به گزارش برنا، سواد مالی مقولهای ضروری برای مردم همۀ کشورهاست؛ اما جوامع مختلف، رویکرد متفاوتی به آن دارند و مردم در مسیر کسب آگاهیهای مالی با موانعی دست به گریباناند. برای آشنایی با سواد مالی در کشورهای مختلف، شناخت الگوها و بهرهوری از آنها، آکادمی هوش مالی در مجموعه گفتوگوهایی اختصاصی با صاحبنظران کشورهای مختلف، رویکردها و مسائل موجود در دیگر نقاط جهان را بررسی میکند. در این قسمت، پروفسور کوین ریچاردز، استاد فلسفۀ هنر دانشگاه پنسیلوانیا، که شناخت کافی از مردم و ساختار حاکمیتی آمریکا دارد، از سواد مالی در این کشور میگوید. آن چه در ادامه میآید، مصاحبۀ اختصاصی آکادمی هوش مالی با این استاد دانشگاه در آمریکاست.
میزان توجه دولت و مردم آمریکا به سرمایهگذاری را چطور ارزیابی میکنید؟
سواد مالی در آمریکا از بسیاری جهات منعکسکنندۀ سلسلهمراتب اقتصادی جامعه است. اگر فردی در خانوادهای مرفه به دنیا آمده باشد، پسانداز، برنامهریزی مالی و سرمایهگذاری جزئی از زندگی روزمرۀ اوست و روی آن تأکید میشود؛ اما برای بیشتر آمریکاییها، سواد مالی مفهومی نیست که در مرکز توجه باشد. این مفهوم در آمریکا بیشتر از الگوی مصرف نظام سرمایهداری حمایت میکند. اگر شما در جایگاه دولتمرد، بخواهید مردم دربارۀ نحوۀ مدیریت امور مالی، اهمیت پسانداز، آیندهنگری، آمادگی مالی برای اتفاقات غیرمنتظره و داشتن صندوق اضطراری آموزش ببینند، باید منابع لازم برای این آموزشها را هم در اختیارشان بگذارید؛ اما در کشور ما تأکید بر این است که چنین سؤالات مهمی را مطرح نکنیم.
سرفصلهای مربوط به سواد مالی، در آموزش متوسطۀ آمریکا گنجانده نشده است. ممکن است این آموزهها در مدارس خصوصی در اختیار طبقۀ ثروتمند قرار بگیرد؛ اما در مجموع، به نفع نظام سرمایهداری نیست که مصرفکنندگانی باسواد داشته باشد. در آمریکا مصرفکنندگان دربارۀ اهمیت پسانداز آموزش ندیدهاند و برعکس، این نظام روی هزینه کردن، توجه صِرف به زمان حال، استفاده از کارتهای اعتباری و ورود به چرخۀ معیوب بدهی تأکید میکند. همۀ این مؤلفهها به درستی نشان میدهد چرا نظام سرمایهداری در غرب تا این اندازه موفق بوده است.
من مدرس دانشگاه هستم و معتقدم رفتن به دانشگاه در آمریکا فرایندی بسیار پیچیده است. از یک سو، در دانشگاه فرصتهای بسیاری وجود دارد و استادان و صاحبنظران فوقالعادهای در آنجا تدریس میکنند. از سوی دیگر، این امکانات در دسترس همه نیست و تحصیلات دانشگاهی در آمریکا بسیار گران است. یکی از مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد، بدهی وامهای دانشجویی است. در جایگاه استاد علوم انسانی باید بگویم دانشجویان با بدهیهای سنگینی مواجه میشوند و این موضوع خیلی دردآور است. آنها که قرار بود با کسب دانش، برای دنیا کاری انجام دهند، حالا به دلیل بدهیهای زیاد، انتخابهای محدودی دارند و امکان تصمیمگیری بر مبنای ایدئالها را ندارند. دانشجویان پس از پایان تحصیلات ناچارند دنبال شغلی بروند که بدهیها را بپردازند و همین سیستم باعث شده افراد از رشتههای خلاقانۀ علوم انسانی و کارهایی که واقعاً دوست دارند، فاصله بگیرند و دنبال رشتههای پولساز بروند.
ویلیام گَدیس، رماننویس مشهور آمریکایی، همیشه موضوع مهمی را در رمانها و مصاحبههایش مطرح میکند و میگوید: «آمریکاییها باید میان چیزهایی که”ارزشِ داشتن“ دارند و چیزهایی که”ارزشِ بودن“ دارند، یکی را انتخاب کنند.» به نظر من، بسیاری از آمریکاییها تحت تأثیر فرهنگ مصرفگرایی به دنبال چیزهایی میروند که «ارزشِ داشتن» دارند. آنها بر اساس ارزشها و ایدئولوژی سرمایهداری تصمیمگیری میکنند و با خرید کالاهای مصرفی، خود را موفق نشان میدهند. در حالی که چیزهایی که «ارزشِ بودن» دارند، مانند معلمی که به جامعهاش خدمت میکند و حامی ارزشهای مهمی مثل صداقت و اخلاقیات است، فراموش شده است. تا جایی که من در چند دهۀ گذشته شاهد بودهام، این مسأله آسیبهای جدیای به جامعه وارد کرده و البته تأثیر سرمایهداری غرب نه فقط برای جامعۀ آمریکا، بلکه برای تمام جهان زیانبار است.
برای افزایش سواد مالی و توانمندسازی جامعه در این زمینه چه اقداماتی ضروری است؟
متأسفانه، در حال حاضر نخبگان حاکم، از قشر ناآگاه و تصمیمگیریهای آنها سود میبرند؛ تصمیمگیریهایی که بر مبنای سیلی از تبلیغات صورت میگیرد و آنها را به خرید کالاهای پرزرق و برق، جدیدترین ابزارها و کالاهای مصرفی ترغیب میکند. به همین دلیل، کمتر شاهد ایجاد تغییر در نهادها و مؤسسهها هستیم.
