به عقده حقارت یا الگوهای کهنه اجتماعی برمی‌گرداند. من می‌گویم که همه این موارد اثر دارد اما مطلق نیست. چرا از تعلیم و تربیت استفاده می‌کنند؟ به این دلیل که می‌خواهند اثر این موارد را در فعل هنرمند به صفر برسانند. تقوا همین است؛ یعنی خود مدیریتی و نگه داشتن خود در مواجهه با طوفان انگیزه‌های مالی، شخصی و ... تقوی یعنی براساس طمع و ترس تصمیم نگیریم بلکه براساس اندیشه و عقلانیت به درستی تصمیم بگیریم. بنابراین آن چیزی که در حوزه حکمت اسلامی هنر مطرح می‌شود بر این اساس است که روشن شود هنرمند از کدام جایگاه ایدئولوژیک فیلم ساخته است؟ اگر براساس حکمت اسلامی و توحیدی وارد عرصه رسانه و هنر شده است، نقدش نیز درست‌تر است. جالب است بدانید که در ادبیات عرب، نقد به معنای کوبیدن نیست بلکه به معنای جداکردن است. این که خوب و بد را از همدیگر تفکیک کنیم. 

رحیم‌پور ضمن بیان روایتی از امام علی علیه‌السلام گفت:‌ دقت داشته باشید که یک مسلمان موحد، مزدور کسی نیست؛ حتی مزدور خودش و منافع‌اش نیز نیست. نگاه نمی‌کند که باد از کدام طرف وزید که توجیه یا نقد کند. او مزدور اصحاب قدرت و رسانه نیست و فقط از یک جا مزد می‌گیرد و آن هم صاحب حقیقت مطلق است. اگر به مرحله بالاتری برسد همان مزد را هم نمی‌گیرد؛ البته این سطح بسیار بالا است و در سطح امیرالمومنین است. حضرت علی فرمودند که دین‌داران 3 دسته هستند؛ دین تاجران، دین بردگان و دین آزادگان. همه‌شان دین‌دار هستند اما عده‌ای از ترس جهنم دین‌دار می‌مانند. این دین بردگان است. عده‌ای به عشق بهشت دین‌دار هستند؛ آنان دین تاجران را دارند اما عده‌ای هستند که دین‌داری‌شان احرارگونه است. حضرت امیر می‌گویند که اگر بهشت و جهنمی وجود نداشت که وجود دارد باز هم به همان شیوه خداوند را عبادت می‌کردم. نقد هم همین است؛ نقد تاجران داریم،‌ نقد برده‌وار داریم و نقد احرار را هم داریم. در هنر هم 3 دسته سینما داریم؛ تاجر، بنده و حر. حر کسی است که به خاطر منافع و ضرر خودش تصمیم نمی‌گیرد. او اندیشه و انگیزه‌اش را به حقیقت مطلق که خداوند باشد گره زده است. او براساس ایمان و اعتقاد خودش عمل می‌کند و به دستور حاکمان یا پول ثروت‌مندان کار تولید نمی‌کند. این تعریف است که سینمای منتقد امیدوار را می‌سازد. هنر قدرت است؛ قدرت کلمه دارد، قدرت تصویر دارد و ... هر جا قدرت بیشتر است مسئولیت بیش‌تر است. سینما قدرت بسیار زیادی در بین تمام هنرها دارد پس مسئولیت در آن هم بیشتر از بقیه هنرها است. 

وی اضافه کرد: تاکنون اشاره کردم که هیچ اثر هنری وجود ندارد که بدون ایدئولوژی باشد اما این ایدئولوژی دارای ناخودآگاهی است. شما اصلا بروید و یک دوربین را روبه‌روی یک پرده سفید بگذارید و یک ساعت بعد برگردید. این فیلم هم دارای ایدئولوژی است. برای مثال از شما می‌پرسم که چرا روبه‌روی یک پرده سفید گذاشتید؟ چرا روبه‌روی یک پرده سیاه یا رنگ‌های دیگر نگذاشتید؟‌ نقد نیز چنین است و دارای ایدئولوژی است. دقت داشته باشید که نقد به معنای مقایسه وضع موجود با وضعیت ایده آل است. حال این که ایده‌آل چیست خود دارای بحث‌های گسترده‌ای است. برای مثال نوع نگاه مارکسیسم به موضوعات مختلف با نگاه لیبرالیسم به همان موضوع متفاوت است. به عنوان مثال نگاه مارکسیسم به قهرمان کاملا متفاوت با نگاه لیبرالیسم است؛ این مساله در دیگر موضوعات هم می‌توان پیدا کرد. 

