نمایش واقعی زندگی حلقه مفقوده سریال های تلویزیونی ؛

بررسی روابط شخصیت‌ها در سریال‌های تلویزیونی

|
۱۳۹۹/۰۱/۲۰
|
۰۵:۵۹:۰۰
| کد خبر: ۹۶۷۴۴۲
بررسی روابط شخصیت‌ها در سریال‌های تلویزیونی
امروزه می‌بینیم حلقه مفقوده بسیاری از سریال های تلویزیونی در نمایش واقعی زندگی میان افراد است که درمورد این موضوع با منتقدان و کارگردانان گفت و گو کردیم. در ادامه حاصل این تحلیل را از نظر می گذرانید.

سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا_ سریال‌های تلویزیونی بی‌شک از پرمخاطب ترین تولیدات رسانه هستند و بدیهی است که پخش چندباره آنها در رسانه ملی باعث می‌شود که مخاطبین تلویزیون بیشترین قرابت را با این دست از آثار داشته باشند. سریال‌های جذاب به لحاظ قصه، زمان پخش، شخصیت‌ها و... بیش از سریال‌های معمولی مخاطب جذب می‌کنند و سریال‌های معمولی دیده نمی‌شوند و سریال‌های متوسط هم کمتر سر و صدا می‌کنند.

به‌رغم ادعای برخی بی‌اطلاعان تلویزیون کماکان مخاطب خود را دارد و اگر سریالی جذاب ساخته شود نه تنها مخاطب آن را دنبال می‌کند که به سرعت شخصیت‌های قصه محبوب و روند قصه نقل محافل می‌شود.

معمولا نقطه عطف هر مجموعه تلویزیونی داستان و روند روایت قصه است که با یک کارگردانی قوی و چند بازیگر جذاب می‌تواند میخ محکمی برای ماندگاری‌اش در این عرصه بکوبد.

نکته‌ای که در بحث کارگردانی سریال‌های تلویزیونی به شدت مورد سوال است و برخی کارگردانان آن را به گردن فیلمنامه و گاهی چارچوب و ممیزی‌های سازمانی می‌اندازند نوع روابط افراد در خانواده است.

به هر حال تماشاگر برای باور سکانس به سکانس هر اثر نمایشی در قدم اول باید به باور برسد و باور شخصیت‌های یک سریال است که می‌تواند نقطه عطف موفقیت یک مجموعه باشد.

برخلاف آنچه بسیاری اعتقاد دارند قصه‌ها در سریال‌های تلویزیونی از جذابیت لازم برخوردار نیستند باید گفت گاهی اوقات حتی قصه‌های جذاب هم به لطف کارگردانی نامرغوب زمین می‌خوردند و عملا قصه خوب هم می‌تواند با یک کارگردانی متوسط هم دیده شود و هم ماندگار.

اما جدا از بحث فیلمنامه، سبک نگارش، شخصیت پردازی، کارگردانی، ساختار و... نکته‌ای در نقد و بررسی اکثر سریال‌های تلویزیونی به چشم می‌خورد که نه تنها نقدی منطقی است که چهره سریال ایرانی را از نگاهی بین‌المللی به دور می‌کند. بسیاری از قصه‌های تلویزیون ایران پتانسیل و توان بین‌المللی شدن دارند و حتی گاهی اوقات برخی از قصه‌های ما نه تنها گرم و گیرا که نقاط تعلیقی پر شر و شور با خود به همراه دارند. اما عدم نمایش روابط واقعی میان افراد بحث جدی است که در برخی از مجموعه‌های تلویزیونی آنقدر توی ذوق می‌زند که تماشاگر معمولی تلویزیون را هم از پای رسانه بلند می‌کند.

اینکه به دلایل قواعد اعتقادی، عرفی و البته اخلاقی، نوع گریم، پوشش و ارتباط افراد در میزانسن‌های مختلف بایستی با چارچوب مشخصی شکل بگیرد باید گفت گاهی حتی در دل همین چارچوب هم چارچوب زده عمل می‌کنیم و قواعد روابط میان افراد را لحاظ نمی‌کنیم.

