به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در این یادداشت آمده؛ مضمونزدگی یکی از آفات بزرگ سینمای ایران است. وقتی حرف زدن و شعار دادن جای سیر دراماتیک مناسب را بگیرد، مضمون برجسته میشود. همه چیز تحتالشعاع آن قرارمیگیرد و دغدغههای فیلمساز به تماشاگر حقنه میشود. «حمالطلا» از همین مسأله لطمهیی اساسی خورده است. تا نیمهی فیلم طنز متناسب و نگاه درست فیلمنامهنویس در شخصیتپردازی و درست کردن یک مود و فضای ریٔالیستی به بارمینشیند. اما بیرون کشیدن طلا از دل کثافت که برخاسته از نگاه تماتیکی کهنه است، جای نیمه اول را میگیرد. نگاهی که از رمزگانی نخنما شده استفاده میکند. حتی فیلمهای شبه معترض این سالها هم دیگر از این گونه نمادپردازی استفاده نمیکنند.
بالا و پایین رفتن قیمت دلار و مسایٔل اجتماعی پشت سر هم بر سر تماشاگر آوار میشوند تا دغدغهی فیلمساز به روترین شکل ممکن خودش را نشان دهد. تماشاگر از نیمهی ماجرا دست فیلمنامهنویس را میخواند و حدس میزند که رضا به بن بست خواهد خورد. تأثیر فیلمساز از فیلم موفق چند کیلو خرما برای مراسم تدفین بیشتر به استفاده از نابازیگران و درست کردن فضای چرک ناتورالیستی و اگزوتیک ختم میشود. در حالی که فیلم خوب سامان سالور به خاطر جداییاش از ریٔالیسم روزمره و ساختن فضا و شخصیت، ناتورالیسمی خودبسنده داشت.
«حمال طلا» نیمهی اول خوبش را فدای زدن حرفهای باب روز میکند و شرایط وخیم اقتصادی چند سال اخیر جامعه را حول شخصیت رضا میتند. در حالی که این تنیدن روایت را دچار بافتار دراماتیک نمیکند. به نظر میرسد این دغدغهها به زور و ضرب به جهان فیلم وارد شدهاند. ایده درخشان اولیه به واسطه یک فرضیهی پوچ شکل میگیرد. فرضیهیی که میتواند معرف اوهام دو کاراکتر اصلی باشد. کاراکترهایی که میخواهند از شرایط طبقاتی خود خلاص شوند. اما شکل این بیرون آمدن و آوردن گرههای بیمنطق اثر وارد ورطهی فیلمهای شبهاجتماعی این سالها میکند. فیلمهایی که در اثر تورم مضمون و تقدم حرف و ایده و شعار بر ساختار دراماتیک میخواهند به جای نشان دادن حرف بزنند و شعار بدهند و علیه یک وضعیت باشند. در حالی که به خاطر عدم اثرگذاری به بخشی از وضعیت بدل میشوند و به سرعت از یاد میروند.