مریم اهرپور، پژوهشگر فیلم سینمایی «درخت گردو»، در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، اظهار داشت: چند سال پیش من نگارش نمایشنامهای در مورد زندگی آقای قادر مولان پور و بمباران شیمیایی سردشت را آغاز کردم و از آن جهت که هر داستانی بر مبنای واقعیت نیاز به پژوهش گسترده دارد به این منطقه سفر کردم و در همان روز اولی که به این شهر رسیدم با خانواده قادر مولانپور دیدار کردم و متوجه جزئیات از دست رفتن عزیزان این خانواده در جریان حمله شیمیایی شدم. همان زمان هم در مورد نگارش فیلمنامهای درباره این واقعه با محوریت قرار دادن اتفاقاتی که برای اعضای این خانواده رخ داده با خانواده صحبت کردم.
اهرپور خاطرنشان کرد: البته خانواده مولانپور زمان بمباران شیمیایی در روستای «رش هرمه» زندگی میکردند که در 8 کیلومتری سردشت قرار دارد و به تعداد بمبهای رها شده در شهر سردشت به این روستا هم بمب شیمیایی اصابت کرده است. در این روستا همچنان 24 خانوار زمان بمباران زندگی میکنند و با وجود وسعت کوچک این روستا که حتی یک خانه بهداشت یا جادهای آسفالتشده ندارد سه بمب شیمیایی در آن انداخته شده که تصور کنید تا چه حد میتواند برای آنجا مخرب و برای اعضای آن خطرناک باشد و متأسفانه با وجود اتفاقی که رخ داده هیچ یک از اعضای این روستا به غیر از قادر مولانپور، به عنوان جانباز شیمیایی شناخته نمیشوند.
او افزود: پس از تحقیقاتی که داشتم نمایشنامهای با عنوان «گلابی سیاه» نوشته که ترجمه نام روستای «رش هرمه» است. همان زمان در صحبتهایم با آقای آزاد مولانپور به او گفتم که شاید فیلمی با این ماجرا ساخته شود و ایشان از من قول گرفت که فیلم خوبی ساخته شود تا روستا دیده شده و به مشکلات آن رسیدگی شود و از طرفی تأکید داشتند که هیچ بهرهبرداری سیاسی از داستان خانوادهاش صورت نگیرد. من این تعهد را به این خانواده دادم و با این امید که فیلمی ساخته شود تا ماجرای مغفول مانده سردشت و وضعیت این روستا مورد توجه قرار بگیرد و به آن رسیدگی شود.
این نویسنده در ادامه گفت: من در دو جلسه با محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی دیدار کردم البته 20 اسفند سال 1397 طرح من در خانه سینما ثبت شده بود و نمایشنامه که پیشتر نوشته بودم نیز در جشنواره فجر شرکت کرده بود. در نهایت با وجود اینکه طرح فیلمنامه را من نوشته بودم و به تایید مراجع ذی صلاح و آنچه که امروز در «درخت گردو» میبینیم مشابهت با طرح من تایید شده است. اما نام من در تیتراژ به عنوان پژوهشگر عنوان شد. عنوانی که در توافقی اجباری بر من تحمیل شد حال آنکه به وعده های داده شده شفاهی همین توافق نیز پایبند نبودندکه یکی از آنها حضور من در اکرانهای خصوصی این فیلم بود.
اهرپور تصریح کرد: به هر حال در شرایطی که من چارهای نداشتم توافقاتی با تیم تولید «درخت گردو» انجام دادم باید بگویم که هیچ پژوهشی میدانی و مصاحبه با بازماندگان این حادثه از سوی تیم تولید این فیلم صورت نگرفته. آزاد مولانپور فرزند قادر مولانپور، حمزه برادر ایشان و همسر حمزه که شاهدان عینی این ماجرا بودند هیچ دیداری با تولیدکنندگان «درخت گردو» نداشتهاند و تیم تولید «درخت گردو» بدون هیچ شناختی فقط با شنیدن ماجرا و خواندن مدارک من به سراغ ساخت این فیلم رفته است.
