ناشنیده‌هایی از زندگی سیاسی مرتضی احمدی

|
۱۴۰۰/۰۴/۳۰
|
۲۲:۵۰:۳۹
| کد خبر: ۱۲۰۹۹۶۸
ناشنیده‌هایی از زندگی سیاسی مرتضی احمدی
مرتضی احمدی برخی خاطرات سیاسی و ناشنیده خود را در کتاب خاطراتش با عنوان «من و زندگی» به یادگار گذاشته است؛ خاطراتی که برخی از آنها بسیار خواندنی و جذاب هستند.

به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، روزنامه خراسان نوشت: «زنده‌یاد استاد مرتضی احمدی، هنرمند بزرگ معاصر، برای نسل‌های مختلف ایرانیان شناخته شده‌ است. قدیمی‌ها او را با پیش‌پرده‌های ماندگارش می‌شناسند، نسل‌های دهه ۵۰، ۶۰ و ۷۰ او را با فیلم‌ها و دوبله‌های جاودانه‌اش در خاطر دارند و حتی کودکان و نوجوانان امروز هم، در قالب برنامه زیبای «شکرستان» و در کسوت راوی، استاد احمدی را می‌شناسند و از صدای خاص او لذت می‌برند. آن مرحوم در ۱۰ آبان سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد و در ۳۰ آذر سال ۱۳۹۳، در ۹۰ سالگی دارفانی را وداع گفت. استاد مرتضی احمدی اهل ورزش بود و عاشق فوتبال. حتی بازیکنی و مربیگری را هم در جوانی تجربه کرد. او کارمند راه‌آهن بود اما دل در گرو کار هنری هم داشت و از اواخر دهه ۱۳۱۰ در برخی تئاترهای تهران به ایفای نقش پرداخت.

استاد احمدی کار پیش‌پرده‌خوانی را نخستین‌ بار در سال ۱۳۲۲ آغاز کرد و آن‌ قدر صدایش با این کار سازگار بود که در سال‌های بعد، به رادیو تهران هم راه‌ یافت و سپس هنر دوبلاژ را هم تجربه کرد. صدای او در پویانمایی معروف «پینوکیو»، در نقش «روباه مکار» در کنار صدای «کنعان کیانی» در نقش «گربه نره»، از آن دوبله‌های ماندگار تاریخ ایران است. وی در تولید نوارهای قصه برای کودکان هم مشارکت داشت و در کاست‌هایی مانند «علیمردان‌خان»، «گرگ بدِ گُنده» و ... که به همت علیرضا اکبریان و توسط شرکت «سوپراسکوپ» در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ تهیه شد، نقشی محوری ایفا کرد و صدای او به صدای مورد علاقه همه کودکان ایران تبدیل شد. اگر بخواهم درباره استاد احمدی و زندگی او سخن بگویم، بحث به درازا خواهد کشید. آن‌ چه امروز قرار است با هم مرور کنیم، برخی خاطرات سیاسی و ناشنیده اوست که آنها را در کتاب خاطراتش با عنوان «من و زندگی» به یادگار گذاشته است؛ خاطراتی که برخی از آنها بسیار خواندنی و جذاب هستند.

رودررو با آجان‌های رضاشاه

استاد احمدی در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. مادربزرگی داشت که به او «بی‌بی‌خانم» می‌گفتند و طبق نوشته خودِ استاد احمدی، در ۱۲۱ سالگی دارفانی را وداع گفت. این بانوی متدین تا اواخر عمر قبراق و سَرِپا بود و برای نماز، حتی‌المقدور می‌کوشید به مسجد برود. با این حال اتفاقی افتاد که او را ناچار خانه‌نشین کرد. استاد احمدی در کتاب «من و زندگی» می‌نویسد: «یک روز نزدیکی‌های اذان ظهر به من گفت: بیا مادر منو ببر مسجد (مسجد مشیرالسلطنه) می‌خوام اون جا نماز بخونم. با سن زیادی که داشت از سلامت کامل برخوردار بود، قبراق و سرحال. به اتفاق حرکت کردیم، اواخر خیابان سلیمانخانی که با خانه‌مان زیاد فاصله نداشت، یک آجان (مأمور شهربانی) جلوی ما سبز شد، با نگاهی خصمانه به طرفمان آمد، دستش که دراز شد چادر را از روی سر بی‌بی‌خانوم بکشد، آن زن‌ سالخورده و شیردل، قبل از این‌ که او بتواند به چادرش دست بزند، سیلی محکمی به گوشش زد و با صدای بلند گفت: بدو بریم مادر! هر دو نفر قبل از واکنش آجان، از همان راهی که آمده بودیم، به سرعت برگشتیم و از آن صحنه گریختیم. آن مأمور دست چپش را روی صورتش گذاشته بود و مات و متحیّر خوره‌خوره ما را نگاه می‌کرد و من از جسارت مادربزرگم خیلی خوشحال بودم. به خاطر همان اتفاق، مادربزرگم که در رأس خانواده بود و از کوچک و بزرگ مطیعش بودند، دستور داد که دیگر هیچ یک از زن‌ها و دخترها حق ندارند از منزل خارج شوند. بیچاره مادرم، زن عموهایم و دخترها تا واگذاری سلطنت از پدر به پسر از خانه خارج نشدند. می‌شود گفت زندانی حکومت در منزل خودشان بودند.»

