به گزارش برنا، کتاب «در مدح عشق» یا «در ستایش عشق» گفتگو و کلنجارهای آلن بدیو و نیکلاس ترونگ را در بر می گیرد. بدیو درباره این کتاب می گوید: اکنون کمی باد به غبغب خود می اندازیم؛ نیکلاس پرسش هایی را پرسید و من نقش مبهم یک فیلسوف عشق را بازی کردم، با هم خوب کار کردیم و موفق شدیم. تردیدی نیست که تیرمان درست به هدف نشست. متنی که می خوانید تفصیل چیزی است که آن روز گفتیم. ریتم خودانگیخته وضوح و نیرو را حفظ کرده است، اما بی نقض تر و قاطع تر.
این کتاب به غیر از مقدمه کوتاهش، ۷ بخش دارد که به ترتیب عبارت اند از: عشق در معرض تهدید، فلسفه و عشق، برساختن عشق، حقیقت عشق، عشق و سیاست، عشق و هنر، در پایان.
بخشهایی از کتاب:
طبق دیدگاه من، سیاست پدیدآورنده رویه حقیقت است، اما رویه ای است که حول امر جمعی می گردد؛ منظورم این است که کنش سیاسی ملاکی است برای حقیقت آن چه امر جمعی قدرت انجام دادنش را دارد؛ من باب مثال، آیا سیاست می تواند در بردارنده برابری باشد؟ آیا می تواند چیزی را چندگون است ادغام کند؟ می تواند بپذیرد که تنها یک جهان وجود دارد؟ چیزهایی از این دست. سرشت سیاست می تواند ذیل این پرسش قرار گیرد: افراد زمانی که به هم می رسند، سازمان دهی می کنند، فکر می کنند و تصمیم گیری می کنند، چه کار می توانند بکنند؟ در عشق مسئله این است که دو نفر قادر می شوند تفاوت را لمس و آن را خلاق کنند؛ در سیاست، مسئله دانستن این است که آیا شماری از مردم، توده ای از مردم، به واقع می توانند برابری را خلق کنند؛ و دقیقا همان طور که خانواده در سطح عشق وجود دارد که تاثیر عشق را اجتماعی کند، در سطح سیاست قدرت دولت وجود دارد که شور و هیجان سیاست را فرو نشاند و سرکوب کند. همین رابطه ناجور میان سیاست به منزله روش عملی و جمعی فکر کردن از طریق موضوع قدرت، در رابطه با دولت به منزله ابزار مدیریت و نظم دهنده قدرت، و موضوع عشق در رابطه با ابداع مهارنشدنی دو و خانواده به منزله واحد بنیادین مالکیت و خودمحوری، وجود دارد.
از باب دیلان، برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال 2016، نقل قولی میکنند در باب عشق که میگوید: «فقط عشق است که هست! عشق است که چرخ دنیا را میچرخاند و این حقیقتی است غیر قابل انکار. حال هرچه شما میخواهید دربارهی عشق فکر کنید...بکنید ولی نمیتوانید بدون عشق زندگی کنید. حرف من را باور کنید چون من تلاش کردم و نشد.»