او افزود: هنوز وارد سال 1398 نشده بودیم که در جلسهای با آقای مصطفی احمدی تهیهکننده این فیلم در لوکیشن سریال «هیولا»، ایشان به من تأکید کردند که برای ساخت این فیلم رضایت دهم چرا که اگر این کار را نکنم به راحتی نام کاراکترها را عوض میکنند و در نهایت دست من به جایی بند نیست. من در صحبت با مصطفی احمدی به او تأکید کردم که باید خواسته خانواده نیز مدنظر قرار بگیرد و حتی توقعات مالی آنها برآورده شود که آنجا باز هم با لحن و ادبیاتی غیراخلاقی در این مورد صحبت شد. که من هم در آن مقطع حاضر به اعلام رضایت نشدم. محمدحسین مهدویان به من گفت که نام من را نمیتوانند به عنوان نویسنده در تیتراژ مطرح کنند و من بدون هیچ خواسته مالی و با رضایت اینکه نامم هم مطرح نشود، از او خواستم که در جلسات نگارش فیلمنامه به عنوان کسی که تحقیقات مفصلی درباره واقعه روایت شده دارد نمایشنامه ای در مورد نوشته و طرح فیلمنامه آن را در بانک فیلمنامه ثبت کرده است. در فرآیند نگارش فیلمنامه نهایی حضور داشته باشم تا حداقل خواسته خانواده را مدنظر داشته باشم اما از من که طرح فیلمنامه ام مقدم بر طرح فیلمنامه درخت گردو در بانک فیلمنامه به ثبت رسیده بود و و با بازماندگان مصاحبه کرده بودم حتی یک جلسه هم از من دعوت نشد. عملا فقط بر مبنای اعتماد بی جا مدارک را به تیم تحویل دادم و برخلاف وعده در پروسه نگارش فیلمنامه نهایی حضور نداشتم. در نهایت فیلم به مرحله تولید رسید و این در حالی است که عدم شناخت کارگردان از جغرافیای منطقه و اتفاقات رخ داده در «رش هرمه» کاملاً مشهود است. در این روستا حتی یک خانه بهداشت یا مدرسه وجود ندارد اما در فیلم خلاف این را میبینیم. حتی یک سکانس از فیلم در روستا فیلمبرداری نشده است و زمانی که عوامل تولید برای انتخاب بازیگر در شهر سردشت حاضر شده بودند آزاد مولانپور به ساخت این فیلم اعتراض کرده بود که آنجا هم سعی نکرده بودند رضایت او را جلب کنند که در نهایت ایشان به کلانتری رفتند و از تیم تولید بابت ساخت این فیلم شکایت کردند. پس از این شکایت دادستانی دو موضوع را طی نامهای برای بررسی مطرح کرد. اولین مسئله بررسی این موضوع بود که آیا طرح فیلمنامه با آنچه که من نوشتهام مطابقت دارد و دومین موضوع این بود که آیا از خانواده آقای قادر مولانپور اجازه گرفته شده است یا خیر. من این دو موضوع را از خانه سینما و سازمان امور سینمایی پیگیری کردم اما متأسفانه سازمان امور سینمایی به این علت که کلانتری نامه زده بود به این نامه پاسخ ندادند و اینگونه مطرح کردند که باید دادستانی این نامه را صادر میکرد و از آن رو که رعایت همترازی نشده است پاسخی به نامه نخواهند داد. در پیگیری از خانه سینما با وجود اینکه من در اول خرداد ماه سال 1397 درخواست بررسی تطبیق طرح خودم با طرح «درخت گردو» را داده بودم و تا آن زمان پاسخی نگرفته بودم خانه سینما پاسخی به نامه کلانتری سردشت داد و در آن تأکید کرد که این دو نوشته با هم مشابهت کلی دارند جواب این نامه نه به من بلکه در پاسخ به استعلام صورت گرفته از سردشت داده شد. آن هم در زمانی که فیلمبرداری به پایان رسیده بود و بیش از چهار ماه از شکایت من به خانه سینما می گذشت. من 40 روز پیش از صدور پروانه ساخت از این تیم شکایت کردم و با وجود شکایت من پروانه ساخت صادر شد این رسیدگی خانه سینما هم به قدری با تعلل انجام شد که دیگر هیچ فایدهای نداشت که قطعاً این دو اتفاق میتواند جزو اتفاقات عجیبی باشد که دو نهاد مختلف با تعللشان و نادیده گرفتن شکایت من به نوعی با تولیدکنندگان این فیلم همکاری کردند. با این وجود من حتی پس از ساخت فیلم هم پیگیریهای لازم را داشتم اما با وساطت فردی در ساززمان امور سینمایی که تأکید داشت فیلم خوبی ساخته شده و من برای اینکه هدف اصلیام دیده شدن سردشت بود با عوامل تولید به توافقی اجباری رسیدم اما پس از دیدن فیلم فهمیدم که اشتباه کردهام و واقعاً «درخت گردو» اثری ضعیف است که هیچ نگاه ملی در آن دیده نمیشود. پرسش من از وجدان آگاه هرکسی این است آیا کسی که فرآیند تولید را اینگونه با بی اخلاقی آغاز می کند و حقوق افراد را زیر پا می گذارد صلاحیت گفتن از درد و رنج مردمی که ظالمانه و ناجوانمردانه بمباران شیمیاییی شده اند را دارد؟
اهرپور تصریح کرد: من قطعاً به دلیل اعتماد کردن به این تیم اشتباه کردم که طرح فیلمنامهام عکس های منطقه نمایشنامه نگارش شده و دو سکانس نوشته شده را در اختیار آنها قرار دادم که من را در این شرایط قرار دهند.