عامل دیگری که بر سواد مالی در آمریکا تأثیرگذار است و تبعات اقتصادی زیادی دارد، هزینۀ زندگی در غرب و به ویژه جامعۀ آمریکایی است. زندگی هدیهای است که به ما داده شده و برای همین نباید هزینهای داشته باشد؛ اما در سرمایهداری غرب واژۀ «هزینۀ زندگی» خیلی مرسوم است. در حالی که طی چند دهۀ گذشته قیمتها و هزینۀ زندگی سر به فلک کشیده، دستمزد مردم افزایش مشابهی نداشته است. اخیراً شاهد تغییراتی در قانون حداقل دستمزد بودهایم؛ اما فقط دستمزد کارمندان دولت افزایش یافته و در سطح فدرال، اتفاق چشمگیری نیفتاده است.
با توجه به فشارهای گستردهای که افزایش هزینههای زندگی به دنبال داشته و البته همهگیری کرونا آن را تشدید کرده، نیاز به بررسی روشهای مقابله با بحرانها و آماده کردن مردم به خوبی حس میشود؛ اما واقعیت این است که این نظام، تعمداً مردم را به سوی این بحرانها هدایت میکند. آموزش و پرورش یکی از حوزههایی است که این چرخۀ معیوب را به خوبی در آن میبینیم. اگر شما به دنبال فرصت هستید، نیاز به تحصیل دارید؛ اما آموزش و پرورش نهادی است که شما را درون بحران پرتاب میکند! چون تحصیل در آمریکا یعنی به دوش کشیدن بدهیهای سنگین. در نتیجه، نمیتوانید بر مبنای روش خردمندانۀ تفکر و دانشی که در اختیارتان قرار گرفته، تصمیمگیری کنید و فقط باید به فکر پرداخت بدهیها باشید.
وضعیت آموزش سواد مالی در مدارس آمریکا چگونه است؟
در بعضی ایالتهای آمریکا شاهد تغییراتی در زمینۀ آموزش سواد مالی در مدارس بودهایم؛ اما این تغییرات به کندی رخ میدهد و البته بسته به ایالت و شهرستان، متفاوت است. ساختار قانونگذاری در آمریکا، حتی برای پیادهسازی ایدهای بسیار ساده، بسیار پیچیده است.
سواد مالی در دوران تحصیل من هیچ جایی نداشت. البته بعضی از همنسلانم که در مدارس مرفه درس خواندهاند، با سواد مالی و حتی موضوعاتی مثل بازار سرمایه آشنا شدهاند و فرصتهایی برایشان فراهم شده که تجربههایی کسب کنند؛ اما آموزش اجباری در کار نبود.
فکر میکنم تغییرات اخیر، نتیجۀ اقدامات کسانی است که قصد دارند نظام آموزشی را متحول کنند. با اینکه باز هم یادآوری میکنم در مقایسه با اقدامی که برای آگاهی ملی لازم است، این صداها به ندرت شنیده میشود؛ چون هر اقدامی که باعث کاهش سود شود، به نفع نظام سرمایهداری نیست و در سطح فدرال اتفاق نمیافتد.
هزینۀ زندگی در آمریکا زیاد است و با در نظر گرفتن ارزشها و ایدئولوژی بورژوازی، مردم مدام دارند برای سرگرمی و تفریح خرج میکنند. آنها در برنامههای تلویزیونی و رویدادهای ورزشی، نام برندها را میبینند و در زندگی اجتماعی از آنها انتظار میرود این کالاها را داشته باشند. تمام این عوامل باعث میشود بیش از توانشان خرج کنند و تصمیمهای خوبی نگیرند. اگر مردم به سواد مالی دسترسی داشته باشند و پیامدهای بدهی و استفاده از کارت اعتباری را بدانند، تصمیمهای اشتباه نمیگیرند.
از نظر شما چه مخاطبانی برای آموزش سواد مالی در اولویت هستند؟
بومیان آمریکا و آفریقاییتبارها، که هر دو از نظر تاریخی به حاشیه رانده شدهاند، مخاطبان اصلی آموزش سواد مالی هستند. با همهگیری کرونا و بدتر شدن وضعیت اقتصادی و البته به دلیل عملکرد نهادهای موجود، گروههای خاصی از مردم بیشتر آسیب دیدهاند. بومیان آمریکا کمترین فرصتهای اقتصادی و آموزشی را داشتهاند و میبینیم که سبک زندگیشان چطور تحت تأثیر پروژههای نظام سرمایهداری استثمارگر قرار گرفته است. همان طور که گزارشها نشان میدهد، این گروه در اثر انتشار ویروس، دچار آسیبهای جدی جسمی و اقتصادی شدهاند.
آفریقاییتبارها در آمریکا گروه دومی هستند که باید مخاطبان آموزش سواد مالی باشند. اگر نسلکشی را یکی از عوامل شکلگیری این کشور در نظر بگیریم، بردهداری عامل اساسی دیگری است که اقتصاد آمریکا را رونق بخشیده است.
اینها موضوعاتی است که باید دربارۀ آنها گفتوگو کرد. ما نه تنها باید به این گذشتۀ بد فکر کنیم و متوجه آن باشیم، بلکه باید ببینیم چطور میشود این خسارت را جبران کرد. باید رویکرد تحلیلی به این سؤالات داشته باشیم و ارزشی را که این نیروی کار برای اقتصاد کشور ایجاد کرده، تمام و کمال بررسی کنیم و تلاشمان را برای بازتوزیع ثروت به کار بگیریم.
الهام میرمحمدی
کارشناس آکادمی هوش مالی