بی‌تردید فرمول موفقیت در تولیدات نمایشی نگاهی رئالیته و چیزی شبیه به زندگی است. هرگاه بازیگران ما براساس قصه و پایه مدیریت کارگردان به جای ادا و اطوار به سمت زندگی کردند حرکت می‌کنند و به جای قلمبه سلمبه صحبت کردن به سراغ ادبیات شبیه به زندگی‌شان می‌روند شاهد این هستیم که تماشاگر به سرعت با اثر ارتباط برقرار کرده، شخصیت‌ها را باور می‌کند و با داستان‌شان همراه می‌شود.

به نظر شما رمز موفقیت سریال «پایتخت» در چیست؟ بی‌تردید اگر قرار بود عوامل سریال به تکه کلام و استفاده از لهجه‌ها بسنده کنند سریال در فصل اول به نقطه پایانی می‌رسید اما زندگی جلوی دوربین سیروس مقدم حاکم است و انسان‌ها و روابط‌شان واقعیت دارند.

همه افراد قابل شناسایی هستند و در همین اطراف خودمان می‌توانیم با هر یک از کاراکترها دیدار داشته باشیم. در تک تک لحظات زندگی خودمان می‌توانیم کاراکترهای این سریال را پیدا کنیم و حتی با داستان‌هایشان همراه شویم. اتفاقی که در خیلی از سریال‌های تلویزیونی متاسفانه خبری از آن نیست و معمولا آدم ها براساس واقعیت طراحی نشده‌اند، واقعی صحبت نمی‌کنند، نوع کلام‌شان جنس زندگی ندارد و اصولا مال این اطراف نیستند.

اگر به سریال‌ها و ساخت تولیدات نمایشی کیانوش عیاری دقت کنید متوجه می‌شوید که او در هدایت تیم بازیگری‌اش در همان قدم اول بازی نکردن را گوشزد می‌کند و معتقد است برای موفقیت در قدم اول باید بازیگری را کنار بگذارد و جلوی دوربین زندگی کند.

مجموعه تلویزیونی «روزگار قریب» یا دیگر سریال‌های عیاری نمونه‌ای است از حضور انواع و اقسام نابازیگر که در حد و اندازه‌های یک ستاره سینمایی می‌درخشند. شما مهران رجبی را که اصولا یک بازیگر معمولی به شمار می‌رود در تولیدات عیاری در حد ستاره می‌بینید. این مسئله دقیقا به این نکته برمی‌گردد که او در آثار عیاری شکل تمام و کمال بازیگری را کنار می گذارد و زندگی می کند و این زندگی برشی از استعدادهای یک بازیگر است که از یک کارگردان کاربلد بیرون کشیده می شود.

در بسیاری از سریال‌های تلویزیونی در کشورهای پیشرفته بازیگری براساس توانمندی یک بازیگر در نمایش زندگی جلوی دوربین لحاظ می‌شود و برخلاف آنچه بسیاری از بازیگران فکر می‌کنند بایستی به سمت حرکات شیک، درشت، نمایشی، همراه با اِفه‌های مرسوم بروند بازیگری به مدلی مشخص از زندگی برمی‌گردد که هر یک از ما در لحظات مختلف زندگی‌مان تجربه می‌کنیم و درمیان زندگی دیگران می‌بینیم. باید گفت در چنین شرایطی مخاطب هم با زندگی خو می‌گیرد.

ادبیات کلامی نوع لحن و ارتباطی که اعضای یک خانواده دردل یک سریال تلویزیونی با یکدیگر دارند در جذب مخاطب موثر است چراکه تماشاگر اتفاقی را که در زندگی خودش و دیگران نمی‌بیند نمی‌تواند در رسانه باور کند. گاهی اوقات دیالوگ‌های نامانوس میان اعضای خانواده در یک سریال تلویزیونی به‌طور مثال دور میز شام یا در یک رابطه دو نفره آنقدر دور از واقعیت است که تماشاگر به آن یک نگاه کمیک دارد.

