به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، «محمد جمشیدی» در برنامه «بدون توقف» در پاسخ به این سؤال که «سیاست جمهوری اسلامی برای مهار فشار حداکثری آمریکا چیست» گفت: در بحثهای مربوط به سیاست خارجی و روابط بینالملل یک سری قواعد خاص داریم، روابط بینالملل براساس منطق موازنه قدرت است، یعنی اینکه براساس درک اجتماعی که در کشوری وجود دارد لزوما نمیتوان تحلیل کرد که سیاست خارجی کشور شما چگونه خواهد بود.
وی ادامه داد: وقتی شما میخواهید در خصوص سیاست خارجی آمریکا در مقابل ایران یا ایران در مقابل آمریکا صحبت کنید باید به پیشزمینههایی توجه کنید، واقعیت این است که سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران تابعی از سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه است، به نوعی سیاست خارجی قدرتهای بزرگ ویژگی خاص خودش را دارد و بر اساس موازنه و مجموعهای از منافع و تهدیدها حرکت میکند، یعنی وقتی میگوئیم آمریکا در قبال ایران چه کاری میکند باید ببینید مجموعه عوامل، منافع و تهدیدهای آمریکا در سطح خاورمیانه چیست؟ آمریکا در خاورمیانه دنبال چه چیزی بوده و هست و برنامهاش چیست؟
این پژوهشگر حوزه روابط بینالملل همچنین عنوان کرد: این تئوری بعد از جنگ جهانی دوم که آمریکاییها وارد فاز بینالمللی و سلطه شدند در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفت که برای سلطه جهانی آمریکا سه منطقه غرب اروپا، شرق آسیا و خاورمیانه که سه منطقه کلیدی جهان هستند باید کنترل شود و این کشور باید در این سه منطقه اصلی نفوذ و حضور داشته باشد، حالا چه از طریق خودش و چه از طریق عوامل، متحدان و شرکایش که این اصل اساسی است. لذا ایدهشان این است که در هیچ یک از این مناطق نباید هیچ قدرت برتری بلند شود و هرکس بخواهد قدرت شود باید آن را بزنند، یعنی هر قدرتی که معارض قدرت آنها باشد. این تئوری اصلی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بوده و تا امروز هم همین است.
جمشیدی با تأکید بر اینکه تحلیل روابط ایران و آمریکا بر اساس روابط دوجانبه غلط است و یا اینکه همیشه جوابگو نیست، بیان کرد: لذا اگر سیاست را براساس رفتن و آمدن مثلا اوباما یا جو بایدن و ترامپ تحلیل کنید به معلول پرداختید و علت را متوجه نشدید، پس باید علت سیاست خارجی آمریکا را که همان سیاست منطقهای است متوجه شوید. آمریکاییها میدانند که در 20 سال گذشته یعنی بعد از 11 سپتامبر به صورت خاص سیاست خارجی و دفاعیشان در منطقه شکست خورده و بر همین اساس راهحل آمریکا این است که سیاست خارجی خودش را به شرکای منطقهای خودش واگذار کرده و با تقویت دیگران آن را پیش ببرد. آمریکاییها یک منفعت بزرگی دارند که مقابله با قدرت نوظهور چین است و آن را تهدید بزرگ جهانی معرفی میکنند، از آن طرف میخواهند خودشان را از گرداب خاورمیانه خارج کنند و در عین حال اجازه ندهند که قدرت معارض خودشان که ایران است در منطقه مسلط شود.
وی همچنین عنوان کرد: یعنی اگر آمریکاییها از منطقه خارج شوند و ایران جایگزین آنها شده و بر منطقه مسلط شود شکست خوردهاند، بنابراین دنبال گونهای از چرخش به سمت آسیا و تمرکز راهبردی بر آسیا هستند که نتیجه آن پیروزی ایران بر منطقه نباشد و راهبردش فشار و مهار ایران است، در واقع آمریکا سه گزینه دارد یکی جنگ با ایران، دوم دیپلماسی و شناسایی قدرت ایران که این دو محال است چون آمریکاییها به همان دلیل گرایش راهبردی که دارند جنگ با ایران در خاورماینه را به ضرر خودشان میدانند و اصلا اینکه میخواهند کاهش تمرکز و تغییر وضعیت دهند به دلیل نتیجه جنگهایی بوده که داشتند، به همین دلیل دوباره وارد جنگ نمیشوند چون میدانند که جنگ با ایران هم جنگ گستردهای میشود.
عضو گروه مطالعات منطقهای گرایش مطالعات آمریکا در دانشگاه تهران در پایان با اشاره به سیاست دوم آمریکا در قبال ایران یادآور شد: گزینه دوم دیپلماسی و شناسایی قدرت است، چون دیپلماسی باعث میشود که طرف مقابل به عنوان الگو معرفی شود، خوب این هم که درست نیست که ایران را برای منطقه به عنوان الگو مطرح کنند، آمریکا نگران است که ایران الگو شود و همه تلاشش برای شکستن این الگوست. پس نتیجه آن مهار است یعنی یک راه بینابین نه جنگ، نه شناسایی قدرت و فقط مهار، پس مهار قدرت ایران و منطق راهبردی که آمریکا سیاست خارجیاش در قبال ایران را بیشتر از طریق تحریم دنبال میکند این است. آمریکاییها در سیاست تحریم ایران احساس پیروزی میکنند، وقتی آمریکا میگوید سیاست من تحریم است دو مفهوم دارد فشار برای تغییر محاسبات، برای تغییر سیاستها و آشوب اجتماعی.