به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، نه اشتباه نکنید، تقصیر هیچکس نیست، هیچکس الا خودمان که خام دلانه و ناشیانه تصور کردیم که میشود روی هنر تئاتر به عنوان یک حرفه و پیشه حساب باز کرد و به اصطلاح، از آن نانِ بخور و نمیری درآورد. که میشود آیندهای هرچند اندازهی کف یک دست با آن ساخت و روزگار پیری و کوری را بدون نیاز به دیگری با آن سرکرد و سر از این دنیا به سلامت به گور بُرد.
هر چقدر عاقلانی که در این سالها، تئاتر را رها کردند به سمت هنرهای تصویری و پول ساز رفتند با رفتار و گفتارشان به ما نشان دادند و توی گوش ما خواندند که؛ "روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان، بخت سیاه اهل تیاتر سبز می شود." فایده نداشت که نداشت و فقط باید این مرضِ بیپدر مادر -کرونا- میآمد و به ما میفهماند -که فهماند- که تئاتر برای آدم شغل نمیشود و فکر نان دیگری کنید که خربزهی تئاتر در مملکتِ ما، آب هم نیست. منتهی ولی برای بعضیها مثل ما که بیشتر از بیست و چند سال از عمرشان را روی صحنه و پشت صحنه و پشت میز نوشتن نمایشنامه و روی صندلی کارگردانی صرف کردهاند دیگر خیلی دیر شده که بخواهند باشلتاق بازیهای این مرَضِ خارجی به خود بیایند و کار دیگری پیشه کنند، آن قدر دیر همچون مشقِ تنبورِ یک بابایی در چهل سالگی که استادیاش را در گور، جشن خواهد گرفت.
به هر حال از ما که گذشت و در صدر مطلب هم گفتم که گلهای از کسی نیست الاخودمان. اما برای نسل جدیدالورود و تازه کار میگویم که یک جو عقل خود را به کار بیندازید و این هنر شریف را به عنوان حرفه و شغل نگاه نکنید، هر خلاقیتی دارید به کار بیندازید که در کنار این هنر -اگر آنقدر دوستش دارید که نمیتوانید رهایش کنید- حتمن و حتمن و حتمن یک کاری که آب باریکهای به شما برساند برای خود دست و پا کنید و اگر هم دیوانه ی این هنر نیستید که از همین حالا رهایش کنید و بروید پیبختتان جای دیگری بگردید. باور کنید هیچ کس بیست و چند سال پیش این حرفها را به این صراحت و سادگی به ما نگفت که اگر گفته بود الان دلمان نمیلرزید که این هفته کرونا چه میکند و هفتهی بعد قرار است چه بشود و وضعیت تعطیلی سالنهای تئاتر بالاخره قرار است به کجا بکشد. ولی دلمان میلزرد و سخت به دردآمده است و کسی هم گوشش بدهکارِ نارضایتیهایمان نیست که نیست، چونکه کسی، تئاترِ ما را به حساب چیزی نیاورده و نمیآورد و خودمان را هم آدم حساب نکرده و نمیکند.
ما مرغِ عزا و عروسی هستیم، به هر طرف که میرویم جز وحشتمان نمیافزاید و کارمان ز دور چرخ به سامان نمی رسد.
یاحق»