به هرحال ادبیات زن و شوهری، مادر و فرزندی، پدر و پسری و.. چیزی نیست که از کره مریخ آمده باشد و تماشاگر با فاصله به آن توجه کند. اگر نتوانیم این حداقل را در نوع و رابطه میان اعضای یک قصه در سریال تلویزیونی لحاظ کنیم عملا تماشاگر با داستان ما همراه نمی شود و متاسفانه عدم توانمندی برخی از کارگردانان در کنترل و هدایت برخی از بازیگران لطمه محکمی است که ماحصل آن بارها در یک سریال تلویزیونی دیده شده است و واکنش مخاطب را به همراه داشته است.

امروزه می‌بینیم حلقه مفقوده بسیاری از سریال های تلویزیونی در نمایش واقعی زندگی میان افراد است که به زودی در خبرگزاری برنا و در گفت‌وگو با کارشناسان (نویسندگان، کارگردانان و منتقدان) آن را بررسی خواهیم کرد.

مدیران سیما خط قرمزها را کاهش دهند!

جبار آذین، نویسنده و منتقد سینما و تلویزیون، در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا با اشاره به اینکه صدا و سیما باید بر اساس سلایق مردم سریال‌سازی کند، گفت: رسالت بزرگ دستگاه‌ها و جریان های فرهنگی مطرح و تاثیرگذاری چون صدا و سیما و تلویزیون تولید برنامه هایی مناسب و منطبق با زندگی، ارزش ها و آرمان های جامعه است. به عبارتی برنامه ها، فیلم ها و سریال ها برای تماشا و استفاده مردم خلق می شوند. بدیهی است در این نوع تولیدات رعایت سلیقه، نظر و نیاز مخاطب یعنی مردم در اولویت قرار دارد.

وی ادامه داد: اما به دلیل آنکه در سال های اخیر فضای تلویزیون و سینما از متخصصان امور فرهنگی سینمایی و تلویزیون تهی شده است و به جای آنها افراد، عوامل و عناصری پُست هایی اداری و اجرایی را در اختیار گرفته اند که یا با فرهنگ بیگانه اند یا عمدتا در مسیر تجارت تلاش می کنند، صفحه تلویزیون و پرده سینما از ارائه و تولید آثار همسو با مصالح و منافع و دیدگاه های مردم تهی شده است.

این منتقد با تاکید بر اینکه نویسندگان باید براساس زندگی واقعی مردم فیلمنامه بنویسند بیان داشت: ما مدت‌هاست که به ندرت در حوزه سریال‌سازی در تلویزیون با آثاری از منظر استانداردهای سریال‌سازی بالای متوسط و استاندارد روبه‌رو هستیم. اغلب سریال های تولید و پخش شده در سیما به جای آنکه حاصل پژوهش و تحقیق در زندگی و واقعیت‌های مردم باشد و به تحلیل و ارزیابی مسائل و مشکلات مخاطب بپردازد، براساس مسائل تخیلی نویسندگان و سازندگان آنها شکل گرفته و می گیرند. 

او افزود: از همین رو باورپذیری ماجراها رویدادها و شخصیت‌های این سریال ها از سوی مخاطب بسیار سخت امکان‌پذیر است و در مواقع ویژه در سریال‌های خاص ابدا امکان همدلی، همراهی و باورپذیری با کاراکترهای سریال‌ها را درک نوع زندگی و اتفاقاتی که برای آنها رخ می دهد از سوی بینندگان تلویزیون مقدور نیست.

جبار آذین

آذین در انتقاد به اینکه سریال‌ها آینه‌ای از واقعیت زندگی مردم نیست، اظهار داشت: برنامه‌سازان تلویزیون به جای آنکه به زندگی مردم نزدیک باشند و در جهت اجرایی کردن منویات رهبری یعنی تبلیغ و ترویج و ارائه سبک زندگی ایرانی و اسلامی عمدتا زندگی و آدم‌هایی را به تصویر می‌کشند که از نظر نوع زندگی پوشش و حتی تزئینات وسایل زندگی ارتباطی با نحوه زندگی ایرانی را ندارند و در واقع به نوعی تبلیغ فرهنگ بیگانه هستند. از همین رو سطحی‌نگری و سطحی‌سازی و تقلید به‌جای خلاقیت و نوآوری و همسو با مناسبات اجتماعی در فیلم ها و سریال های ما سلطه دارد.