او در مورد تعریف سینمای منتقد تصریح کرد:‌ سینمای منتقد می‌خواهد یک راه‌حل مناسب به جامعه پیشنهاد کند؛ حال لغت مناسب چه تعریفی دارد؟ از کجا بفهمیم که یک چیزی مناسب است یا مناسب نیست؟ نسبت‌ها را چگونه می‌توان فهمید؟‌ هر جهان‌بینی و روان‌شناسی خاص جوابی متفاوت به این سوالات می‌دهد. به عبارت بهتر نسبت‌ها در هر جامعه‌شناسی و روان شناسی متفاوت است. حالا می‌فهمید که جواب مناسب دادن به یک مسئله تنها در ژورنالیسم بازی و ایجاد سر و صدا نقش دارد. باید دید که هنرمند چه تعریفی از جهان، روح، جسم، جامعه و تاریخ دارد و آنگاه می‌توان او را نقد کرد. اگر تعریف اسلامی داشته باشید، هم منشا قضاوت شما متفاوت است و هم نحوه قضاوت و نتیجه آن. البته عده‌ای می‌گویند که به دلیل دفاع از ساحت انسان‌های دیگر نباید قضاوت کرد؛ این مساله متفاوتی است. برای مثال در مساله غیبت کردن، اسلام می‌گوید که شما به یک فرد بی‌دفاع که نمی‌تواند از خود دفاع کند حمله کرده‌اید. این مانند زمانی است که شما به یک جنازه بی‌جان حمله کرده باشید و گوشت تنش را بخورید. تهمت، افترا و سوء ظن نیز همین است. با این حال درست است که نباید افراد را نقد کنیم اما نقد به اعمال افراد باید صورت گیرد. سینمای منتقد سینمایی است که نباید نقد براساس منافع شخصی در آن وجود داشته باشد اما نقد به معنای دوم آن باید وجود داشته باشد. ما نسبت به عدالت، توزیع قدرت در جامعه، اخلاق و ... مسئول هستیم. اگر سینمای انتقادی به این معنا نداشته باشید و دغدغه دفاع از ارزش‌های انقلاب نداشته باشید این جامعه به گند کشیده می‌شود. پیامبر فرمودند که اگر امر به معروف و نهی از منکر، سوال و پرسش را ترک کنید و بگویید بی‌طرف هستید و به من چه، اشرار بر شما مسلط می‌شوند. همچنین فرمودند که در آن زمان بروید و دعا کنید و نماز شب بخوانید اما دعای شما از بالای گوش‌تان بالاتر نمی‌رود. اگر بگویید که در هنر و رسانه به مسائل اجتماعی کار نداریم و به من چه و به تو چه در آن زمان شارلاتان‌ها بر شما مسلط می‌شوند و دیگر به وضع موجود قانع نمی‌شوند و همه چیز را به گند می‌کشند. قرآن می‌فرماید که اگر از میان شما کسی از حق دفاع نکند،‌ حتی صومعه شما را هم خراب می‌کنند. حال یک نفر می‌آید و می‌گوید که من در کلیسا نشسته‌ام و عبادت می‌کنم و کاری به کار خلق ندارم. اگر کسانی مثل قاسم سلیمانی‌ها در برابر بعضی دیگر از جمله آمریکا از شما دفاع نکنند اشرار بر شما مسلط می‌شوند و آن وقت آنان همه چیز شما را منهدم می‌کنند. دیدید که در زمان رضا شاه، انگلیسی‌ها بر ایران مسلط شدند گفتند حالا که نفت و همه چیزتان را گرفتیم حالا باید لباس‌تان را بدهید یا حالا حوزه‌ها تعطیل می‌شود. حتی جالب است بدانید که رضاخان حرم امام رضا(علیه السلام) را تبدیل به موزه کرده بود و می‌گفت که فلان روزها از فلان ساعت هر کس خواست به بازدید موزه بیاید. زن‌ها را هم برهنه کردند و عزای امام حسین(علیه السلام) را هم ممنوع کردند. مطمئن باشید در چنین شرایطی شما را به هیچ وجه رها نمی‌کنند. قضیه این است. 

رحیم‌پور ازغدی در پایان گفت: در بخش دوم بحثی که در ابتدای جلسه عرض کردم توجه شما را به ضوابط امر به معروف و نهی از منکر که در قرآن و روایات به تفصیل آمده است جلب می‌کنم. اولا کسی که نقد می‌کند باید آگاه باشد و معروف و منکر را به خوبی بشناسد. گاهی اوقات شخصی برای نقد وارد می‌شود و با کوبیدن یک ضد ارزش چندین ارزش را خراب می‌کند. مساله دوم فصاحت است. یعنی می‌فهمید ماجرا از چه قرار است اما به خوبی بیانش نمی‌کنید. حضرت موسی با آن عظمتی که دارد وقتی می‌خواهد پیش فرعون برود از خداوند می‌خواهد که فصاحت به او اعطا کند. یعنی حتی حضرت موسی هم به فصاحت در کلام متوسل می‌شود و این خواسته را از خداوند دارد.

نظر شما