حجت الاسلام محمد قطبی، رییس دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان

گفتمان مقاومت یا مذاکره؟

|
۱۴۰۰/۰۲/۱۱
|
۱۰:۰۲:۰۲
| کد خبر: ۱۱۷۲۸۲۷
اگر بخواهیم مَشرب اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی را در دو کلمه خلاصه کنیم "مقاومت" و "مذاکره" میتواند این نقش را ایفا نماید. مقاومت و مذاکره دو واژه‌ای است که نقطه ثقل و دالّ مرکزی این دو مَشرب سیاسی را نمایندگی می‌کند.

یادداشت- مقاومت و مذاکره در معنای اولیه خود دارای بار ارزشی و مثبت است. کما این که همه ما در طول روز دائماً برای امورات خود درحال مذاکره با هم‌دیگر هستیم و همچنین برای دست‌یابی به پیشرفت‌ها پافشاری و مقاومت می‌کنیم. لیکن وقتی این دو واژه در گفتمان سیاسی وارد می‌شود دامنه معنایی تازه‌ای پیدا می‌کند.

مذاکره در پارادایم سیاسی به معنای ارتباط باز و آزاد با همه دنیا است. این معنا یک مبنای نظری دارد و آن این که امور دنیائی جامعه و مردم با امور آخرتی مردم از هم جداست؛ مردم در امور معنوی و آخرت خود هر گونه خود تشخیص بدهند مجازند عمل کنند و به هر میزان بخواهند می‌توانند عبادت کنند. از سوی دیگر در امور دنیوی و اداره جریان زندگی و حکمرانی این جهانی می‌توان بدون محدودیت از همه الگوها و مدل‌های رایج دنیا بهره گرفت و با همه در تعامل بود و این دو تعارضی با هم ندارند.

 برای اثبات اندیشه و تفکر خود نیز شاهد مثال می‌آورند که مگر در کشورهای غربی مسلمان واقعی وجود ندارد؟ مگر آنها نمی‌توانند اهل بهشت باشند؟ خب در کشور ما هم می‌تواند الگوهای جهانی برای اداره امور دنیوی اجرا شود ولی هر کس خودش می‌تواند هر مقدار که بخواهد نماز بخواند، روزه بگیرد و قرآن تلاوت کند و...، اینها باهم مغایرتی ندارد.

همین‌طور مقاومت در پارادایم سیاسی به این نظریه و مبنا متکی است که اتفاقاً امور دنیوی و آخرتی انسان‌ها درهم آمیخته و مرتبط با هم است و هرکدام بر دیگری تاثیر می‌گذارند؛ نمی‌توان بدون داشتن الگوی اسلامی در اداره جامعه به درستی به امورات آخرتی پرداخت و اساساً آخرت امر موازی با دنیا نیست بلکه در امتداد و متکی بر امورات این دنیا است.

این مبنا و نظر منجر به این خواهد شد که برای داشتن دنیایی آخرت‌مدار باید مقاوم بود، هم برای دست‌یافتن به چنین دنیایی و هم برای مرعوب نشدن در برابر کشش‌های دنیاگرایانه دیگران.

ادبیات مقاومت بیش از آن‌که به اداره ظاهر زندگی بپردازد به تعالی و توازن بین دنیا و آخرت می‌اندیشد و اخلاق و احکام دنیایی را صرفاً با معیار آخرتی می‌سنجد. چنین نظرگاهی بهره‌گیری از دیگران را تنها در صورتی مجاز می‌داند که مغایر حدود الهی نباشد فلذا در تعامل با جهان به جای الگوی باز و آزاد و منفعلانه، به الگوی تعامل تعالی‌جویانه می‌اندیشد.

پس مقاومت و مذاکره دو جنبه اندیشه‌ورزی و دو نوع تفکّر است و هرکدام بر معیار و منطق خود اتکا دارد. این‌جاست که آحاد جامعه می‌بایست با دقّت و تامّل در این دو نظرگاه، برترین و قویم‌ترین آنها را برگزینند.