وی با اشاره به دلیل دوری مردم از تلویزیون گفت: به همین علت است که مردم خواسته و ناخواسته از تلویزیون و برنامه‌های آن جدا شده و به سوی بهره‌گیری به برنامه‌های درست و نادرست ماهواره گرایش پیدا می‌کنند. به‌عبارت واضح‌تر آنکه تلویزیون و سینما به جای فرهنگ‌سازی و حفظ و گسترش فرهنگ کشور در مسیر دیگری به حرکت درآمده است که با اهداف و آرمان‌ها و ارزش‌های جامعه مغایر است. در نتیجه داستان‌ها شخصیت‌های آنها و آنچه به تکرار به عنوان موضوع از آنها در سریال‌سازی دست‌مایه قرار می‌گیرد مورد پسند مخاطب واقع می‌شود.

جبار آذین ادامه داد: به همین دلایل است که صدا و سیما روز به روز از مردم فاصله می گیرد و در سینماها به جای اهالی شریف سینما و آشنایان به فرهنگ هنر کاسب کاران یکه تازی می کنند. بدیهی است در چنین فضایی نمی شود و نمی توان شاهد آثار مناسب و شایسته مردمی بود و رده های زندگی واقعی مناسبات واقعی و شخصیت های واقعی را در فیلم ها و سریال های تلویزیون و سینما این لغزشی بزرگ است برای جامعه ای که یکی از اهداف بزرگ آن فرهنگسازی در داخل کشور و جهان است.

این منتقد در پایان با اشاره به راهکار حل این مشکل در تلویزیون تصریح کرد: تغییر در لحظه نگاه و نگرش مدیران و مسئولان صدا و سیما، سینما و همسو شدن نگرش آنها با مردم و ایجاد تغییراتی در سطح جابجایی شایسته و کارشناسی مدیران، استفاده بهینه از هنرمندان حرفه ای و کاربلد برای تولید آثار خوب و خوش ساخت و بامحتوا و همچنین تبلیغ اهداف مهمی چون نشاط و امید که نیاز اصلی مردم کشور ماست و تولید فیلم ها و برنامه ها و سریال ها می توانند تا حدی زمینه را برای ایجاد بهتر جهت حضور مثبت متخصصان و کارشناسان هنر، سینما و تلویزیون و آشتی دوباره مخاطب با سینما و تلویزیون فراهم کند در غیر اینصورت با ادامه روند این شرایط ما تنها می توانیم شاهد تخریب بیشتر فرهنگ و ارزش ها و آرمان های جامعه باشیم.

مردم دیگر هر چیزی را باور نمی کنند!

امیر دژاکام، بازیگر و کارگردان سینما با اشاره به روابط مصنوعی در سریال‌ها گفت: واقعی نبودن شخصیت‌ها دقیقا همان جایی است که ما در حال حاضر از آن لطمه می‌خوریم و بینندگان به همین دلیل از تلویزیون دور شده‌اند. عدم مطابقت بین سریال‌ها و زندگی واقعی باعث می‌شود مخاطبان شخصیت‌ها را باور نکنند.

وی به تفاوت ژانرها در سریال سازی اشاره کرد و افزود: البته این موضوع به ساختار سریال هم بستگی دارد. مثلا ملودرام معمولا امور را در رئالیسم پیش می‌برد؛ یعنی عواطف و احساسات را برجسته می‌کند. به این صورت که بدی را بسیار بد و خوبی را بسیار خوب نشان می دهد. طبیعی است که خیلی نزدیک به زندگی ما نباشد. اما الان ملودرام ها و فیلم و سریال سازی در دنیا تغییر کرده است. دلیلش هم بالا رفتن اطلاعات مردم است. به عنوان مثال ما امروزه در انواع و اقسام رسانه‌ها مثل واتس آپ، تلگرام، اینستاگرام حتی رسانه ملی اخبار مربوط به دادگاه‌های اختلاس، فسادها و... را می بینیم و می شنویم. زمانی که اطلاعات مردم بیشتر می‌شود به همان اندازه  باورپذیری آنها نسبت به امور سخت‌تر می‌شود.