او درباره مطابقت فیلمنامه با واقعیت گفت: قطعاً میتوان درک کرد که برای بالا بردن بار دراماتیک یک اثر لازم است تغییراتی در فیلمنامه انجام شود مثلا در واقعیت دو نفر از فرزندان این خانواده نجات پیدا میکنند ولی در فیلم همه اعضای خانواده شهید میشوند. اما آنچه که در کلیت فیلم «درخت گردو» میبینیم تفاوت بسیاری با واقعیت دارد. این روستا هنوز راه ندارد خانه بهداشت ندارد و مدرسه اش در مهر ماه ۹۸ هنورزآماده بهره برداری نبود. از طرفی داستان دختر گمشده در این فیلم که نام واقعیاش ژیان است و در «درخت گردو» نام دیگری برای او انتخاب شده است در شکل واقعی اش بسیار دراماتیکتر و منطقیتر از چیزی است که در فیلم شاهد هستیم. تغییراتی که در فیلمنامه «درخت گردو» نسبت به واقعیت اعمال کردهاند اتفاقا بار دراماتیک و حتی منطق فیلمنامه را کاهش داده است.
او افزود: هدف من از پرداختن به ماجرای بمباران شیمیایی سردشت دیده شدن مجروحان شیمیایی و این روستا، رسیدگی به مشکلات آن و پیگیری مسائل و خواستههای اهالی روستا بود. متأسفانه عدم توجه به سردشت به قدری است که حتی در بین مردم ایران وقتی صحبت از بمباران شیمیایی میشود همه حلبچه را به یاد میآورند در حالیکه سردشت در خاک خودمان است و 9 ماه قبل از حلبچه به عنوان اولین شهر جهان، قربانی حمله شیمیایی شده بود؛ این بیتوجهی که ما به این واقعه در کشور خودمان داریم را اتفاقاً کشوری چون ژاپن که خود قربانی سلاح کشتار جمعی بوده، ندارد و در مراسم یادبود کشتهشدگان هیروشیما و ناکازاکی هر سال با یک موسیقی کردی از واقعه سردشت یاد میکند. امیدوار بودم با ساخت این فیلم شاهد اثری ملی باشیم اما متأسفانه اینگونه نبود و حاصل کار، فیلمی شد که کیفیت لازم برای حضور در جشنوارههای معتبر دنیا را هم نداشت. با وجود همه اتفاقاتی که رخ داد، کاش «درخت گردو» اثری درخشان بود، اگر محمدحسین مهدویان و تیم نویسندگانش بار دراماتیک و کنش دراماتیک را بهم نمیزدند و قصه واقعی را روایت میکردند قطعاً «درخت گردو» فیلم بهتری میشد. پیمان معادی بازیگر این فیلم تمام تلاش خود را برای ایفای نقش قادر مولانپور به کار برده ولی قادری که در این فیلم طراحی شده کاراکتر ضعیفی است که طبق گفته برخی از کسانی که شخصیت واقعی را میشناختند هیچ شباهتی به او ندارد. فیلم بدون در نظر گرفتن این موضوع که بخواهد عمق فاجعه را نشان دهد با دستمایه قرار دادن برخی اتفاقات سعی دارد به زور از مخاطب گریه بگیرد و ما مدام شاهد تأکید فیلمساز بر کشتن بچهها هستیم در حالیکه فیلمساز خیلی بهتر و دقیقتر میتوانست عمق فاجعه رخ داده در این منطقه را به تصویر بکشد و پرداخت مهدویان در واقع به شکلی است که تنها به گریه گرفتن از مخاطب فکر میکند و مدام ما شاهد جیغ کشیدن و تمرکز چندباره بر کشته شدن بچهها هستیم که دیدن فیلم غیرقابل تحمل میشود و فیلم را کاملاً شخصی کرده و به بُعد ملی آن آسیب زده است.
این نویسنده در پایان درباره نظر خانواده مولانپور گفت: با وجود اینکه یکی از تعهدات گروه تولید فیلم «درخت گردو» به خانواده مولانپور حضور آنها در اکران خصوصی فیلم و اختتامیه جشنواره بود که هیچ یک محقق نشد و تا امروز این خانواده موفق به دیدن این فیلم نشدهاند.