معرفی کتاب؛

«اعلان قرعه ۴۹» رمانی که به شکل شگفت‌انگیزی غیرمعمول است

|
۱۴۰۰/۰۲/۰۲
|
۰۳:۰۳:۰۰
| کد خبر: ۱۱۶۸۴۰۰
«اعلان قرعه ۴۹» رمانی که به شکل شگفت‌انگیزی غیرمعمول است
تامس پینچن با نام اصلی تامس راگلز پینچن جونیور متولد سال ۱۹۳۷ در لانگ‌آیلند نیویورک است. او که تحصیل‌کرده رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه کُرنل است، اولین رمانش را در سال ۱۹۶۰ با عنوان «وی (V)» نوشت. این رمان طلایه‌دار حرفه رسمی این نویسنده شد. این نویسنده در سال ۱۹۷۴ برنده جایزه ملی کتاب داستانی شد.

به گزارش برنا، پینچن را به‌عنوان یکی از بهترین نویسندگان معاصر می‌شناسند. عمده شهرت او در پیچیده‌نوشتن است که باعث شده عموماً تجربه خواندن آثارش را سخت توصیف کنند. آثار این نویسنده غالباً به مسائل فلسفی، الاهیاتی، سیاسی و جامعه‌شناختی معاصر می‌پردازند. موسیقی، تاریخ، علوم و ریاضیات از جمله مضامین مهم آثار او هستند.

«اعلان قرعه ۴۹» برای اولین‌بار در سال ۱۹۶۶ چاپ شد. این کتاب که کوتاه‌ترین رمان پینچن است، ۶ فصل دارد و پس از ترجمه فارسی آن، موخره‌ای با عنوان «بررسی ماموریت ادیپا ماس در برهوت» چاپ شده است. این موخره به قلم پی‌یر ایو پتیون از کتاب جستارهای جدید در باب اعلان قرعه ۴۹ نوشته شده است.

داستان رمان درباره ادیپا ماس زنی خانه‌دار است که در کالیفرنیا زندگی می‌کند و در یک رمز و راز پیچیده تاریخی گرفتار می‌شود. دلداده سابق ادیپا می‌میرد و زن خانه‌دار متوجه می‌شود مرد او را به‌عنوان یکی از میراث‌داران ملک و املاک خود معرفی کرده است...

سایت آمازون در یادداشتی بر رمان «اعلان قرعه ۴۹» داستان این رمان را به شکل شگفت‌انگیزی غیرمعمول دانسته است.

رمان «اعلان قرعه ۴۹» نوشته تامس پینچن با ترجمه طهورا آیتی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دویست و هشتاد و هفتمین عنوان «داستان غیرفارسی» مجموعه «جهان نو» است که این ناشر چاپ می‌کند.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

تابستان بود، یکی از روزهای هفته، میانه عصر؛ دانشگاه‌هایی که ادیپا می‌شناخت در آن وقت روز شلوغ نبودند، ولی این یکی چرا. از شیب ویلر هال پایین آمد، از سیتر گیت گذشت و به میدانی رسید پر از مخمل کبریتی، کتان، پای برهنه، موی بلوند، قاب‌عینک دسته‌شاخی، پره‌های دوچرخه در آفتاب، کیف‌های پر از کتاب، میزهای تاشوِ لق‌لقو، طومار دادخواست‌هایی که تا زمین می‌رسید، پوسترهای غیرقابل فهم اف‌اس‌ام، وای‌اِی‌اف، وی‌دی‌سی، آبجو توی حوض، دانشجوها که با بینی‌های چسبیده‌به‌هم با هم حرف می‌زدند. ادیپا از میان همه این‌ها گذشت، در حالی‌که کتاب ضخیمش را در دست داشت و مجذوب و نامطمئن بود، یک غریبه، می‌خواست احساس تعلق کند، اما می‌دانست این مستلزم چه میزان جست‌وجو در میان دنیاهای متناوب است، چرا که او در زمانه عصبی بودن، بی‌روح بودن و پس نشستن در میان نه‌تنها دانشجوهای دیگر که بیش‌ترِ ساختار مرئی دوروبر و پیش روی‌شان تحصیل‌کرده بود و این بازتابی ملی از آسیب‌شناسی‌های بخصوصی بود در جاهای رده‌بالا که تنها مرگ قدرت آن را داشت که درمانش کند، و این برکلی اصلاً شباهتی به سیواش خواب‌آلود گذشته‌اش نداشت، بلکه بیش‌تر شبیه به دانشگاه‌های شرق دور یا امریکای لاتین بود که آدم درباره‌شان می‌خواند، آن وسائط فرهنگی مستقل که محبوب‌ترین فولکلورها در آن به وادی تردید کشیده می‌شود، اعتراضات فاجعه‌آمیز طنین‌انداز می‌شود، بیعت‌هایی ویرانگر از آن نوع که حکومت‌ها را برمی‌اندازد در آن نطفه می‌بندد. اما این زبان انگلیسی بود که او همچنان که از طریق بنکرافت وی از میان بچه‌های بلوند و هونداها و سوزوکی‌های نالان می‌گذشت می‌شنید؛ انگلیسی امریکایی. رؤسای جمهور جیمز و فاستر و سناتور جوزف کجا بودند، آن خدایان احمق عزیز که بر سر جوانیِ آرام ادیپا سایه انداخته بودند؟ در جهانی دیگر. در امتداد طرح دیگری از مسیرها، رشته دیگری از تصمیمات گرفته‌شده، مسیرهای بسته‌شده، سوزن‌بانان بی‌چهره که اکنون همه آن‌ها را _ جابه‌جاشده، رهاشده، مشوش، در حال گریز از پی گردها، دیوانه، سوار بر اسب، الکلی، متعصب، تحت نام مستعار، مُرده _ به سویی انداخته‌اند و پیدا کردن‌شان دیگر ممکن نیست. در میان آن‌ها موفق شده بودند ادیپای جوان را به موجود حقیقتاً نادری بدل کنند که شاید برای راهپیمایی‌ها و اعتصاب‌ها مناسب نباشد، ولی در عوض دیوانه تعقیب کلمات عجیب در متون ژاکوبی است.

نظر شما