دژاکام ادامه داد: علاوه بر این اخبار و اطلاعات روزمره، مردم نمونه‌های سریال‌های پلیسی و جنایی و خانوادگی مطرح در جهان را به راحتی در دسترس دارند. مثل همین سریال «بازی تاج و تخت» که جزو 10 سریال برتر جهان است و تقریبا می توان گفت همه مردم ایران آن را دیدند. همه این اطلاعات دانش جدید برای مردم است. بنابراین وقتی پای یک سریال می نشینند تصمیم‌گیری، کنش‌ها و واکنش‌های برخی از کاراکترها را قبول نمی‌کنند. در نتیجه سریال با عدم استقبال مواجه می‌شود. در این صورت سریال یا باید خیلی شاد و کمدی باشد یا اگر ملودرام است انطباق بر زندگی واقعی را مورد توجه قرار دهد و تمام تلاش خود را کند که مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.

امیر دژاکام

این مدرس دانشگاه با اشاره به یکی از دلایل روابط تصنعی شخصیت‌ها گفت: یکی از محدودیت‌هایی که باعث می‌شود شخصیت‌ها غیرواقعی باشند عدم پذیرش جامعه است. به این صورت که اگر ما شخصیت منفی سریال را در قالب یک دکتر، مهندس، خلبان، وکیل، قاضی، معلم، پزشک، منشی و... نشان دهیم به آن صنف بر می‌خورد و مدعی می‌شوند به آنها بی‌احترامی شده است. درصورتی که در جامعه هر مدل آدمی وجود دارد و هر کاری از هر انسانی در هر شغلی می‌تواند بربیاید.

وی ادامه داد: مورد بعدی این است که ما باید درمورد بعضی موضوع‌ها حرف بزنیم درمورد بعضی‌ها نه. این خودش دلیل دیگر برای دور شدن شخصیت‌ها از واقعیت است. خیلی چیزها در واقعیت خط قرمز نیست ما آنها را تبدیل به خط قرمز کرده‌ایم که به آن خط قرمز مصنوعی گفته می‌شود. ما اگر در کتاب‌های قدیمی حتی مقدس خود نگاه کنیم می‌بینیم درمورد همه چیز با جزئیات حرف زده شده است. حتی بزرگان ما توصیه می‌کنند اندیشه باید آزاد باشد و فعالیت کند. متاسفانه ما خودمان برای خودمان محدودیت گذاشتیم و خیلی چیزها برای‌مان تابو است.

دژاکام پوشش را هم دلیلی دیگر بر روابط مصنوعی دانست و بیان داشت: انسان در مهمانی لباس رسمی می‌پوشد، در محیط خانوادگی یک مدل پوشش دارد، در جمع دوستانه به یک شکل و... وقتی در محیط خانواده فردی را در پوشش رسمی نشان می‌دهیم تماشاگر باور نمی کند و صحنه برایش خنده‌دار می‌شود. من درصدد این نیستم که این مشکل را بخواهم حل کنم اما نمی‌توان کتمان کرد یک مشکل اساسی است که باید به حال آن فکر زیبایی شناسی و تکنیکی شود. از نظر شرعی باید بررسی کرد آیا استفاده از کلاه‌گیس ایرادی دارد یا خیر؟!

امیر دژاکام ادامه داد: علاوه بر پوشش در روابط هم همینطور است. مثلا مادر بچه‌اش از اسارت آزاد شده اما می‌تواند او را بغل کند و در آن لحظه دوربین جای دیگر می‌رود. مردی همسرش تصادف کرده اما نمی‌تواند به او دست بزند و مواردی از این قبیل که بسیار دیده‌ایم. تمام اینها مشکلاتی است که پذیرش سریال‌ها را برای مخاطب سخت می کند.

وی با اشاره به عمده مشکلاتِ سازندگان در سریال‌سازی گفت: به نظر من یکی از اصلی‌ترین مشکل ما موضوعات، کنش‌ها و رفتارها هستند. ما نمی‌توانیم در فیلم و سریال به شکل شفاف برخی مسائل را عنوان کنیم. مثلا وقتی قاچاق اتفاق می‌افتد که کسی یک جایی چشمش را ببندد اما ما نمی‌توانیم آن قسمت را نشان دهیم و در موردش حرف بزنیم چون به فلان سازمان و اداره برمی‌خورد. درحالی که واقعیت این است وقتی جنس قاچاق وارد کشور می‌شود یا احتکاری صورت می‌گیرد کسی که منصب و مقامی دارد چشمش را بسته است. باید گوشزد کرد این عدم تطابق‌ها در دراز مدت به سینما و تلویزیون آسیب وارد می‌کند و باید به حال آن فکری شود.