اساساً جدا کردن امر دنیا و آخرت از یکدیگر موجب عُصر و حرج در امور آخرتی می‌شود. حکومت دنیامداری که به آخرت نمی‌اندیشد گاه مانع اصل اجرای حدود و احکام الهی می‌شود مثل منع حجاب و گاه مانع توسعه امور معنوی می‌شود مثل منع از تاسیس مسجد و گاه موجب مشقّت مومنین می‌شود مثل قرار ندادن زمان برای اقامه نماز در محیط کار. این‌ها و بسیاری موارد دیگر از نمونه‌هایی است که در مجامع غربی دامنگیر مسلمانان شده و التزام به دین را در شرایط بحرانی قرار داده است. این جاست که داشتن حکومت دینی برای تحقّق و استقرار حدود و احکام الهی در جامعه یک ضرورت خواهد بود.

قاعده اصلی و محوریِ اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی را می‌توان در این دو واژه مقاومت و مذاکره جستجو کرد.

آنچه صحیح است این است که تعامل با دنیا چه در قالب مقاومت در برابر ظلم و ستم و چه در قالب مذاکره با آنها باید با معیار اصلی دین و صیانت از دین باشد. یعنی آنجایی که دین با مقاومت و شهادت حفظ می‌شود مقاومت می‌شود اصل و آنجا که برای حفظ دین لازم باشد دست به مذاکره زده شود آنگاه مذاکره می‌شود اصل.

امروز در جامعه یک سبک و روش سیاسی رواج یافته که به این موضوع‌ها به صورت یکجانبه نگاه می‌شود که البته روش کاملی نیست.

البته در چنین مواقعی تشخیص این که مقاومت را باید در پیش گرفت یا باید دست به مذاکره زد بر عهده ولی امر است و نه توده و عوام‌الناس.

عوام‌الناس همان‌هایی هستند که در ماجرای کربلا از امام حسین علیه‌السلام جدا شدند و در ماجرای صلح با معاویه از امام حسن علیه‌السلام فاصله گرفتند که البته هر دو گروه خطا کردند.

جالب‌ این که هم میدان مقاومت و هم میدان مذاکره هر دو در بیشتر شرایط از سوی دشمنان بر جامعه اسلامی تحمیل شده و یا جامعه اسلامی را در شرایط اضطرار  ورود به آن قرار می‌دهند. یعنی جامعه اسلامی راساً به سمت جنگ نمی‌رود بلکه در شرایط مواجهه با تهاجم دشمنان ناچار به مقاومت می‌شود و همچنین در شرایط تحمیل بحران سیاسی از باب اضطرار در شرایط مذاکره قرار می‌گیرد.  

وگرنه از نظر شرعی جامعه اسلامی ابتدائاً نه به کسی حمله می‌کند و نه نه کسی التماس می‌کند. تنها شرایط اضطرار  است که جهت گیری‌های مقاومتی و مذاکره‌ای را به وجود می‌آورد.

آنچه امروز در جامعه اسلامی به آن نیاز داریم دو چیز اساسی است: یک- فهم دقیق نسبت به تعامل دو سویه امورات دینی و امورات دنیایی و تاثیر دوطرفه این دو بر یکدیگر، این فهم مبنای تصمیم گیری برای گرایش به گفتمان اصول‌گرایی یا اصلاح‌طلبی می‌شود و نقطه تمرکز گفتمانی را در جامعه رقم می‌زند. دو- این که تشخیص ضرورت و اولویت مقاومت یا مذاکره در هر زمان و هر مکان بر عهده ولی امر جامعه اسلامی است، این التزام به ولی فقیه، چیزی جز تقلید از مرجع نیست. یعنی سر سپردن به فقیه در امورات دینی. هرگاه امورات دنیایی را زنجیره‌ایی از امورات دینی و در تعامل با آخرت دانستیم آنگاه تشخیص حکم حاکم بر این امورات هم نیاز به تفقّه دینی دارد و التزام به فتوای ولی فقیه مصداق تقلید شرعی محسوب می‌شود.

نظر شما