به گزارش برنا، محسن قرایی فیلمساز جوان سینمای ایران که به نظر به تجربه فیلمسازی در فضاهای مختلف علاقهمند است در جدیدترین اثر سینماییاش به سراغ سوژه و موضوعی رفته که شاید بهتر بود در یک ناکجاآباد قصهاش را روایت میکرد تا به تبعیت از مناسبات اجتماعی تعریف شده در زمانی که قصه را روایت میکند پایبند نباشد و بتواند برای پایانبندی فیلم که قرار است به مخاطب نهیب بزند و تکاندهنده باشد، مقدمهای بهتر با جزئیاتی منطقی و مسیری درستتر ترسیم کند.
تنها امتیازی که «بی همه چیز» را برای سینمای ایران منحصر به فرد میکند محتوا و شکل رسیدن به مضمون است که ظاهری فریبنده به آن داده وگرنه «بی همه چیز» در فضاسازی، تعریف مناسبات اجتماعیاش و شخصیتپردازی بسیار عقیم است و به همین دلیل پایانی که نویسنده و کارگردان برای این فیلم در نظر گرفتهاند نمیتواند برای مخاطب قابل قبول و پذیرفتنی باشد چرا که انتخاب اهالی روستا در تصمیمی که گرفتهاند نمیتواند منطقی و باورپذیر باشد و این عدم منطق و باورپذیری به عدم پرداخت فیلمنامهنویس و کارگردان در شخصیتپردازی و تعریف مناسبات اجتماعی در جامعهای باشد که قصه «بی همه چیز» در آن روایت میشود.
اجتماعی که در فیلم جدید قرایی خلق میشود هویتی ندارد و فیلمنامهنویس هم نمیتواند به آن هویتی دهد که جهتگیری افراد به سمت تصمیم نهاییشان منطقی و قابل قبول جلوه کند، به همین دلیل سکانس پایانی فیلم که باید تکاندهنده و جذاب باشد، به وصلهای ناجور در فیلم تبدیل شده است. از طرفی روستایی که «بی همه چیز» در آن روایت میشود جغرافیایی مشخص ندارد تا مخاطب بتواند خود را در آن قرار دهد. هیچ لانگشاتی کارساز در فیلم از روستا نمیبینیم و همه چیز در حد ماکت و نمایشی است و دکوپاژی حساب شده برای معرفی جغرافیا شاهد نیستیم و آنقدر فضای روستا گنگ به نظر میرسد که میتوان تصور کرد هر سکانس در منطقهای متفاوت ضبط شده است.
مضمونی که فیلمنامهنویس در نظر دارد تا از فیلمش استخراج شود، باعث شده تا «بی همه چیز» مملوء از اتفاقاتی خارج از مسیر منطقی قصه خود باشد و هر بار نقشِ میل و علاقه فیلمنامهنویس در شکلدهی به مسیر اتفاقات احساس شود. این اتفاق حاصل اهمیت بیشتر به مضمون نسبت به فرم است و به همین دلیل «بی همه چیز» را با وجود جدیتی که در محتوا و موضوعش دارد میتوان ضعیفترین فیلم قرایی دانست.
علی ناصری