طهماسب صلحجو منتقد سینما در گفتوگو با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، اظهار داشت: عباس کیارستمی کارگردانی است که علاوه بر فیلمسازی نقاش و گرافیست بود، سابقه طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلم را هم داشت و زمانی فیلم تبلیغاتی میساخت و آثار ادبی هم دارد اما آنچه عباس کیارستمی را به شخصیتی ماندگار در عرصه فرهنگ و هنر تبدیل کرده آثار سینمایی او است و سایر فعالیتهای هنریاش در کنار این کار هستند که دیده میشوند، اگر کیارستمی در سینما به چهرهای جهانی تبدیل نشده بود شاید دیگر آثار هنریاش که خارج از سینما دنبال کرده هم به این اندازه مورد توجه قرار نمیگرفت.
صلحجو خاطرنشان کرد: عباس کیارستمی در سینما سبکی را ارائه داد که در بین هنرمندان جهان مورد قبول قرار گرفته و سینماگران بسیاری متأثر از سبک فیلمسازی او آثاری تولید کردهاند. واقعگرایی شاعرانه شاید عنوان درستی برای سبک عباس کیارستمی در سینما باشد. واقعگرایی در هنر، فرمها و شکلهای مختلفی دارد و معمولاً فیلمسازها برای رفتن به سراغ واقعیات سیاهی، تلخی و خشونت را میبینند و آن را به تصویر میکشند اما عباس کیارستمی در پرداختش به واقعیت به سراغ زیباییهای زندگی رفته و واقعیتی را به تصویر میکشد که در عین واقعیت با حس و حالش روتوش کرده و تصویری زیبا به مخاطب ارائه میدهد.
او افزود: به عنوان مثال در چند فیلم کیارستمی مثل «زیر درختان زیتون» روستایی زیبا میبینیم، این روستا در عین واقعیت یک زیبایی دارد که کار عباس کیارستمی است. او با طراحی صحنه و قاببندیهایش طوری به روستا زیبایی داده که ساختگی بودنش به چشم مخاطب نمیآید و مخاطب تصور میکند که کاملاً با واقعیت مواجه است.
این منتقد در ادامه گفت: اندیشه جاری در آثار عباس کیارستمی را میتوان در مصرع «تا شقایق هست زندگی باید کرد» از سهراب سپهری خلاصه کرد. او حتی وقتی به سراغ اتفاقی تراژیک مثل زلزله میرود هم سعی دارد نشانههای زندگی را دنبال کند و در بین مردم روستای زلزله زده که سایه مرگ را بر سر خود دارند نشانههایی مثل عاشق شدن یا ذوق برای دیدن مسابقات جام جهانی را نشان میدهد. کیارستمی سعی دارد نشان دهد این افراد زندگی را فراموش نکردهاند. کیارستمی ستایشگر زندگی است و جلوههای زیبای زندگی را به شکلی برجسته مقابل چشم مخاطب قرار میدهد و این خود سبکی است که کیارستمی در سینما دارد.
صلحجو خاطرنشان کرد: عباس کیارستمی از همان ابتدا همین نگاه را داشت و این نگرش در فیلم «نان و کوچه» نیز دیده میشود. در این فیلم یک کودک نانی در دست دارد و میخواهد به خانه برود و سگی مقابل راه او است که ترس از حمله سگ باعث شده تا کودک برای رفتن به خانه دچار مشکل شود. نان را در این فیلم کوتاه میتوان نماد زندگی دانست و سگ را نماد مرگ. فرار با تکه نان از محضر مرگ به دوستی کودک با سگ میانجامد و مفهومی جالب خلق میشود. کیارستمی در حالیکه از بداهه و واقعیت در فیلمش استفاده کرده است سعی داشته تا مضمونی مربوط به مرگ و زندگی خلق کند.
این منتقد در ادامه درباره انتشار کتاب «نامههای کیارستمی» گفت: معمولاً برای چهرههای نامدار هنر اتفاقاتی از این دست که پس از درگذشتشان آثاری از آنها منتشر شود، رخ میدهد که به نظر من غیر عادی نیست. فرزندان کیارستمی امروز صاحبان حقوق آثار فرهنگی هنری پدرشان هستند و میتوانند از این میراث استفاده کنند. آثاری مثل نامه که این هنرمند برای اعضای خانوادهاش نوشته اگر منتشر شوند ابعاد تازهتری از دنیای این هنرمند به هنردوستان و طرفدارانش نشان میدهد./2