محسن سلیمانی، منتقد سینما، در گفتوگو با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، اظهار داشت: روند فیلمساز شدن فیلمنامهنویسان در ادامه نگره مولف است که در سینمای دنیا تعریف شده و از آنجا که سینمای ایران متأثر از سینمای جهان است از این تئوری پیروی کرده و میبینیم بسیاری از فیلمنامهنویسان کمکم به کارگردانی روی آورده یا کارگردانها در تلاش هستند خودشان فیلمنامههایشان را بنویسند.
سلیمانی خاطرنشان کرد: بسیاری از فیلمنامهنویسانی که امروز پا به عرصه کارگردانی گذاشتهاند موفق به ساخت فیلمهای بسیار خوبی شدهاند که حتی جایگاه ویژهای در تاریخ سینمای ایران دارند. نمونه موفق این فیلمسازان میتواند اصغر فرهادی باشد که کار خود را با فیلمنامهنویسی شروع کرد. برای قضاوت درباره این فیلمسازها باید صبر داشت و به آنها اجازه کسب تجربه داد. پس از تجربه ساخت فیلم اول، دوم و سوم میشود درباره موفقیت یا عدم موفقیت آنها قضاوت کرد. بسیاری از فیلمنامهنویسان خوب پس از ساخت اولین فیلمشان دیگر نتوانستند فیلمسازی را ادامه دهند و به همان فعالیت خود در عرصه فیلمنامهنویسی ادامه دادند.
او افزود: باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که منتقدان سینمای ما نیز به تئوری مولف توجه دارند و فیلمسازانی که خودشان نویسنده آثارشان هستند را بیشتر مورد تحسین قرار میدهند و همین میتواند عاملی بر گرایش کارگردانهای ما بر فیلمنامهنویسی آثار خودشان باشد. از طرفی فیلمنامهنویسها و کارگردانهای ما تصور میکنند که اگر یکی از این کارها را به صورت تخصصی انجام دهند تجربه هنری خود را کامل نکردهاند و این در حالی است که ما در تاریخ سینما شاهد فیلمنامهنویسهایی هستیم که تا پایان دوره کاریشان فیلمنامهنویس باقی مانده و هیچوقت به کارگردانی فکر نکردهاند. ژان کلود کریر یکی از این فیلمنامهنویسها است که میتوان آن را یکی از بهترین نویسندههای تاریخ سینما دانست.
این منتقد در ادامه گفت: نکته دیگر شاید به ضعف کارگردانهای ما برگردد. کارگردانهای ما در تولید آثار سینمایی بارها این حس را در فیلمنامهنویسهای ما تقویت کردهاند که باید خودشان دست به کار شده و کارگردانی را نیز بر عهده بگیرند. اگر بخواهیم یک وضعیت ایدهآل برای هر دو حرفه در نظر بگیریم باید انتظار داشته باشیم که یک تعامل بین کارگردانها و فیلمنامهنویسها ایجاد شود. فیلمنامهنویس هم نباید متکلم وحده باشد و انتظار میرود که نویسندههای ما نیز در تغییرات منطقی متنهایشان کمی انعطاف داشته باشند. اگر این تعامل ایجاد شود فیلمنامهنویسهای ما نیز به این باور میرسند که ساختار بصری آثارشان به درستی صورت گرفته و نیازی به اصرار برای کارگردانی ندارند.
سلیمانی با اشاره به تئوری مولف، مفهوم دقیق و درست این تئوری را کارگردانی و نویسندگی توسط یک نفر دانست و گفت: نظر شخصی من این است که اگر بخواهیم مفهوم دقیق این کلمه را در نظر بگیریم باید کارگردان و فیلمنامهنویس یک اثر یک نفر باشد اما با کمی اغماض و توجه به این نکته که تعاریف در سینمای ایران با توجه به شرایط کمی متفاوتتر از دیگر نقاط دنیا است باید توجه داشته باشیم که کارگردان نیز بدون اینکه فیلمنامه را خودش نوشته باشد میتواند نگره خاص خود را داشته باشد. اما به نظر من تعریف دقیق تئوری مولف نویسندگی و کارگردانی توسط یک نفر است.
او افزود: حمید نعمتالله و اصغر فرهادی نمونه موفق کارگردانهایی هستند که فیلمنامهنویس هستند. در این بین فیلمسازان جوان دیگری مثل سعید روستایی را نیز میتوان مثال زد و فکر میکنم در آینده بیشتر شاهد این باشیم که کارگردانهای سینمای ایران خودشان نگارش فیلمنامههایشان را بر عهده میگیرند. نسل جدیدی که وارد سینما میشود معمولاً ترجیح میدهد که خودش کارگردانی و نویسندگی اثرش را بر عهده داشته باشد. برای اینکه در این وضعیت دچار اشکال نشویم و شاهد وفور فیلمنامههای ضعیفی که به فیلم تبدیل شدهاند نباشیم، باید تهیهکنندگانمان قدرت تشخیص آثار خوب از بد را داشته باشند. تهیهکنندهای که نتواند فیلمنامههای خوب را تشخیص دهند فیلمساز را نیز به بیراهه میبرند.