شخصیت ها حتما نباید شبیه واقعیت باشند!

مسعود آب‌پرور، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون با بیان دونظریه در مورد میزان نزدیک بودن روابط شخصیت‌ها در سریال‌های تلویزیونی به زندگی واقعی گفت: برای بررسی  این مسئله مهم ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که آیا ضرورت دارد قصه‌هایی که در سینما و تلویزیون می‌بینیم به زندگی ما نزدیک باشد یا خیر؟ در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد.

وی ادامه داد: عده‌ای معتقد هستند سینما و تلویزیون مثل یک رویاست و دلیلی ندارد مبتنی بر آن چیزی باشد که ما در زندگی روزمره و جهان اطراف‌مان تجربه می‌کنیم. ما در سینمای هند شاهد هستیم مردمِ بسیار فقیر اصلی‌ترین تماشاگران بدنه سینما محسوب می‌شوند، کسانی که شاید حتی نان شب نداشته باشند اما کوچکترین پولی که پیدا می‌کنند سینما می‌روند و یک زندگی پر از رنگ و لعاب و بزن و بکوب و پر از شادی را تماشا می‌کنند؛ همان چیزی که در زندگی خود ندارند. همانطور که در ذهن همه ما رویا وجود دارد، دیدن و تجربه ذهنی آن در سالن سینما تماشاگر را متعادل می‌کند و باعث می‌شود ظرفیت آن را بالا رود. در واقع خیلی از فیلم‌ها و سریال‌ها قرار نیست در چارچوبی باشند که شبیه زندگی ماست.

آب‌پرور در اشاره به نظریه دوم بیان داشت: دیدگاه دیگر این است که سینما و تلویزیون متاثر از جامعه پیرامون ماست و هرآنچه در زندگی می‌بینیم آنجا هم باید تماشا کنیم. یعنی ادامه زندگی خود را روی پرده نقره‌ای سینما یا جعبه تلویزیون ببینیم.

اب-پرور

وی افزود: طبیعتا آنچه روی پرده می‌بینیم باید پررنگ‌تر و تاثیرگذارتر باشد. یعنی باید مشکلات و نارسایی‌ها را بزرگ و بزرگ‌تر کنیم تا بر مخاطب عام و خاص تاثیر بگذارد. اما آنچه اهمیت دارد این است یک اثر نمایشی چقدر می‌تواند دنیای خودش را باورپذیر کند و ما را به عنوان مخاطب به دنیای خودش نزدیک کند. اگر یک فیلم یا سریال شرایط مفروضی را پیشنهاد می‌کند باید توانایی این را داشته باشد تماشاگر را متقاعد کند و روابط شخصیت‌ها باورپذیر نشان داده شود.

کارگردان سریال «هوش سیاه» با اشاره به ساختار سریال خود گفت: بعد از دیدن سریال «هوش سیاه» که سریال امنیتی و پلیسی است، خیلی‌ها گفتند ما این همه جنایت نداریم اما واقعیت این است مدنظر من این بود در موازات جهانی که زندگی می‌کنیم دنیایی را در حاشیه آن جاری کنم که در آن افراد فقط دنبال هم هستند و از هم کلاهبرداری می‌کنند. در مقابل عده‌ای هم برای حفظ امنیت و آسایش تلاش می‌کنند. ضمن اینکه طرف دیگر، زندگی برقرار است. یک جاهایی ستون‌هایی در قصه وجود دارد که آدم‌های آن خیلی واقعی هستند. زبان، لباس، گفت‌وگو، رفتار، واکنش‌ها و... شبیه خود ماست. به‌طور کلی اکنون در فیلم و سریال سازی باید هر دو نظریه مدنظر قرار گیرد.

نظر شما