درگیر شدن با نیروهای متفقین

یکی از خاطرات جالب و در عین حال غم‌انگیز زندگی هنری استاد احمدی، درگیرشدن او با نیروهای متفقین بود که در شهریور ۱۳۲۰ ایران را اشغال کردند. این درگیری هنری درست زمانی پیش آمد که او کار پیش‌پرده‌خوانی را آغاز کرده‌ بود. استاد احمدی می‌نویسد: «ساعت چهار و نیم بعدازظهر یکی از روزهای مهرماه سال ۱۳۲۳، به اتفاق پرویز خطیبی، محمدعلی سخی و یکی دو نفر دیگر، ناهار را در جایی مهمان بودیم و بعدازظهر، به اتفاق از خیابان لاله‌زار به طرف تماشاخانه می‌رفتیم که نزدیک فروشگاه معتبر «قدس شاهین» که آن زمان شهرت زیادی داشت، یک دستگاه جیپ نیروی نظامی آمریکا به سرنشینی سه دژبان مسلح آمریکایی متوقف شد. دو نفر از آنها روبه‌روی فروشگاه از اتومبیل پیاده شدند و به سرعت به طرف زن زیبایی رفتند که به طرف شمال خیابان در حرکت بود و او را کشان‌کشان به سوی اتومبیل بردند و پس از سوارشدن بدون تأمل دور شدند. این کار را چنان سریع انجام دادند که عابرین موفق به کوچک‌ترین عکس‌العملی نشدند. بعدها شایعه شد همان زن را که شوهر و دو فرزند داشت، به امیرآباد، پایگاه افسران نیروی نظامی آمریکا بردند و به دلیل بی‌تابی و مقاومت شدید در برابر خواسته‌های غیر اخلاقی آنها با تزریق مورفین کشتند. پس از چند روز هم جنازه آن بینوا در تپه‌های فرحزاد شناسایی شد. این صحنه تکان‌دهنده چیزی نبود که روح آزاده محمدعلی سخی را آرام بگذارد. چند روز بعد، به همین مناسبت، پیش‌پرده «قدس شاهین» را که روی یکی از آهنگ‌های محلی شیراز سروده بود، به دستم داد. در هر صورت آن پیش‌پرده بدون اجازه چهار شب اجرا شد که پیامد آن دستگیری من بود و در کلانتری تعهد گرفتند که اجرای آن را متوقف کنیم.»

ماجرا به همین‌ جا ختم نشد. استاد احمدی را که بعد از دادن تعهد، در چند مجلس خصوصی به اجرای آن پیش‌پرده پرداخته بود، دوباره بازداشت و این‌ بار به شش ماه تبعید هم محکوم کردند و اگر تلاش‌های محمد مسعود، روزنامه‌نگار و صاحب امتیاز مجله «مرد امروز» نبود، باید به تبعید تن می‌داد.

جوابیه‌ای برای اشرف پهلوی

شاید یکی دیگر از فرازهای مهم زندگی هنری سیاسی استاد احمدی که نشان‌دهنده روح آزاده اوست، تقابل هنری‌اش با اشرف پهلوی، آن هم در روزهایی باشد که وی در مسیر تهران - پاریس و برای تدارک مقدمات کودتا رفت‌وآمد می‌کرد. استاد احمدی می‌نویسد: «زمانی که اشرف پهلوی از سفر به ایران بازگشت، در فرودگاه مهرآباد در حالی که پالتو پوست گرانقیمتی به تن داشت و یک سگ را در آغوش گرفته‌ بود، پیاده شد و خبرنگاران عکاس «تمثال بی‌مثالش» را با همان شکل و قیافه، زینت‌بخش روزنامه‌ها کردند! به خصوص روزنامه «مرد امروز» که آن را با نیش قلم و با عنوان «ملکه عصمت و طهارت وارد شد» منتشر کرد و خشم ملت را درباره این زنِ دار و دسته‌چی برانگیخت. پرویز خطیبی که از مخالفان شدید دربار بود، در همین زمینه با استفاده از ملودی ترانه «دست ننم درد نکنه با این عروس آوردنش» (استاد جواد بدیع‌زاده)، ترانه «آی خانوم» را در لفافه سرود و من آن را خواندم که‌ همان شب توقیف شد. من و پرویز دستگیر و به شهربانی کل کشور اعزام شدیم و پس از ضرب و شتم و نثار کلماتی توهین‌آمیز و یک شب بی‌خوابی و دریافت تعهد از ما دو نفر، ساعت ۱۰ صبح روز بعد رهایمان کردند و اصل متن ترانه هم توقیف یا مفقود شد.»

ماجراهای درگیری استاد احمدی با رژیم پهلوی به همین موارد ختم نمی‌شود. او در دهه ۱۳۲۰ و زمانی که قوام‌السلطنه قدرت را در اختیار داشت، پیش‌پرده «پیرهن زرده» را در مورد قوام و دار و دسته‌اش خواند. پیش‌پرده را توقیف کردند و مرتضی احمدی هم کتک مفصلی بابت آن خورد. اما جالب اینجاست که تمام این پیش‌پرده‌های توقیفی، خیلی زود بر سر زبان مردم می‌افتاد و وسیله سرگرمی آنها را فراهم می‌کرد. استاد احمدی در اواخر عمر، مجموع آلبوم‌های «صدای طهرون قدیم» را با اشعار قدیمی پیش‌پرده‌خوانی اجرا کرد و به یادگار گذاشت.»

نظر شما